سالگرد آغاز ستون دو کلام حرف حساب / ذکر کیومرث صابری فومنی
جناب سیف عزیز
روز ۲۳ دی ۱۳۶۳ ستون دو کلمه حرف حساب
به قلم کیومرث صابری فومنی تحت نام مستعار گل آقا و با محتوای انتقاد از دستگاههای دولتی و مشکلات موجود جامعه در صفحهی سوم روزنامه اطلاعات متولد شد که نقطه عطفی در طنزنویسی ایران به حساب میآید.
مطلب ضمیمه را برای بزرگداشت چنین روز و چنین شخصیت بیمانندی نوشتهام که اگر صلاح میدانید در سایت خوبتان منتشر کنید.
با تقدیم احترام
علی خزاعی فر
سالگرد آغاز ستون دو کلام حرف حساب / ذکر کیومرث صابری فومنی
ذکر کیومرث صابری فومنی
آن مبدع طنز عفیف، آن صاحب اخلاق حنیف، آن اسوه شهامت و ایمان، آن گل آقای مردم ایران، آن رکن ادب طنز و طنز ادیبانه، آن محبوب دردانه، آن پروردهی لفظ دری، آن فقیر غنی، علیرضا صابری فومنی مردی صاحب فراست بودی و ظریف بودی و اشاراتی بلند داشتی و سخنش مؤثر بودی و به برکت نفس و قدم خود طنز سیاسی را پس از انقلاب احیا کردی و طنز او مردمی و فراجناحی بودی و مقبول خاص و عام بودی و در مجلات عدیده گل آقا و جریده اطلاعات و دیگر جاها، هر که خواهد طنز او بسیار یافته شود.
و در اول کار، صحبت یاران توفیق یافته بود و گردن شکسته تخلص میکرد و چون از اقران رئیس جمهور رجایی بود، چندی در کار سیاست بود، اما توبه کرد و خود را در کار طنز کرد و از مشایخ فارسینویسان و از اکابر طایفه طنزنویسان شد و مقام رفیع یافت تا به آن حد که ظریفی او را برکشاند و در کنار دهخدا نشاند و گفت که در ۱۰۰ سال اخیر در ایران سه طنزنویس برخاستند که اینان را چهارم نیست و او از جمله آن سه تن بود.
و سبب توبه او آن بود که راه بهسوی خلق را در طنز یافت و زکات ذکاوت خویش را با ذکر معایب اهل سیاست پرداخت و جمله معایب آنها را به صدق و اشارت بگفت چندان که مردم به او اقبال کردند و گرد قلم او گرد آمدند و از میان جمع عدهای بیادب با او خصمی کردند و او را سوپاپ نامیدند و بدگمانی پراکندند و خواستند که او سخن آنها را فریاد بزند. و او ظریف بودی به قامت و توان آن نداشت که فریاد بزند. پس گفت شما فریاد بزنید، هزینهاش با من، و نیز گفتی دیگی که بخار ندارد، چه حاجت به سوفاف دارد.
و او با اهل سیاست سخن به مرافقت گفتی، نه به موافقت. امید داشت که اهل سیاست نه به قبول خود او را مشرف گردانند و نه به طرد خود مهجور تا کار خلق راست شود و خادمان خلق را دلسردی پدید نیاید. پس با آنان از در حرف حساب وارد شد و دو کلمه دو کلمه با آنها سخن گفت که این طایفه بیش از دو کلمه برنمیتابند و سخن گاه پوشیده گاه پوشیدهتر گفت، اما یک اشارت او کافی بود، و خلق خود به فراست آنچه میبایست در مییافت. و چون اهل سیاست صدق او دریافتند با او سرّی یافتند و با پای خود به آبدارخانه میرفتند تا دیشلمه بخورند و رو به روی صورت نگار مینشستند و “پز” میگرفتند و مایه مباهات خود میدانستند که صورت کژ و کوژشان در گل آقا ثبت شود و برخی نیز نه به جهت ارادت که به جهت ترس و به جهت آنکه از قافله شیفتگان حضرتش عقب نمانند، ابراز محبت میکردند.
بنای روش ایشان بر ملاحظت بودی و حساب خود از دیگران و حساب برخی از برخی دیگر جدا کردی و حرمت اهل لباس نگه داشتی و برخلاف مسیر شنا نکردی و از خط قرمز نگذشتی و خیابان یکطرفه نرفتی و از جناح فراتر رفتی و قلم در کار ملت کردی چه این سرای، او را سرای خدمت به خلق بود و آن سرای، سرای قرب، و قرب به خدمت باشد. و نزد او طنز به جهت عمارت کردن بود، نه ویران کردن و از این رو طنز او را عفیف گفتندی و شرح این سخن، طول دارد.
و او را گل آقای مردم ایران از آن گفتند که چون سخن گفتی، گل گفتی و در مرام، آقا بودی و مقام آقایی مردم ایران او را برازنده بودی و گفتند درب گل آقا را از چه بر دوستداران و امیدواران بستی. گفت مرا با شما رازی سر به مهر است فاش نگویم تا شر برنخیزد، لیکن به جهت ثبت در تاریخ وعده کرد که روزی این راز بگشاید که اجل مهلت نداد.
نقل است که پرسیدند از حقیقت طنز. گفت، خندیدن است بر کار عالم. و نیز گفت سیاستمداران جز اشک به چشم مردم نیاوردهاند، هنر ما آن است که خنده بر لب مردم بنشانیم. گفتند چگونه است که دوست و دشمن طنزت را به برگ زر میبرند. گفت سخن که از دل برخیزد، لاجرم بر دل نشیند و هیچ دل چندان سیاه نبود که طنز بر آن اثر نکند.
و چون آبدارخانه گل آقا را ساخت، شخصیتهایی نو پرداخت و اینان شاه غلام ساده دل و باهوش، غضنفر زورگو و ممصادق تهیدست و عیال ممصادق بودند و هر یک نماینده طایفهای بودند چنانکه عیال ممصادق نماینده نسوان بود. یک بار در جمع اصحاب و اذناب در آبدارخانه بر سبیل وعظ گفت از نوشتن به قصد کسب نام، نوشتن به قصد تقرب به ارباب قدرت و نوشتن به قصد تسویه حساب شخصی دور باشید، باقی هر چه خواهید کنید. و گفت قلم نگه دارید به مراقبت دائم تا در حقوق مردم تقصیر نکنید. و گفت اهل سیاست را چنان تصویر بباید کرد که در قیامت هیچکس دامن تو نگیرد.
و گفت اگر طنزنویس همت او دین بودی، همه کارهای دنیاوی او از جمله طنز او به برکت همت او دینی گردد. کلید طنز ارادت است به خلق و چون ارادت درست شد، سخن حلاوت یابد.
و او عمری دراز نیافت و چون گذشته شد، خلق را حسرتی و اندوهی عظیم افتاد و چنانکه ایرانیان را رسم است که سخن بهتر خود را پس از مرگ بر مرده نثار کنند، دوست و دشمن بر یکدیگر پیشی گرفتند تا سخنی در حق او بگویند و هیچکس در کار او مبالغت نکردی که جز او را طنز مسلم نبود. بعد از وفات به خوابش دیدند. گفتند خدای عزوجل با تو چه کرد. گفت بیامرزید. گفتند: به چه سبب. گفت به برکت آنکه جدّ را با طنز آمیختم و مردمی را که بر امور خلق گماشتهاند به صدق نصیحت کردم. خدایش بیامرزاد. والسلام.
–علی خزاعی فر (بحث) ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۶:۴۶ (IRDT)
۹۱/۱۰/۲۱
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.