در برکه ای کوچک “ماهی بزرگ” نمی تواند دوام بیاورد
فیلم “ماهی بزرگ” در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۳۸۵ در چهل و پنجمین جلسه کانون تحلیل گران سینما در آگاه فیلم به نمایش در آمدم و مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت.
آنچه در پی می آید نظرات دکتر علی خزاعی فر است:
در برکهای کوچک ماهی بزرگ نمیتواند دوام بیاورد
این فیلم را من در همان زمان نمایشش دیدم (سال ۲۰۰۳) و الان خیلی جزئیات آن یادم نیست و بدون مطالعه هم دارم صحبت میکنم. به نظر من فیلم “ماهی بزرگ” که یکی از فیلمهای مورد علاقهی من هم است از آن فیلمهای شگفتانگیزی است که برای همه نوع تماشاگر حرفی برای گفتن دارد. میشود تصور کرد که این فیلم اصلا برای کودکان ساخته شده و آنرا برای کودکان نمایش داد طبعا آنها از “ماهی بزرگ” چیزهای دیگری میفهمند. میشود این فیلم را برای جوانان نمایش داد باز جوانان از فیلم، چیزهای دیگری میفهمند. همینطور برای افراد مسن یا هنرمندان یا کارگردانها.
این فیلمی است برای همهی اقشار در همهی دوران. واقعا راز این بودن و برای همهی زمانها بودن چیست؟
اصولا انسان عاشق قصه است. حالا نگاه نکنید که آدمها قرن بیست و یکی شدند و در یک دنیای خیلی پیچیده زندگی میکنند. آن میل غریزی و بنیادی برای شنیدن قصه هنوز به نحو غریبی در ما قوی است. ممکن است از نظر عقلانی مضحک بهنظر برسد. ولی به دیدن “بت من” میرویم یا به تماشای “ادوارد دستقیچی” مینشینیم. یا همین فیلم “ماهی بزرگ” را نگاه میکنیم و دوست داریم ببینیم خوب بعدش چی شد و دوست داریم رشتهی حوادث که در اینجا بازگو شده همینطور ادامه پیدا کند. ظاهرا این نشان همان میل باطنی و غریزی انسانها است برای شنیدن داستان. این یک طرف قضیه (این که من گفتم میل به شنیدن داستان هم در بچهها هست هم در بزرگسالان و هم در افراد مسن). و طرف دیگر قضیه از جهت سینمایی، این فیلم بیانگر یک سبک داستانگویی است یک سبکی که واقعیات و غیر واقعیات را به هم میآمیزد و یک چیز را عرضه میکند که فایدهاش در همان دیدن آن است. “اشکها و لبخندها” را بارها مینشینید و نگاه میکنید این هم از همان سنخ است. نشانههایی از واقعیت در خود دارد ولی فراتر از واقعیت پرواز میکند. در سینما این یک جایگاهی دارد بهعنوان سبک داستانگویی که فراتر از واقعیت است.
اما اگر برگردیم به خود داستان فیلم و ببینیم این وقایع را چگونه میتوان در فیلم تفسیر کرد: من فکر میکنم این فیلم اساسا رویارویی یک پسر و پدر است. پسر از یک چیز همیشه رنج میبرد و آن این است که چرا پدر برای او داستانهای دروغین میگوید. و حالا که خودش دارد پدر میشود خیلی دوست دارد بداندکه راز داستانهای پدر چیست؟ در واقع امیدوار است که پدرش با او همنوایی کند و اعتراف کند که همهی داستانهایی که گفته از داستان مربوط به تولد پسر تا داستانهای دیگر که در طول زندگیاش اتفاق افتاده همه دروغ بوده است. پسر خیلی امیدوار است که از پدرش چنین دروغی را بشنود.
در واقع اگر میبینید با یک روحیهی تهاجمی پدرش را محکوم میکند به این که شما همهی اینها را از تخیلت ساختی و …
در واقع یکجور دروغگویی را به پدرش نسبت میدهد. ما اگر میخواستیم دنیا را از دید پسر ببینیم پسر ظاهرا خبرنگار است. چون خبرنگارها معمولا با حقایق سروکار دارند. آنها چیزی را که حقیقت نباشد مجاز نیستند ثبت کنند.
پس او آدمی است که سمبل یک نوع واقعگرایی عصر حاضر است. واقعگرایی را هم که میدانید در آن هیچ نوع لذت و زیبایی نیست. یعنی اگر ما واقعا میخواستیم دنیا را از دید این پسر ببینیم دنیایی پر از کشت و کشتار و اتفاقات معمولی بود. مثلا اگر این پسر متولد میشد مثل میلیونها بچهی دیگر که متولد میشوند خوب این چیز جالبی نبود. یا اگر او از شهرش در “آلوباما” راه میافتاد و بهدنبال سرنوشتش میرفت و مثل هزاران نفر دیگر که دنبال سرنوشت میروند، بدون اینکه با ماجراهای عجیب و غریب روبهرو شود بدون اینکه با آدمهای عجیب و غریب روبهرو شود.
این یک تلاش خیلی ساده و معمولی بود که هرکس انجام میدهد. هیچ رنگی و هیچ جذبهای برای تلاش دیده نمیشد.
ما اگر میخواستیم دنیا را از دید این پسر ببینیم با یک دنیای کاملا معمولی و خستهکننده روبهرو میشدیم که در آن فقط حقیقتها بود. اما پدر این پسر با آن تخیل سرشارش این دنیا را از این حالت سیاه سفیدی و بیرنگی خارج کرد و به آن رنگ داد مثل نقاش که رنگ میپاشد و همه چیز را رنگی میکند. محیط زندگی را و فضاها را و آدمها را از فیلتر تخیل خوش گذراند و یک محیط و آدمهای دیگری ایجاد کرد تا این زندگی را کمی معنیدارتر و لذتبخشتر بکند.
پس به اعتقاد “تیم برتون” کارگردان؛ اگر خودش آدمی افسرده است و با فیلمهای قبلیش چنین فضاهایی را ترسیم کرده ولی اینجا کارگردان باید از این حرف دفاع بکند چه بهش معتقد باشد و چه نباشد، و آن حرف این است که زندگی با همین رویاها و تخیلات است که قابل تحمل میشود. یعنی “تیم برتون” دقیقا از پسر حمایت نمیکند (در این فیلم) و از طرز فکرش به زندگی از پدرش که دفاع میکند. و پسر در پایان فیلم متوجه میشود که اگر چه این دروغها تمام بچگیاش را شکل داده است ولی این دروغها بد نیست. حتی خودش هم در پایان متوسل به این دروغها میشود و در مورد تشییعجنازهی پدرش یک چنین دروغی را میگوید. موضوع فیلم این است که زندگی یک چیز ثابت نیست ما زندگی را خودمان هم میتوانیم بسازیم. یعنی ما به کمک تخیلمان میتوانیم به زندگی رنگ بدهیم، زندگی را کمی قابل تحمل میکنیم و معنیدارتر میکنیم.
گرایشهای موازی در ادبیات وجود دارد مثلا همین نهضت رئالیسم جادویی. اساس آن همین است یعنی اساس آن بر واقعگرایی است. اما عناصر جادویی هم دارد. عناصر جادویی آن دقیقا همین کارکردهای تخیلیاند که در واقعیت تزریق میشوند و واقعیت را به فراواقعیت تبدیل میکنند. مثل اثر معروف مارکز “صد سال تنهایی” پر از عناصر رئالیسم جادویی است. و به همان دلیل است که ما آن رمان را میخوانیم، اگر همان عناصر جادویی آن رمان را بگیرید (مثل این نسخهی اخیر که با سانسور تازه چاپ شده) آن وقت رمان “صد سال تنهایی” دیگر خیلی برایتان جذبه پیدا نمیکند. یا مثلا قدیمیها که در کنار زندگی واقعی به یک زندگی جادویی و فراواقعی هم معتقد بودند تا همیشه این تنهایی و خستگی و دلزدگی زندگی معمولی و این عبوس بودن واقعیت را با آن زیباییها و لطافتهای دنیای جادویی رنگ میکردند. مثل اعتقاد به قدرتهایی که در بعضی از عرفا میدیدند یعنی اینها تصور میکردند که هست نه این که لزوما بوده است. یا اعتقاد به معجزات یا موجوداتی فراتر از واقعیات که میتوانستند با کمک آنها زندگی کنند. بدون آن عناصر جادویی، پیشینیان خیلی زندگی برایشان مشکل بوده است. حتی در این عصر برای ما هم مشکل است برای همین “تیم برتون” چنین فیلمی را میسازد که خلا چنین عناصری را در زندگی ما جبران کند.
و اما در مورد عنوان فیلم “ماهی بزرگ” ظاهرا “ماهی بزرگ” از همان استعارهای که در اول فیلم بیان میشود میگوید: “در برکهای کوچک ماهی بزرگ نمیتواند دوام بیاورد”. آنجا غول مهربانی است در فیلم به او میگوید: “تو هم با من راه بیفت بریم تو ماهی بزرگی هستی باید جای بزرگتری پیدا کنی و نمیتوانی آنجا بمانی.”
“ماهی بزرگ” در تضاد با برکهی کوچک است که در فیلم معنی پیدا میکند. و این بیانگر به قول انگلیسیها Ambition یا جاهطلبی یا حرکت برای رسیدن به یک وضعیت بهتر را بیان میکند. مثل فیلمهای “تام و جری” و “والت دیزنی” آدم وقتی میبیند لذت میبرد.
- منبع: سایت آگاه فیلم
- –علی خزاعی فر (بحث) ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۵:۵۵ (IRDT)
بازدیدها: ۱
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.