پنجره ای تازه در نقد ادبی ایران
پنجره ای تازه در نقد ادبی ایران
نگاهی به سویه های نو در چهارگانه «جواد اسحاقیان»
نویسنده: فتح الله بی نیاز
خوانش متن داستان بر اساس بوطیقای نو منتقد را از سلیقه های فردی و چیره بر روح زمان دور کرده به روش شناسی علمی نزدیک تر می کند. منتقد ادبی می کوشد هنجارهای چیره بر یک رویکرد ادبی را با بهره جویی از تازه ترین منابع فارسی و انگلیسی استخراج کرده، به گونه ای خلاق بر متن تطبیق دهد
خوانش عینی، خوانشی بر پایه «متن» با رویکرد به هنجارهای ناظر بر «نظریه ادبی» یا «نوع ادبی» متن است و «خوانش ذهنی»، خوانشی بر اساس ذهنیت و ایدئولوژی شخص منتقد ادبی. اکثریت قریب به اتفاق نقدهای سه دهه یاد شده، رویکرد ایدئولوژیک دارد. اما خوانش اسحاقیان از این رویکرد ها فاصله می گیرد
با توجه به دست کم ۱۰۰ مقاله ای که از «جواد اسحاقیان» در سایت های مختلف هنری ادبی و نشریات گوناگون دیده ایم، می توان به ترسیم خطوط و ویژگی های کلی در آثار او پی برد و آنها را به طور مشخص، قانونمند کرد:
۱-خوانش، بر متن استوار است: آنان که مانند من با نقدهای ادبی پیش از انقلاب و به ویژه دهه های ۴۰ تا ۶۰ و ۷۰ آشنایی دارند، خوب می دانند که بخش اعظم نقدهایی که منتقدان ادبی برجسته ما درباره داستان کوتاه یا بلند نویسنده ای می نوشتند، بیش از آنچه بر خود متن استوار باشد و «اثر ادبی» را مورد خوانش و بررسی قرار دهند، بر «صاحب اثر» و گذشته فرهنگی و سیاسی، زندگی نامه و حتی زندگی فردی و خصوصی او تاکید می کرده اند. این نوع برخورد با نویسنده با هیچ یک از رویکردهای نقد ادبی نو مطابقت ندارد.
سراغ تحلیل داستان کوتاه بیله دیگ، بیله چغندر در نقد و بررسی آثار جمال زاده «اسحاقیان» می رویم اسحاقیان در توجیه علت داستان نویسی «جمال زاده» به مقدمه «جمال زاده» بر یکی بود، یکی نبود رجوع می کند (۱۳۰۰ شمسی) که اصولاً «جمال زاده» رسالت ادبی خود را، کوشش برای گردآوری واژگان عامیانه ای می داند که فراموش شده و تنها «رمان» و «نثر حکایتی» می تواند آنها را به معاصران و آیندگان انتقال دهد و پاس دارد: «انشای حکایتی، بهترین انشاهاست برای استعمال کلمات و معلوم است… وقتی که کلمات و لغات زبانی در جایی محفوظ و محل استعمال آنها معین و روشن شد، به مرور زمان که کلمات و تعبیرات از میان می رود و کلمات و تعبیرات تازه به میان می آید کتاب رمان و قصه، بهترین گنج ها خواهد بود برای زبان و لسان و حتی از کتب فرهنگ و لغت هم بهتر خواهد بود. . . علاوه بر این، خیلی کلمات و تعبیرات و اصطلاحات و اشارات لسانی هست که اصلادر کتاب لغت نمی آید: مثل کلماتی که بین «مشدی ها» و اوباش معمول است. . . و محال است بشود تمام آنها را در کتاب لغتی جمع و ضبط کرد» (جمال زاده، تهران: کانون معرفت، چاپ چهارم، بی تا.، ۱۲-۱۱).
«اسحاقیان» مقدمه زبان پردازانه این «داستان لطیفه وار» را، شروعی مناسب برای طرح یک معضل اجتماعی و انتقادی در عصر قاجاریه قرار داده است تا بر هرج و مرج اداری و بی کفایتی سیاسی ای خرده بگیرد که بر ساخت اجتماعی آن روزگار چیره بوده است. آنچه در خوانش «اسحاقیان» اهمیت دارد، ترسیم رد پای ترجمه مقامه ای و گلستان وار «میرزا حبیب اصفهانی» به عنوان مترجم رمان سرگذشت حاجی بابای اصفهانی «جیمز موریر» انگلیسی است که نه تنها «جمال زاده» آن را خوانده و منبع بسیار جالبی برای معرفی «خلقیات ما ایرانیان» دانسته، بلکه مضامین آن را هم در سطحی وسیع اقتباس کرده است. مثلاً آمدن مستشار فرنگی به «تهران»، راه اندازی اداره پست و ترقی سریع او و نوکر کیسه کش وی، هم از تباهی و پس افتادگی اجتماعی و اداری روزگار قاجاریه حکایت می کند و هم اینکه چگونه این به اصطلاح مستشاران انگلیسی می توانند در اندک مدت، درآمدی هنگفت به جیب بزنند و به مقام و سمت یا مقبولیتی اجتماعی برسند: «شاه به ما نشان و لقب داد» (۸۹). «جمال زاده این بخش از داستان و بسیاری دیگر از مضامین داستان های کوتاه خود را در یکی بود، یکی نبود، به تمامی از دو رمان «پیکارسک» موریر و «ژیل بلاس» نوشته «رنه لوساژ»گرفته است. وقتی یک طبیب انگلیسی با یک هیات سیاسی به ایران می آید، در مبارزه با بیماری آبله چندان سختکوشی و ایثار نشان می دهد که همه بیماران شهر برای مداوای رایگان به خانه او می شتابند. حکیم فرنگی می گوید: «هیهات! این [مایه کوبی کودکان] زحمت نه، رحمتی است که باید شامل حال همه جهانیان شود. اگر دولت ایران، رواج این کار را در اینجا منع کند، گناه این همه نفوس. . . به گردن او است. چه قدر بی گناه، به هیچ و پوچ می میرند!» (تبریز: انتشارات حقیقت، چاپ دوم، ۱۳۵۴، ۷۴۸-۷۴۷).
لازم به یادآوری است که بیفزاییم اسحاقیان در کتاب خود، به تاثیر مستقیم و غیرمستقیم رمان «موریر» بر مجموعه داستان های کوتاه جمال زاده پرداخته و برای نخستین بار به خوانندگان خود، نشان داده که آنچه جمال زاده در یکی بود، یکی نبود نوشته، همه از دولت موریر و ترجمه هنرمندانه میرزا حبیب اصفهانی دارد و این دقیقه ای است که نویسنده قصه نویسی می بایست به آن می پرداخت، نه اینکه او را با «هدایت» و دیگر نویسندگان بزرگ اروپا مقایسه می کرد. خوانش، عینی است: خوانش عینی، خوانشی بر پایه «متن» با رویکرد به هنجارهای ناظر بر «نظریه ادبی» یا «نوع ادبی» متن است و «خوانش ذهنی»، خوانشی بر اساس ذهنیت و ایدئولوژی شخص منتقد ادبی. اکثریت قریب به اتفاق نقدهای سه دهه یاد شده، رویکرد ایدئولوژیک دارد. اما خوانش اسحاقیان از این رویکرد ها فاصله می گیرد. برای نمونه سراغ یکی از فصول کتاب دیگر نویسنده به نام نقد و بررسی آثار سیمین دانشور می رویم که «اسحاقیان» کوشیده با رویکرد «نقد نو» و از رهگذر آنچه در «نقد نو» به آن «وحدت پویا» می گویند در رمان های جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان و برکنار از حب و بغض، موضعگیری عقیدتی و تنها بر پایه آنچه از «متن» برمی آید، به ذهنیت چیره بر متن دست یابد. او در بخشی با عنوان «تهکم» (کنایه) می نویسد: «تهکم» تا سطح «طنز» فرا می رود و با تمثیل «به هم می آمیزد تا بر خواننده»، تاثیرگذارتر باشد. آنچه در رمان های دانشور مورد طعن و طنز قرار می گیرد، شخص نیست: بلکه تیپ اجتماعی یا یک طرز تفکر اجتماعی است. از آنجا که مرکز ثقل رمان ها سرگردانی و حیرانی انسان امروز در جامعه ما است، طنزهای نویسنده سخت هدفمند و جهت دار است. در ساربان سرگردان، فرخنده درخشان در زندان دارد از دیدگاه های سیاسی و تاکتیک های مبارزاتی گروه خود برای هستی می گوید. بازتابِ شنونده، هستی، آمیزه ای از طنز و تمثیل است و ضمن برجسته سازی دو موقعیت همانند، حالت انکار خود را در قبال هر دو مورد نشان می دهد: «توده دهقان در فقر و جهل و بیماری غوطه ور است. می شود جلب شان کرد. توده شهری هم به هم چنین: نقطه اتکایی که پیدا کنند، به آن می پیوندند. پس قهر و مبارزه مسلحانه، تنها راه براندازی رژیم است. . . » و «مرغ مادر، تخم های بسیار گذاشت، اما جوجه ها را آخر پاییز که شمردند، چیزی از آنها نمانده بود: یا پر کشیده و رفته بودند یا آبله مرغان گرفته و مرده بودند یا سر از تخم در نیاورده بودند یا سرشان را بریدند و خوردند. . . اما تو فرخنده، تو چیزی نخواهی فهمید. تو سیاست زده ای منهای وابسته بودن به یک حزب سیاسی غیرفرمایشی» (۷۹).
در این بخش، نویسنده، با بیان یک تمثیل نشان می دهد که «فرخنده» به اعتبار ذهنیت سیاسی، «سرگردان» است و بیهوده امیدوار است که مبارزه چریکی «پیشاهنگان طبقه کارگر»، توده های ستمدیده شهری و روستایی را به مبارزه جلب کند. همه تمهیدات چنان که تجربه نشان داد به اعتبار فکری، یادآور این ضرب المثل است که «جوجه ها را آخر پاییز می شمارند.»
در همین رمان، یک پزشک جراح توده ای را برای مداوای زخمیان و بیماران به جبهه فرستاده اند. او که اردوگاه سوسیالیستی را مرکز ذهنیت سیاسی خود می داند، رفتارهایی خودکار و قالبی دارد. طنز نیشدار نویسنده ظاهر و باطن او را آماج حمله قرار می دهد. او هم سرگردان و به قول نویسنده یکی از همان بره های سرگشته بی شبان است: «اما بشنوید از یک جراح اخمو که مرا به خنده می انداخت. کمتر با کسی همکلام می شد: اما سلام می کرد. سبیل پرپشتی داشت و وقتی راه می رفت، به آن نگاه می کرد: لابد اگر نگاه نمی کرد، نمی توانست تعادلش را حفظ بکند. وقتی شایع شد ایران از کره شمالی اسلحه خریده، خوشحال شد. وزنش سه رقمی بود: یعنی به صد و دو کیلویی می رسید. غالبا می رفت کنار اروندرود می نشست و سرِ راه، پوسترهایی را که رویشان شعار «مرگ بر شوروی!» نوشته شده بود، پاره می کرد» (۲۹۲).
پزشک توده ای نیز به گونه ای دیگر سرگردان است. او نمی خواهد این واقعیت ایدئولوژیک در انقلاب اسلامی را بپذیرد که سیاستگذاری جهانی کشورش، با دنیای سوسیالیستی، کمونیسم و احزاب سیاسی متمایل به آن، در ستیز است. او از ورود تسلیحات نظامی از کره شمالی خشنود و در همان حال از شعار «مرگ بر شوروی!» خشمگین است: «و ز خیالی مهرشان و کینشان»!
۲-خوانش، روش شناختی و مبتنی بر نظریه ادبی است: تاریخ آشنایی منتقدان ادبی، داستان نویسان و اهل قلم ما با نقد و نظریه ادبی نو از ۲۰ سال نمی گذرد و کتاب پربار ساختار و تاویل متن (۱۳۷۰) بابک احمدی اتفاقی مهم در آشنایی خوانندگان با این پهنه از بوطیقای نو بود. ترجمه آثار نظریه شناسان ادبی، فعال شدن سایت های ادبی هنری و به ویژه دسترسی آزاد و همگانی به منابع پربار تخصصی ادبی به زبان انگلیسی و دیگر زبان های اروپایی، به بوطیقای نو ادبی سمت و سوی دیگری داد و نقد ادبی را به نوشتن بر پایه روش شناسی و رویکردهای ادبی نو نزدیک ساخت. آثار تازه انتشار یافته اسحاقیان، کوششی برای هموار کردن راه نقد ادبی مبتنی بر نظریه ادبی است. من به عنوان نمونه به کتاب نقد و بررسی رمان های احمد محمود مراجعه می کنم تا نشان دهم که خوانش رمان های احمد محمود به تمامی بر پایه یکی از همین رویکردهای نو در نقد ادبی معاصر استوار است: ۱- زیبایی شناسی شروع در رمان مدار صفر درجه ۲- تقابل های دوگانه در داستان یک شهر ۳- ناخودآگاه متن در داستان یک شهر ۴- نظریه طغیان توده ها در درخت انجیر معابد ۵- همخوانی اندیشه ها در داستان یک شهر و درخت انجیر معابد ۶- سویه های میان متنی در داستان یک شهر ۷- خوانش سیاسی در داستان یک شهر ۸- از همسایه ها تا زمین سوخته با ماتریالیسم فرهنگی ۹- چند صدایی باختین در مدار صفر درجه ۱۰- گزاره های نشانه شناختی در مدار صفر درجه ۱۱- غریب سازی در داستان یک شهر ۱۲- گزاره های روان شناختی شخصیت های زن در رمان های احمد محمود ۱۳- خوانش سبک شناختی درخت انجیر معابد ۱۴- خوانش پسا استعماری رمان های احمد محمود.
خوانش متن داستان بر اساس بوطیقای نو منتقد را از سلیقه های فردی و چیره بر روح زمان دور کرده به روش شناسی علمی نزدیک تر می کند. منتقد ادبی می کوشد هنجارهای چیره بر یک رویکرد ادبی را با بهره جویی از تازه ترین منابع فارسی و انگلیسی استخراج کرده، به گونه ای خلاق بر متن تطبیق دهد و از این رهگذر، هم معیارهای تازه در بوطیقای نو را به اعتبار نظری به خواننده آموزش دهد و هم شیوه کاربرد خلاقانه آنها را یاد دهد، به گونه ای که خواننده خود بتواند با بهره جویی از همان قانونمندی ها، خود به خوانش متن بپردازد و نقد نظری را به نقد عملی تبدیل کند.
۳-خوانش، مبتنی بر نوع ادبی است: متاسفانه تاکنون کوششی جدی برای شناخت انواع ادبی در ادبیات داستانی نشده است و آنچه هست، در وجه غالب خود به حوزه شعر مربوط می شود. نخستین کوشش برای تدوین و هنجارمندسازی تحلیل متن بر پایه نوع ادبی را اسحاقیان در کتاب جستارهایی در انواع ادبی در ادبیات داستانی معاصر ایران و جهان آورده که در سایت ادبی مرور به صورت الکترونیکی در دسترس آزاد همه خوانندگان است. هر نوع ادبی (ژانر)، هنجارهایی خاص خود دارد که از دل متن زاده می شود و نقد و تحلیل، تنها می تواند بر پایه قانونمندی های مربوط به همان نوع ادبی میسر شود. به عنوان نمونه، به کتاب نقد و بررسی آثار جمال زاده رجوع می کنم. برای نخستین بار در تاریخ نقد ادبی معاصر ما، نویسنده کوشیده است همه داستان های موجود در یکی بود، یکی نبود را با توجه به نوع ادبی و هنجارهای چیره بر هریک، مورد خوانش قرار دهد. با آنکه تعیین نوع ادبی داستان های این مجموعه که نویسنده خود آنها را انشای حکایتی یا نثر حکایتی نامیده- دشوار است، منتقد ادبی کوشیده آنها را تا آنجا که ممکن است با یکی از انواع ادبی تطبیق دهد. به این ترتیب، او در مقاله پایانی کتاب با عنوان جستاری در انواع ادبی داستان کوتاه در «یکی بود، یکی نبود» به تحلیل یک یک شش داستان در این مجموعه پرداخته و به نیکی توانسته وجه غالب بر هر یک از این داستان ها را که تاکنون ناشناخته مانده است کشف کند. به این ترتیب، منتقد درد دل ملاقربان علی، دوستی خاله خرسه را داستان کوتاه، رجل سیاسی و بیله دیگو… را داستان لطیفه وار و فارسی شکر است و ویلان الدوله را طرح واره معرفی کرده و قانونمندی های آن را تدوین کرده است. با توجه به اینکه این منتقد ادبی، بیست و پنج عنوان کتاب در نقد ادبی ادبیات و جهان دارد که به تدریج انتشار خواهد یافت و پیوسته آنها را مورد بازنگری قرار می دهد و غنی تر می سازد، تصور می رود ما با موج و اتفاق تازه ای در نقد ادبی معاصر روبه رو باشیم.
۴-خوانش متن، ژرف بینانه و ریزبین است: رویکرد کلی نگرانه و سطحی نگر به متن، به دریافت متن، کمکی نمی کند. در خوانش ژرفانگر، خواننده و منتقد می کوشد از نماد ها، استعاره ها، تلمیحات و به ویژه از رهگذر بافتار و فحوای متن به معنی و فکر پنهانِ ناظر بر متن پی ببرد. ما برخی از رمزهای پوشیده تر داستان را مطرح می کنیم تا از رهگذر آنها بتوانیم به آن سوی معانی پنهان متن راه یابد. قراینی نشان می دهد که مرگ این جوان، مشکوک است و احتمال اینکه او را کشته و سر به نیست کرده باشند، زیاد است: نخستین قرینه، این است که لاشخور جوان تا اندکی از گوشت مرده را می خورد، می میرد. مرگ ناگهانی، نشان می دهد که جوان را مسموم کرده اند و گوشت و خون مرده، به زهر آغشته است. فعل و انفعال تاثیر زهر در لاشخور جوان، گویا و معنادار است. دومین قرینه، تغییر رنگ و بوی گوشت جوانمرگ است. سومین قرینه کیسه انار سفید رنگی است که کنار جوانمرگ نهاده اند و باعث تعجب لاشخور پیر شده است. البته چنان که خواهیم گفت چند کیسه انار دیگر را هم ترکانده، آبش ر ا روی زمین می ریزند. اما قرار گرفتن یک بسته انار دیگر روی لاشه، چیزی است که لاشخور پیر به یاد ندارد و از نظرش مشکوک می نماید. کسان جوانمرگ با قرار دادن این بسته انار روی لاشه، می خواسته اند بفهمانند که این جوان مسموم و کشته شده و به مرگ طبیعی نمرده است.
۵-خوانش، جهت گیری پیشرو و مدرن دارد: نویسنده قصه نویسی بر عنصر و نقش «روشنفکری» در آثار «آل احمد» تاکید می کند و به هنگام مقایسه بی وجه آثار او با «چوبک»، نخستین را بر دومین برمی گزیند: «البته آل احمد، پرجوش و خروش تر است و غیر فردی تر و اجتماعی تر و بدون شک مسوول تر و متعهد تر و یک روشنفکر به تمام معنا است» (۴۹۲).
اسحاقیان برای ارزیابی این ادعا، به خوانش نون و القلم با رویکرد «تحلیل گفتمان انتقادی» می پردازد و نشان می دهد که هیچ یک از عناصر سازنده «روشنفکری به ویژه عنصر» مدرنیته در آثار آل احمد نیست: حتی انقلاب مشروطیت را نمودی از غربزدگی و نظریه پردازانی مانند آخوندزاده، طالبوف، آقاخان کرمانی و زین العابدین مراغه ای را یک مشت «غربزده» می داند. چکیده نظر «آل احمد» در این رمان تمثیلی، این است که: حاکمیت چه حکومت «شاه عباس اول» («محمد رضا شاه پهلوی») باشد، چه حاکمیت «قلندریه» (جبهه ملی دکتر «مصدق» و «حزب توده ایران»)، در ذات خود «سرکوبگر» هستند. پدیده ای به نام «حاکمیت ملی» وجود خارجی ندارد. هر حاکمیت توده ای، پس از گذشت روزگاری کوتاه، طبعا از همان اهرم های سرکوب استفاده می کند که حاکمیت های مردمی و ملی، زیرا این گونه حاکمیت ها «مشروعیت» ندارند. تنها حاکمیت مشروع، «حاکمیت شرعی» است و آن که قرار است به حکومت برسد، باید از نوع «امام زمان»ی آن باشد. «میرزا اسدالله» نامی که در این رمان، همان «منِ» نویسنده است و به آخر و عاقبت حاکمیت «قلندریه» به دیده تردید و تخفیف می نگرد، می گوید: «من در اصل، با هر حکومتی مخالفم، چون لازمه هر حکومتی، شدت عمل است و بعد قساوت و بعد، مصادره و جلاد و حبس و تبعید. حکومت از اول، کار آدم های بی کلّه بوده: کار اراذل بوده که دور علم یک ماجراجو جمع شده اند و سینه زده اند تا لفت و لیس کنند… در حالی که کار اصلی دنیا، در غیاب حکومت ها می گذرد» (صص ۱۶۱-۱۶۰).
نقد و بررسی آثار جمال زاده،
جلال آل احمد، سیمین دانشور و
احمد محمود (چهار جلدی)
جواد اسحاقیان
انتشارات نگاه
چاپ ۱۳۹۳
روزنامه اعتماد، شماره ۳۲۱۶ به تاریخ ۲۲/۱/۹۴، صفحه ۸ (کتاب و ادبیات)
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.