روش نگارش طرح فیلمنامه داستانی
روش نگارش طرح فیلمنامه داستانی
اهمیت «طرح» فیلمنامه :
نوشتن طرح (plot) اولین مرحله از سه مرحلهی عملی نوشتن فیلمنامه است؛ دو مرحلهی بعدی، به ترتیب شامل نوشتن «سیناپسس» Synapses (خلاصه سکانسها) و فیلمنامهی نهایی است.
بدون داشتن طرح فیلمنامه، نوشتن فیلمنامه تقریباً ناممکن است و راه به جایی نمیبرد، هم چنان که بدون کشیدن نقشهی یک ساختمان، بنا کردن آن ساختمان غیر ممکن است؛ اگر کسی بدون نگارش یک طرح دقیق مستقیماً دست به کار نوشتن فیلمنامه شود، همان قدر خود را سرگردان و خسته خواهد کرد که گروهی کارگر ساختمانی، با مقداری آهن و آجر و دیگر مصالح، اما بدون نقشه و اصول معماری، به ساختن ساختمانی مشغول شوند؛ این بنای بیطرح و نقشه، چون بیپایه و ستون و فاقد محاسبات دقیق مهندسی است، نهایتاً یا محل زندگی نخواهد بود یا فرو خواهد ریخت.
اگر به واژهی انگلیسی داخل پرانتز در مقابل کلمهی «طرح» نگاه کنید و به جستوجوی معنی آن در فرهنگهای انگلیسی به فارسی بپردازد، خواهید دید که «نقشه (کشیدن)» معنی دیگر plot است. ضمناً در کتابهای مربوط به اصول داستاننویسی، درامنویسی و فیلمنامهنویسی که به فارسی ترجمه شدهاند، در مقابل واژهی plot ، علاوه بر واژهی «طرح» از واژهی «پیرنگ» هم استفاده شده است.
از ایده یا فکر اولیه تا طرح :
هم چنان که اشاره شد، طرح اولین مرحله از سه مرحلهی اصلی نگارش فیلمنامه است؛ اما قبل از نگارش طرح نیز، مرحلهای وجود دارد: مرحلهی یافتن یا داشتن، فکر یا ایدهی اولیه؛ چرا که طرح، پرورش یافتهی یک ایده (فکر اولیه) است. اگر ایده یا فکر اولیهی یک فیلمنامه به ما میگوید چه «موضوع» ، یا چه «شخصیت» یا چه «موقعیت» جالب توجهی ما را ترغیب کرده تا در خصوص آن فیلمنامهای بنویسیم، طرح به ما خواهد گفت که با الهام از آن موضوع ، یا آن شخصیت (واقعی) یا از آن موقعیت چگونه میتوان «قصه»ای ساخت؟!
الف ) ارزیابی فکر اولیه :
نکتهی مهم در مرحلهای که ایده یا فکر اولیهی خود را از طریق برخورد با هر یک از سه راه ذکر شده (برخورد با موضوع، برخورد با شخصیت، اطلاع از یک موقعیت یا قرار گرفتن در آن) به دست آوردهایم، «ارزیابی» آن فکر اولیه است. به عبارت دیگر نویسنده باید کلاه خود را قاضی کند و فارغ از علاقه یا تعهد شخصی یا اداری برای نوشتن یک طرح، از خود بپرسد که آیا این فکر یا ایدهی اولیه ، یا این «موضوع» یا ـ به اصطلاح عوامانهتر ـ این «پیام» ارزش نوشتن دارد؟ ممکن است تصور شود نویسنده موضوع خود را ارزشمند یافته که میخواهد براساس آن فیلمنامهای ، و قبل از آن طرحی برای فیلمنامهی خود بنویسد.
اما همیشه چنین نیست! نویسنده ممکن است خواسته یا ناخواسته ، خود را گول بزند، اما نباید غافل شود که مخاطبانی باهوش، یا مدیرانی هدفمند در یک رسانه که منتظر ارائهی طرح از سوی او هستند، به امید شنیدن حرفی تازه و دیدن منظر و چشم اندازی تازه و غیر تکراری نشستهاند، چرا که ارزشمند بودن طرح به ارزشمندی فکر و ایده اولیهی آن بستگی فراوان دارد و به نوبهی خود ارزش و اعتبار فیلمنامه را تضمین خواهد کرد و این اعتبار، به طور زنجیره وار باعث اعتبار رسانه یا آن شبکه سراسری یا استانی خواهد بود، چون بینندگان و مخاطبان خود را جلب و جذب حرف تازه و نگاه تازه یا نکتهای آموزنده و تعالی بخش خواهد کرد.
بنابراین ارزیابی فکر اولیه از طرف نویسنده (همچنین تهیه کننده و سفارش دهنده و …) منجر به این امر خواهد شد که بدانیم طرح ـ و فیلمنامه ـ از نظر محتوایی و تاثیری که در صورت طراحی درست فیلمنامه ـ بر مخاطبان میگذارد ، چه قدر برخوردار از «ارزشهای متعالی» است؟
برخورداری ایده یا فکر اولیهی طرح فیلمنامه از ارزشهای اخلاقی و آگاهی بخشی آن به مخاطب در زمینههای مختلف علمی و فرهنگی و دینی و اجتماعی و … در رسانهی تلویزیون بسیار مهم است. اگر در سینما، سرگرمی صرف یا پاسخ دادن به نیازهای اوقات فراغت تماشاگر فیلم میتواند هدف اصلی و ارزشمندی باشد، در تلویزیون این اهداف لازم است اما کافی نیست. دستگاه تلویزیون در خانههای مردم، همانند بسیاری از لوازم زندگیشان ناخودآگاه به حوزهای خصوصی در حریم زندگی آنان تبدیل
میشود ؛ بنابراین رعایت حرمت حریم خصوصی مردم و توجه به تاثیر گذاری شدید فیلم تلویزیونی بر ذهن و روح کودکان در خانهها ، موجب میشود تا نویسندهای که طرحی برای تلویزیونی مینویسد، اگر هم نتوانست موضوعی ارزشمند و والا بیابد یا بپروراند ، حداقل از ارائهی موضوع و ایدهای ضد ارزش یا
بیارزش و سطحی پرهیز کند.
نویسنده وقتی ذهن خود را به گرد فکری اولیه ، به جولان در آورده، مدام باید مراقب باشد تا بر فرض آنکه طرح و فیلمنامهی خود را نوشت و تمهیداتی نیز برای شگفت زده ساختن و سرگرم کردن مخاطب به کار بست، اگر سوال سادهی «که چی»؟! در ذهن مخاطب یا منتقد بیغرض طرح شد، بیپاسخ و شرمنده بر جای خود نماند.
بنابراین فکرها و ایدههای زیادی دور و بر ما هستند که میتوانند ما را به نوشتن طرح (و سپس فیلمنامه) ترغیب کنند. اما هر فکر و ایدهای که در جریان گفتگویی، خواندن مقالهای ، شنیدن خبری و … ممکن است شخص ما را تا حدودی تحت تاثیر قرار دهد، تنها میتواند جرقه و انگیزهی اولیهی نوشتن طرح را ایجاد کند. اما ارزیابی فکر و در کنار آن تحقیق اولیه، شروط اساسی برای وقت گذاشتن روی آن فکر اولیه برای تبدیل شدن به طرح فیلمنامه هستند.
میتوان با طرح سوالاتی ساده به ارزیابی فکر اولیه از جوانب مختلف دست زد :
۱- آیا فکر اولیه برای خود ما به عنوان نویسنده، واضح و روشن است و درک و فهم شفاف و درستی نسبت به آن داریم؟
۲- آیا فکر اولیه، نو است؟ تامل برانگیز است و ارزش گفتن را دارد؟
۳- آیا درونمایهای اخلاقی و ارزش متعالی دارد؟
۴- آیا یک امر ذهنی و شخصی و اثبات نشده یا سلیقهای است یا با فطرت انسانی و افکار و گرایشهای متعارف عموم مردم جامعه (اعم از نخبگان و عوام) همسویی دارد؟
ب) تحقیق اولیه:
در مواردی و مراحلی از ارزیابی فکر اولیه، ناخواسته به تحقیقات اولیه نیاز داریم تا پاسخ سوالات «خود ارزیابیمان» در مرحلهی داشتن یک فکر اولیه را بدهیم. تحقیق پیرامون آن فکر یا موضوع اولیه ( علمی ، صنعتی و …) ما را نسبت به اهمیت و اعتبار علمی و یا سندیت موضوع یا جالب توجه بودن فکر از لحاظ معنوی و فلسفی و اجتماعی ، راغبتر میسازد؛ برعکس ممکن است در جریان همان تحقیق اولیه متوجه شویم که این ایده یا فکر اولیه ، حاصل یک خبر ناموثق یا یک احساس لحظهای یا یک برداشت ذهنی و شخصی اثبات نشده و غیر منطبق با واقعیتهای موجود و نامتجانس با «منطق» انسانی است و ارزش پیگیری و نوشتن ندارد.
علاوه بر اینها اساساً تحقیق، در هر مرحله از نوشتن فیلمنامه ، درهای تازهای به روی نویسنده
میگشاید و متعاقباً باعث میشود که فکرهای تازه ، ایدههای داستانی تازه و عواطف و دریچههای ذهنی تازهای در وجود نویسنده (و مخاطب او) گشوده شود. نهایتاً تحقیق باعث ادراک کامل و روشن نویسنده از ایده و فکر اولیهی خود میشود و به او کمک کند تا طرح فیلمنامه را نه براساسا تخیل و حدس و گمان و احساسات ، که براساس دانستههای خود بنویسد. ضمن آن که تحقیق اولیه ، ایدهی کلی را با جزئیات بیشتری برای نویسنده روشنتر میکند و این جزئیات او را در نوشتن دقیقتر ، منطقیتر و فنیتر نقشه یا «طرح» فیلمنامهاش یاری میدهد.
مضمون و موضوع طرح
مضمون یا درونمایه (تم ) بنابه تعریفی بسیار ساده، روح حاکم بر طرح فیلمنامه است؛ یعنی طرح و فیلمنامه و هر اثر دراماتیک ، برای القای مفهوم و منظوری ساخته و پرداخته میشود که آن مفهوم ، مایه و محتوای درونی یا همان «درونمایه » و مضمون آن اثر است . عامهی مردم وقتی از «پیام» فیلم سخن میگویند مقصودشان همان «مضمون» است.
اغلب تصور میشود مضمون یک اثر و از آن جمله مضمون یک فیلمنامه، یک «کلمه» است . مثلاً «عشق» را مضمون یک اثر میدانند. اما مضمون واقعی ، نه یک کلمه ، که یک جمله است. مضمون طرح ( و فیلمنامه) جملهای روشن و منسجم است که بیانگر معنایی مشخص است و تمام اجزاء طرح و فیلمنامه ، برای تکمیل آن معنا با هم ترکیب میشوند . به عنوان مثال، کلمه و مفهوم کلی «عشق» نمیتواند مضمون باشد ، بلکه مضمون طرح میتواند اینگونه باشد : «عشقی که ریشهی آن آب و رنگ باشد، عاقبتی جز ننگ ندارد» که در یکی از اشعار مولانا نیز ذکر شده و «معنا» و « مضمون» مهمی است.
بنابراین، دیدگاه نویسنده نسبت به مسائل مختلف و اعتقادات و آگاهی و دانش و تجربهی وی از زندگی ، هر چه غنیتر باشد، مضامین او نیز قویتر و با معناتر شده و طرحی که به دست چنین نویسندهای نگارش یابد، در عنصر «مضمون» از قوت و سلامت و تاثیرگذاری برخوردار خواهد بود.
متقابلاً هر چه فکر و اندیشهی نویسنده از مطالعه و تامل و نکته سنجی در خصوص مسائل پیرامون که ایدهی اولیه خود را از آنها گرفته، دور باشد، مضمونهای او سطحیتر، کلیتر و «یک کلمهای» تر میشوند، چرا که دیدگاه و حرف تازه و با معنایی در میان نیست؛ در این وضعیت، مضمون به معنای واقعی کلمه هم در میان نخواهد بود. البته مقصود این نیست که طرح فیلمنامه لزوماً باید مضمونی عمیق و پرمعنا و فلسفی داشته باشد، بلکه مقصود این است که «مضمون » یک اثر ـ از جلمه اثر دراماتیکی چون فیلمنامه ـ حتی یک اثر مفرح و کمدی، بیانگر موضع و نگاه تازهی نویسندهی آن اثر درخصوص یک موضوع یا یک چیز یا یک فرد است.
پس مضمون یک فیلمنامه، میتواند معرفی یا نمایش یک «شخصیت» مهم و جدی یا خنده دار باشد و به ترتیب، طرح و فیلمنامهای جدی و تراژیک یا خنده دار و کمیک نوشته شود، اما جدی یا خنده دار بودن آن شخصیت هم مبتنی بر دیدگاه و نظر و درونمایهای است که در ذهن نویسنده وجود دارد.
گاهی ممکن است مضمون اثر در جایی از آن اثر و در قالب گفتگو از زبان شخصیت اصلی یا شخصیت مهم دیگری مطرح شود، در این صورت به محتوای این گفتگو به طور غیر مستقیم و اجمالی در طرح فیلمنامه اشاره
میشود، به شرط آن که دیگر عناصر طرح ، همچون عملکرد شخصیتها و سیر حوادث ، مرتبط با آن مضمون بوده و به بسط و تکمیل آن مضمون بپردازند و صرفاً به عنوان ادعا و شعار از جانب شخصیت مطرح نشود.
قوهی ابتکار و داشتن نگاه تازه در برخورد با مسائل ، مضمون مورد نظر نویسنده را نیز مبتکرانهتر و تاثیر آن در جذابیت طرح و فیلمنامه را بیشتر میکند. این نکته خصوصاً در رسانهی تلویزیون مهم است، چون ممکن است بر مبنای یک مضمون، چندین فیلم و برنامه در قالبهای مختلف گزارشی و مستند و … یا در قالب فیلمنامههای داستانی مختلف ساخته و پخش شده باشد. اگر مضمون انتخابی ما از دیدگاه و حرف و مفهوم عمیقتر و تازهتری برخوردار باشد ، اثر نهایی ما را از کلیشهای و تکراری بودن نجات میدهد. فرض کنید «نقش پیشرفت علمی در توسعه کشور» مضمون طرح و فیلمنامه ما باشد. انتخاب آن حوزهی علمی که نقش مستقیم علم در توسعهی کشور را رساتر و موثرتر نشان دهد، باعث میشود که مضمون ما از ابتکار و نوآوری برخوردار باشد . اینجا است که پای «موضوع» طرح (و فیلمنامه) به میان کشیده میشود . موضوع آن بستر و زمینهی عینی و واقعی است که مضمون در دل آن پرورانده میشود.
موضـوع، جسم و قالب ظاهری مضمون را تشکیل میدهد.فرضاً «نانوتکنولوژی در ایران» موضوع طرح ما است. البته موضوع میتواند بسط یافتهتر باشد و به زمان و مکان و موقعیتی خاص اشاره کند ، مثلاً «موفقیت یک دانشمند ایرانی در کشف یا اختراع امکان جدیدی برای درمان فلان بیماری با استفاده از نانوتکنولوژی» موضوعی است که مضمون «خودباوری و تلاش برای توسعهی علمی کشور نتیجه میدهد» در بستر آن میتوان مضمون طرح فیلمنامهی ما باشد.
مضمون علاوه بر آنکه معنا و مفهوم و ارزش محتوایی به طرح و فیلمنامه میدهد ، از نظر ساختاری نیز نقطه محوری و مغز متفکر و هماهنگ کنندهای اجزای قصه یا «طرح» است . مضمون ، روح حاکم بر طرح و داستان فیلمنامه است و باعث یکپارچگی کل طرح میشود . متقابلاً برخورداری یک طرح از چند مضمون ، یا همان بلای «تعدد مضمون» باعث پریشانی و تعدد عناصر دیگر میشود. تعدد موضوع نیز عواقب مشابهی به بار میآورد.
وقتی طرح دچار تعدد موضوع است، روال حوادث طرح و اعمال شخصیتها نیز دچار چندپارگی و اغتشاش میشود. چون طرح و قصهی فیلمنامه ما میخواهد همزمان چند مضمون و چند موضوع را بگوید، به مصداق ضرب المثل :
با یک دست چند هندوانه برداشتن!
شرطهایی را که برای مقبولیت و مطلوب بودن «ایدهی اولیه» و شیوهی ارزیابی آن برشمردیم، بر مضمون و موضوع هم باید گذاشت، چرا که عملاً در خیلی اوقات «ایدهی اولیه» همزمان با انتخاب موضوع و شکل گیری یا فکر کردن به یک « مضمون» به ذهن نویسنده میرسد.
عناصر طرح (پیرنگ) فیلمنامه :
چون فیلمنامه یک متن دراماتیک است، برای نوشتن طرح فیلمنامه ناگزیر از آشنایی با مفهوم اصلی و اولیهی «درام» هستیم. حتماً کلمههای درام و دراماتیک بسیار به گوشتان خورده است . مباحث فراوانی در خصوص درام و ساختار دراماتیک از زمان ارسطو تاکنون مطرح شده که جای طرح آنها در این جزوهی مختصر نیست. اما همین مقدار لازم است با مفهوم درام آشنا باشیم تا طرح فیلمنامه خود را همچون نقشه یک ساختمان دراماتیک (فیلمنامه) بدون توجه به عناصر و مصالح درام طراحی نکنیم.
عمـل :
واژهی «درام» از واژهی قدیمی یونانی «دران» (Dran) گرفته شده که صرفاً به معنای امروزی «عمل» است. همچنین واژهی ترکیبی «درومِنا » (Dromena) در زبان یونان باستان معنی «عمل انجام شده» را میداده است. از آنجا که یونان باستان مهد نوشتن و اجرای نمایش (دراما) و نظریه پردازی درخصوص اثر نمایشی (دراماتیک) به ویژه از سوی ارسطو ـ فیلسوف و نظریه پرداز یونانی ـ بوده است و بدین دلیل ریشهی درام یونانی است.
در هر حال ، اثر دراماتیک ـ از جمله فیلمنامه ـ بدون آنکه شخصیتهای موجود در آن اثر (طرح ، داستان یا اصل فیلمنامه) برای رسیدن به یک هدف دست به یک یا چند «عمل» مهم و تاثیر گذار بزنند، به اثر یا طرح دراماتیک تبدیل نمیشود. اهمیت وجود عنصر عمل در یک اثر دراماتیک، یک اصل کلاسیک درام (نمایشنامه) نویسی و فیلمنامه نویسی است.
شخصیت :
عمل دراماتیک از سوی «شخصیت» یا شخصیتهای درام سَر میزند. به عبارت دیگر شخصیت دراماتیک ـ
که مطلوبترین شخصیت برای یک فیلمنامه است ـ در وهلهی اول کسی است قصد رسیدن به هدفی (چیزی)
را دارد و برای این «قصد» خود ، حاضر است «اقدام به عمل» کند، یا دست به عملی موثر و تعیین کننده بزند. وقتی
میگوییم عمل موثر ، یعنی اینکه عمل او ، شرایط خاصی را به شرایط دیگری تبدیل و به اصطلاح وضع را عوض کند. به عبارت دیگر، وضعیت و خواستهها و اعمال شخصیت، با ماجرای اصلی داستان (طرح) فیلمنامه گره میخورد و هر آنچه در بارهی او گفته میشود ، دربارهی ماجرای اصلی طرح و پیش برندهی آن است.
شخصیت باید «باورکردنی» باشد. برای باور کردنی بودن شخصیت باید میان سن و سال و موقعیت و جنسیت و درجهی فکری و روحی و جسمی او و اعمالی که انجام میدهد، «تناسب» وجود داشته باشد. اگر شخصیت دست به اعمالی بزند که توانایی انجام آنها را ندارد یا این تواناییها به مخاطب معرفی نشدهباشد، باور نکردنی میشود. وقتی مخاطب شخصیت را باور نکند، تمام داستان (فیلمنامه) را باور نخواهد کرد. چرا که درام یا داستان یا طرح فیلمنامه، چیزی جز نتیجهی اعمال شخصیت نیست. یعنی حوادث و ماجراهایی که داستان فیلمنامه و نهایتاً طرح کلی فیلمنامه را میسازند، ماحصل تصمیماتی است که شخصیت در شرایط بحرانی میگیرد و نتیجهی اعمالی است که او انجام میدهد.
ویژگی دیگری که لازم است شخصیت درام (فیلمنامه) ما دارای آن باشد و از زمان طراحی فیلمنامه یا نوشتن «طرح فیلمنامه» باید به آن توجه کنیم «بُعد » و «عمق» شخصیت است. به زبان ساده یعنی اینکه شخصیت فیلمنامه باید «بُعد پنهان» داشته باشد. معمولاً در عالم حرفهای فیلمنامه نویسی ، فیلمنامههایی را قویتر میدانند که در جریان آن لایههای درونی و عمق شخصیت در طول داستان آرام آرام برای مخاطب کشف و روشن میشود.
اگر شخصیت ساده و به اصطلاح «قالبی» باشد ، مخاطب (تماشاگر) رفتارها و اعمال او را پیش بینی میکند و کل طرح و فیلمنامه ، اثری «کلیشهای» از آب در میآید . این ابعاد پنهان شخصیت و پیچیدگیهای چند لایه یا چندین لایهی شخصیت است که باعث میشود تصمیمهایی غیر از تصمیمهای آدمهای عادی و سطحی در طول داستان (فیلمنامه) بگیرد تا به نوبهی خود ماجراهایی دراماتیک و تاثیرگذار و دارای عمق به وجود آید.
«عمق» شخصیت همانقدر باعث به وجود آمدن طرح و سپس فیلمنامهای بهتر و موثرتر میشود که ما انسانها در زندگی عادی نیز تحت تاثیر انسانهایی عمیق یا دارای ویژگیهای خاص و منحصر به فرد و قرار میگیریم. البته منظور این نیست که شخصیت درام باید موجود عجیب یا خاص یا لزوماً انسان پیچیده و فیلسوف و متفکری باشد، بلکه مقصود این است که شخصیت درام ـ که ما باید از همان زمان طراحی فیلمنامه به آن توجه کنیم ـ نباید بدون سیاست و تدبیر و زیرکی دست به عمل بزند و نباید همواره افکار و باطناش «رو» باشد. عمق شخصیت باعث
میشود مخاطب همواره کنجکاو باشد تا ببیند بعداً چه رفتار و عمل و تصمیم موثری از شخصیت سر خواهد زد و چه ماجرایی اتفاق خواهد افتاد؟ و … بنابراین عمق و بُعد شخصیت باعث جذاب بودن او میشود. جذابیت شخصیت ، جذابیت طرح و فیلمنامه را سبب خواهد شد.
نکتهی مهم دیگر آنکه شخصیت اصلی (محوری ) طرح باید «همدلی» و «همراهی» مخاطب را برانگیزد. همدلی مخاطب با جذابیت ، عمق و «حقانیت» شخصیت اصلی برانگیخته میشود. به عبارت دیگر ما به عنوان نویسندهی طرح و فیلمنامه باید میان خود ، مخاطب خود و شخصیت اثرتان «علاقه مشترک» یا همدلی ایجاد کنیم.
ضرورت دراماتیک ایجاب میکند یک فیلمنامه ، یک « شخصیت اصلی» یا محوری داشته باشد. اگر تعداد شخصیت محوری پیش از یک نفر باشد، طرح (فیلمنامه) دچار تعدد شخصیت و مخاطب (تماشاگر) دچار سردرگمی میشود. البته این یک اصل نیست، اما در شروع کار فیلمنامه نویسی ، بهتر است این اصل را رعایت کنیم!
شخصیت محوری را همچنین «قهرمان» درام (فیلمنامه) هم میگویند. در مقابل او شخصیت یا نیروی «مخالف» یا نیروی بازدارنده قرار دارد که چنان که از نامش پیدا است، ضد یا مخالف و مانع عقاید و اعمال شخصیت محوری است. نیروی مخالف میتواند هم یک شخصیت انسانی دیگر (ضد قهرمان) و یا صرفاً یک نیروی مخالف ، مثلاً شرایط خاص اجتماعی یا جغرافیایی یا … باشد. شخص یا نیروی مخالف نمیگذارد شخصیت محوری به هدفی که میخواهد به آن برسد، دست پیدا کند. نهایتاً آنکه شخصیت اصلی یا محوری ، به عنوان یک شخصیت موثر و دراماتیک، باید هدف، عمق، قدرت و جسارت دست زدن به اقدام برای رسیدن به هدفی مهم و «والا» و انگیزهای قوی داشته باشد. انگیزه عاملی است که شخصیت را به حرکت در میآورد و او را به جدال با نیروی مخالف برای رسیدن به هدف وادار میسازد . شخصیت قوی و دراماتیک ، انگیزهای قوی برای جدال و کشمکش لازم دارد.
کشمکش:
مخالفت یا «تضاد» شخصیت اصلی و شخصیت یا نیروی مخالف با همدیگر، «کشمکش» یا جدالی را فراهم
میکند (باعث میشود) که دیگر عنصر مهم درام و فیلمنامه است و طبعاً در نوشتن طرح فیلمنامه نیز وجود این عنصر حیاتی است. در طرح فیلمنامه حتماً باید جدالی فراهم شود که طی آن شخصیت محوری ، در رسیدن به هدف خود شکست بخورد، یا پیروز شود ، یا به دیدگاهی تازهتر دست پیدا کند و … در هر حال جدال یا کشمکش بین شخصیت محوری و شخصیت یا نیروی مخالف ، موتور محرکهی کل داستان، و بنابراین عنصری مهم در سرتاسر طرح است. طرح ، کشمکش یا جدال شخصیت محوری را از زمان معرفی او و هدفش و عملی که برای رسیدن به آن هدف انجام میدهد تا حل مشکل یعنی رسیدن به هدف، یا نرسیدن به هدف یا رسیدن به هدفی بهتر و برتر و دیگر در همان مسیر، دنبال میکند.
جدال یا درگیری شخصیت اصلی، میتواند در سه نوع کلی اتفاق بیافتد :
۱- شخصیت اصلی با فرد یا گروه دیگری وارد جدال و کنش و و اکنش (کشمکش) شود (انسان بر ضد انسان)
۲- شخصیت اصلی با نیرویی بیرونی یعنی طبیعت ، جامعه و … جدال کند (انسان بر ضد طبیعت و واقعیت موجود)
۳- ممکن است شخصیت اصلی با برخی از تمایلات یا خصلتهای درونی خود درگیر باشد (انسان بر ضد خود)
البته شخصیت اصلی در آن واحد، میتواند با هر سه نیروی مخالف در جدال باشد . طرحهای قوی معمولاً هر سه نوع کشمکش (جدال) را در خود دارند.
اصل علت و معلولی :
شاید شنیده باشید که گاهی در صحبت از ضعفهای یک طرح یا فیلمنامه به ضعیف بودن منطق علت و معلولی در آن طرح یا آن فیلمنامه اشاره میشود. منظور از این امر، ضعیف بودن «رابطهی علت و معلولی» بین ماجراهای فیلمنامه یا طرح است. رابطهی علت و معلولی چیست و چرا اگر در طرح فیلمنامه نباشد، آن طرح یا فیلمنامه اساس و منطق دراماتیک ندارد؟
اساساً طرح فیلمنامه نشان دهندهی رابطهی علت و معلولی بین رویدادهایی است که به طور زنجیرهوار در داستان (خود فیلمنامه ) اتفاق میافتند. هر رویداد یا اتفاق معلول اتفاق قبلی و علت اتفاق بعدی است و این زنجیرهی محکم علت و معلولی باعث استحکام دراماتیک طرح و فیلمنامه میشود. برعکس، وقتی این رابطه در طرح فیلمنامهی ما وجود نداشته باشد، «تصادف» و وقوع اتفاقات و رویدادها یا ورود اشخاص به طور ناگهانی به داستان فیلمنامه ادامه داستان را رقم میزنند. وقتی در هنگام ساختن و پرداختن قصهی فیلمنامه یعنی نوشتن طرح، به تصادف پناه میبریم، منطق دراماتیک طرح ما ضعیف است و یک حادثه (رویداد) از دل حادثهی قبل از خود بیرون نمیآید و همچنین یک حادثه یا ماجرا، ایجاد کنندهی حادثه بعدی نمیشود. این ضعف رابطهی علت و معلولی باعث ضعیف و بیاساس شدن طرح و نقشهی دراماتیک ما برای نوشتن فیلمنامه میشود؛ فیلمنامه ای که خود نیز به نوبهی خود اثری غیر دراماتیک ، بیمنطق و ناموفق خواهد شد.
توجه به اصل علت و معلولی خصوصاً در مرحلهی نوشتن طرح فیلمنامه از آن جهت اهمیت اساسی دارد که در طرح فیلمنامه فقط آن دسته از اعمال شخصیت و یا ماجراها و حوادثی نوشته میشوند که با هم رابطهی علت و معلولی دارند و این اعمال و این ماجراها به هم مربوط هستند، یعنی زنجیره وار به هم متصلاند و طرح کلی فیلمنامه، و بعداً ارتباط منطقی بین اجزا و عناصر فیلمنامهی اصلی ما را میسازند. بنابراین ، طرح فیلمنامه شامل سیر حوادث اصلی و مهم فیلمنامه با تکیه بر روابط علت و معلولی است.
اگر چه ممکن است شخصیتها و ماجراها و موقعیتهای متعددی در ذهن و تخیل نویسندهی طرح (برای فیلمنامه اصلی که خواهد نوشت) وجود داشته باشد، و به عبارت دیگر ممکن است علتهای فراوانی وجود داشته باشند که معلولهای خود را به دنبال بیاورند، اما در مرحلهی نگارش طرح فیلمنامه ، رابطهی علت و معلولی بین انگیزه و عمل شخصیتهای محوری و مخالف و ماجراهایی که در پی آن میآید، مشخص و معدودند. یعنی طرح شامل دو یا سه رابطهی علت و معلولی اصلی است. پس در طرح فیلمنامه، جایی برای نوشتن از موضوعات و انگیزهها و عملهای شخصیت یا شخصیتهایی که زنجیرهی اصلی حوادث، یعنی طرح اصلی را کامل نمیکنند، نیست. حال میتوان گفت: طرح فیلمنامه، منتخبی از حوادث زندگی شخصیتهاست که در نظمی منطقی و با معنا (علت و معلولی) کنار هم قرار گرفتهاند.
ساختار بندی طرح :
ساختار بندی ، شیوه و مرحلهای است که ماجراها (حوادث) اصلی داستان فیلمنامه را سازماندهی میکند و داستان را در مسیر زمان (مدت) فیلمنامه شکل میدهد. در اینجا باید از عبارتی بسیار معروف در فرهنگ «ساختار دراماتیک» و درام نویسی (و فیلمنامه نویسی) یاد کنیم، یعنی «ساختار سه پردهای».
ساختار سه پردهای الگوی کلاسیک درام نویسی بوده و هست و کماکان در مورد فیلمنامههای سینمایی و تلویزیونی به قوت خود باقی است.
ساختار بندی طرح (و فیلمنامهی نهایی) بر اساس سه پرده، پس از مشخص شدن عناصر اصلی و اولیهی طرح یعنی شخصیت اصلی، انگیزه و هدف او و همچنین، شخصیت یا نیروی مخالف، ضروری میشود. چرا که ساختار (سه پردهای) نمودار اعمال شخصیت و جدال او با نیرو یا نیروهای مخالف در طول زمان فیلمنامه تا رسیدن یا نرسیدن به هدف است. بنابراین در ساختار سه پردهای باید طرح ما به این سوالات پاسخ دهد:
۱- پرده اول : شخصیت محوری کیست و خواست هاش چیست؟
۲- پرده دوم : شخصیت محوری چه می کند تا به هدفش برسد و چه چیزی یا چه کسی یا چه نیرویی با او مخالفت میکند؟ سه یا چهار مانع اصلی که شخصیت محوری طی راه بر آنها فایق میآید کدامند؟
۳- پرده سوم: سرانجام چه وقایعی شخصیت را به هدف میرساند یا نمیرساند؟
در یک فیلمنامهی تلویزیونی (۹۰ الی ۱۰۰ دقیقهای) زمان پرده اول حدوداً ۲۰ الی ۲۵ دقیقه ، پرده دوم حدوداً ۴۵ الی ۵۰ دقیقه و پرده سوم حدوداً ۲۵ الی ۳۰ دقیقه خواهد بود.
بر اساس همین اصل «ساختار سه پردهای» در نوشتن درام و فیلمنامه ، کلیت فیلمنامه نیز لازم است با این ساختار پنهانی و نامرئی اما مهم و موثر، منطبق باشد. این انطباق باعث میشود تا در طراحی داستان فیلمنامه خود نقاط و بخشهای اصلی طرح را ـ مرحله به مرحله ـ مشخص کنیم: یعنی نقطهی شروع ، نقاط عطف (اول و دوم) ، نقطهی اوج، و «فرود» یا گره گشایی.
نقطه ی شروع لحظهی آغازین برخورد و درگیری شخصیت اصلی و شخصیت یا نیروی مخالف است. به این نقطه مرحلهی «گره افکنی» هم گفته میشود . قبل از نقطهی شروع یا مشخص شدن گِرِهی طرح (ساختار) فیلمنامه، تعادلی در زندگی شخصیت یا شخصیتهای اصلی به چشم میخورد. همه چیز به آرامی پیش میرود ، بعد این تعادل به هم میخورد. به دنبال نقطهی شروع ، به اوج گیری عمل میرسیم . کشمکش (جدال) همچنان ادامه مییابد تا جایی که ماجراها بدون پیروزی یا شکست شخصیت اصلی یا اتفاقی مهم و تاثیر گذار در زندگی او نمیتواند پیش برود. یعنی درست در لحظهای که مشخص میشود شخصیت اصلی (قهرمان) برنده است یا بازنده یا باید تغییر مهمی در شیوههای مبارزه خود بدهد، این همان نقطهی تحول یا نقطهی عطف است. طرح فیلمنامه میتواند چند نقطهی عطف داشته باشد، اما شکل معمول و اصولی طرح دارای دو نقطهی عطف است . در نقطهی عطف دوم ، تحولی تعیین کنندهتر و تاثیر گذارتر از نقطهی عطف اول اتفاق میافتد، به نحوی که هیچ راه بازگشتی برای شخصیت اصلی ، یا هیچ راه دیگری برای ادامهی ماجراها وجود ندارد. پس نقطهی عطف یا نقطه تحول دوم، همزمان نقطهی اوج اصلی یعنی نقطهای است که شخصیت اصلی در آن دقیقاً به پیروزی یا شکست دست مییابد، یا به نگرشی جدید در باب موضوعی که به خاطر آن در جدال با دیگران یا با خودش بود میرسد، بقیه طرح (و بعداً اصل فیلمنامه به تفصیل ) شامل «فرود» یا «گره گشایی» خواهد بود.
بنابر آنچه گفتیم و با توجه به مثال ابتدای مباحث خود ، یعنی «طرح فیلمنامه بمثابه نقشهی ساختمان فیلمنامه » منحنی ساختاری طرح فیلمنامه در سادهترین شکل خود ، مطابق شکل زیر است:
نقطه اوج
فرود
نقطه عطف (تحول)
اوج گیری
نقطه شروع پایان
تعادل اولیه
البته این نمودار، به سادهترین شکل ممکن ارائه شده است، اما هدف ما در اینجا، رسم منحنی کلی پیشرفت زنجیره حوادث درام (فیلمنامه) مبتنی بر رابطهی علت و معلولی بین حوادث است.
ارزیابی نهایی طرح :
هدف شما از نوشتن طرح تمرکز بر اعمال شخصیتی بوده است که «نیاز» یا «انگیزه» و نهایتاً هدفی داشته و همچنین با موانعی بر سر راه خود برای رسیدن به هدف مواجه شده است. این موانع، باعث کشمکش و ایجاد ماجراهایی شده که به نقاط عطف و سپس نقطه اوج و نهایتاً فرود انجامیده است. شما نوشتن طرح را یا براساس موضوع و یا با الهام از یک شخصیت شروع کردهاید تا تحقق یک «مضمون» را در طول اثر (فیلمنامه) بر بستر یک «موضوع» و از طریق «اعمال شخصیت» پیگیری کنید تا مخاطب نیز قصهی زندگی و جدالهای شخصیت را دنبال کند و با پیروزی یا شکست او تحت تاثیر مضمون قرار گیرد. پس نهایتاً طرح نهایی باید مشخص کند که شما قصهی چه کسی (شخصیتی) و قصهی چه چیزی (مضمون و موضوعی) را نوشتهاید.
البته برای فراهم آمدن یک اثر درماتیک و نوشتن طرح به عنوان زیربنای اولیهی آن اثر ، جدا از آشنایی با عناصری که برشمردیم، عناصر شرایط دیگری هم دخیل هستند که مستقیماً از وجود «شخص» طراح و نویسنده ناشی میشوند. ذوق ، خلاقیت ، قدرت تخیل، آگاهی از مبانی علومی چون روانشناسی و جامعه شناسی و در جریان اخبار و رویدادهای مهم روز بودن ، و خصوصاً در موقع نوشتن طرح و فیلمنامهای بر تولید در مرکز سیمای استان ، آشنایی با اقتضائات بومی و منطقهای به معنای اصیل و واقعی کلمه باعث میشوند تا شما در قالب طرحی که نوشتهاید، نطفهی خلق فیلمنامه و سپس فیلمی را فراهم آورید که وقتی در قالب نهایی خود متولد شد، ناقصالخلقه، بیدست و پا و بیسر و زبان نباشد، مورد توجه و علاقه مخاطب قرار گیرد و نهایتاً بر او تاثیر بگذارد.
اکنون با طرح سوالاتی به ارزیابی نهایی طرح خود میپردازید. در مسیر این ارزیابی، سوالاتی که برای خود طرح میکنید، ناظر بر کلیت طرح و شامل سوالاتی از کیفیت مضمونی و ساختاری (شکلی) طرح است:
۱- آیا شخصیت اصلی انگیزه و هدفی قوی و مهم دارد؟
۲- آیا مضمون طرح حاوی نگاه و بینشی جدید دربارهی انسان و مردم و جامعه در برخورد با یک موضوع است؟ اساساً مضمون اصلی ، روشن و قابل فهم است؟
۳- آیا شخصیت اصلی را میتوان دوست داشت و با او همدلی همراهی کرد؟
۴- آیا شخصیت مخالف (ضد قهرمان) به اندازهی شخصیت اصلی قوی و با انگیزه است؟
۵- آیا طرح دچار تعدد موضوع و تعدد شخصیت اصلی نیست؟ به عبارت دیگر، طرح مشخصاً قصهی چه کسی و چه چیزی را میگوید؟
۶- آیا ماجرا توسط شخصیت اصلی به موقع شکل میگیرد؟ آیا نقطهی شروع زودتر یا دیرتر از زمان لازم در فیلمنامه آغاز نمیشود؟ به عبارت دیگر آیا داستان به موقع آغاز میشود؟
۷- آیا بین حوادث ارتباط علت و معلولی وجود دارد یا آنکه رویدادها به طور تصادفی و بدون منطق و بدون دلیل مشخص به وقوع میپیوندند؟
۸- آیا لحظهی اوج به موقع فرا میرسد و دیر یا زود اتفاق نمیافتد؟
۹- آیا عمل و اقدامی که شخصیت اصلی انجام میدهد تا نقطهی عطف اصلی داستان خلق شود، عمل مهم و تعیین کنندهای است؟
۱۰- آیا مجموع عملکردهای شخصیت و اتفاقات (ماجراها) تا رسیدن به نقطهی پایانی و نتیجه گیری، طرح حاوی «امری شگرف» هست تا دریچهی تازهای به معنای زندگی، هم به روی شخصیت یا شخصیتها و هم به روی مخاطبان گشوده شود؟
۱۱- آیا طرح کشمکش خوبی دارد؟ و آیا پایانی قاطع و مشخص دارد؟
پس از این مرحله، خواندن طرح برای دوستان و همکاران دیگر که به «زبان مشترک» یا «زبان درام» با ما درخصوص کارمان نظر میدهند و کاستیهای آن را با توجه به عناصر درام و ساختار سه پردهای گوشزد میکنند، اشکالات احتمالی طرح ما را بر طرف خواهد کرد. اکنون اگر صاحبنظر یا دوست و همکاری، از تعدد موضوع یا قالبی بودن شخصیت یا برعکس، از بُعد و عمق شخصیت سخن گفت و به همین زبان در باب دیگر عناصر و اجزای طرح نظر داد، منظور و مقصود او را متوجه میشویم و مشاوره و نظر خواهیمان ، مبنا و اصول و زبان مشخص و مشترکی دارد. اکنون طرح ما نه فقط متنی به نام «طرح فیلمنامه» بلکه یک نقشه ی راهنما و مانند قطب نمایی پیش روی ما خواهد بود.
بازدیدها: ۱۴۸
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.