حسین عصاران : “محاکمه در خیابان”، قصهی مردی که برای کشتن، چاقو نداشت (۱)
- حسین عصاران:
قصهی مردی که برای کشتن، چاقو نداشت (۱) – محاکمه در خیابان
- کانون تحلیل گران سینما
- آگاه فیلم
- ارسال: ۱۰ دی ۱۳۸۸
- منبع: سایت آگاه فیلم

اگر به دیدار آخرین فیلم “مسعود کیمیایی” “محاکمه در خیابان” برویم، میتوانیم ضمن دیدار با یک اثر هنری تا حد زیاد جفت و جور و با ردیابی جامعه امروزمان، با تمام مشخصات اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی معاصرش در آن، به نوع نگاه “کیمیایی” به این جامعه و اصولا حال و هوای او در این شرایط دست یابیم.
از آغاز فیلم و در همان نمای ابتدایی که دوربین از روی سنگ جان پناه یک برج، به روی شهر پهن میشود، این قرار بین ما و اثر بسته میشود که در این برداشت معاصر و البته شخصی از جامعه، با یک کلیت از آن روبهرو هستیم و هر برداشت و نمایی از آن قابلیت تعمیم به کل را دارد.
حال در مواجههی اولیه با انسان آشنا و برگزیده “کیمیایی” در سکانس گلفروشی، با تمام مشخصات و مختصات آشنای قبلی (زخم روی صورت، ماشین قرضی، ذوق کردن از کت و شلوار نچسب و…) ،خیل شخصیتهای فیلمهای گذشته که پردازش شده توسط ذهنیت این مؤلف میباشند، از “رضا موتوری” تا جوانان “مرسدس” به خاطرهی ما نفوذ کرده و در یک لحظه از جلوی ذهن ما رژه میروند تا بدین ترتیب، هم مسلک و همجنس بودن آنها با تمام واکنشها، سلایق و ارزشهای ثبت شدهشان، را به ما یاد آوری کنند.
در همان سکانس آستانه فیلم، تماشاگر متوجه غیر عادی بودن اوضاع و وضعیت ناپایدار و لغزان “امیر” میشود. گویی حادثهای در شرف اتفاق است. حادثهای که با توجه به خاستگاه طبقاتی این شخصیت و روانشناسی جمعی ناشی از آن و تعارض احتمالی آن با تمام نظام ارزشی قوام یافته در او و از همه مهمتر کنشمندی تاریخی این فاعل فردی، پایانی تراژیک همچون سرنوشت محتوم دیگر آدمهای هم تبارش را در تخیل ما به جنب و جوش میاندازد.
اما چیزی که در بنمایهی شکلگیری این سرنوشت محتوم تغییر کرده و در نهایت از وقوع آن واکنش آشنا و همیشگی شخصیت ذهنی ما جلوگیری میکند، نیز در همین سکانس نطفه میبندد تا در سرتاسر فیلم رشد یابد و در انتها ـ زایمان دردناکش ـ ما را متوجه موقعیت خطیر و تغییر یافته پیرامونمان نماید.
و این چیزی نیست جز محافظهکاری و اصرار بر عدم تحریک این انسان مستعد واکنش. اگر روزگاری، “سید” توسط “قدرت”، “ممدحسن آهنگر” از کلام “غربتی” و “رضا موتوری”، “نوری”، “سلطان” و یا چهار جوان “مرسدس” با کتک خوردن در جلوی سینما و یا پشت صحنهی آن، تحریک میشدند و با رجوع به اصول خود و اثبات شخصیت تاریخیشان هزینه میپرداختند، اکنون و در یک شرایط تغییر یافته، همهی آدمهای داستان، به استثنای یک نمونهی اصیل و دست نخورده از آن تبار-حبیب- در یک قرار نانوشته و همگانی سعی در سرپوش گذاشتن بر مسئله و قناعت به زبان ایما و اشاره دارند. گویی جدا از همان آخرین بازمانده، تمام آدمهای این داستان، از گلفروش تا آن مرد شهرستانی کنار باجه تلفن، و یا تمام سرنشینان ماشینهای پهلو گرفته در کنار ماشین امانتی “امیر”، از ماوقع باخبرند و بنا به روحیهی محافظهکاری منتج به عدم کنشمندی معاصر، که خود ریشه در ناتوانایی پرداخت هزینهی ناشی از آن دارد، قصد واگویی حقیقت را نداشته و خواهان آنند تا بدون خطر از کنار این داستان نیز بگذرند.
اما نکتهی بسیار مهم در این میان، تعمیم این خصوصیت محافظه کارانه به خود صاحب اثر و مؤلف میباشد، آیا نمیتوان از رنگهای بهشدت رقیق گلهای ماشین عروس، سیاه و سفیدی فضای این شهر، آن افکت تکراری شبیه به صدای انفجار، و نگاه طولانی و از سر حوصله به سرخوشی سادهلوحانهی “امیر” در ماشین عروس، این چنین برآورد کرد که مؤلف نیز همگام با دیگران از این اوضاع نابسامان پیش آمده برای انسان معاصرش، مطلع بوده و بر حسب شرایط و اوضاع جامعه از بازگویی واقعی اتفاقات و در پی آن، نمایش واکنش شخصیت آشنایش، پرهیز میکند؟
شاید دیگر در این اوضاع و احوال، کارگردان همیشه معترض و یاغی ما، توانایی و اجازهی نفوذ به عمق فاجعه را نداشته و دانسته و البته نخواسته و با نگاهی از سر حسرت، آنطور که خواهیم دید، از کنار فاجعه میگذرد. و این دوباره حدیث نفسی است از مؤلفی که دیگر آنچنان در معرض این سوءتفاهمها و بدانگاریها و درک نشدنها به محاق رفته که در تنگنای آن، دیگر قادر به امضای عقاید و سلایق معهود و آشنای خود نیز نمیباشد.
حال و در چنین شرایط و مختصاتی از جامعهی متن این اثر و صاحب آن، بهعنوان جزیی از کل، میتوان به قضاوت این فیلم و نوع پردازش و کارگردانی آن، که بنا به آن کلیات ابتدایی، همزاد هم نیز میباشند بنشینیم.
شاید خصوصیت بارز و ممیز فیلم “محاکمه در خیابان” از دیگر آثار “مسعود کیمیایی”، روایت موازی و در عینحال متداخل دو داستان باشد که به بهترین نحو در خدمت راوی و هدف نهاییاش، که بر اساس یک تحلیل شخصی قوام یافته، قرار گرفته است.
“مسعود کیمیایی” که همواره تصویرگر آدمهای زخمی، اصولگرا و حاشیهنشین و از همه مهمتر فاعلیت آنها بوده، در این گذار و محافظه کاری از پی آن ـ که شرحش رفت – آنچنان دست به عصا شده که از اصول خود سرباز میزند و به ناچار و با تغییر روایت قصه، ناخواسته از کنار تراژدی معهود و آشنای ناشی از واکنش حتمی آدم برگزیدهاش میگذرد.
بدیهی است در یک تعریف سرراست و خطی و یا حتی اپیزودیک، از داستان “امیر” و “نکویی”، دو وجه اصلی این فیلم که گویی بنمایهی تحلیل و برداشت “کیمیایی” از دوران معاصر میباشد، محقق نمیگردید:
- تسری و تعمیم شرایط موضوع داستان برگزیدهاش، به کل جامعه
- گذر بدون حادثه و توأم باحسرت از کنار این شرایط نابسامان، که لزوم آن قبلا و بر حسب موقعیت لغزان کنونی، درک شده بود، بهنحوی که ناخواستگی و ناخشنودی از این محافظهکاری، بهعنوان یکی از مشخصات دوران معاصر نمود لازم یابد.
اما این روایت موازی و درعینحال متداخل فیلم، به کمک عنصری از جنس خود سینما سامان یافته است. اینچنین بهنظر میرسد، کارگردان فیلم عروسی “امیر”، به خواست مؤلف اصلی/ “مسعود کیمیایی”، نقش حلقه اتصالی این دو داستان را بهعهده گرفته، تا او بر خلاف اعمال نفوذ “کیمیایی” در فیلم “محاکمه در خیابان” در مورد “امیر”،با یادآوری خیانت همسر و شریک “نکویی”،از او همان اصولگرای فاعل و عاصی را بسازد تا با “یه جوری درست و حسابی کلک کنده شدنش” حسرت بیخبری و بیواکنشی ناشی از آن را، در مورد “امیر”، برای ما و خودش دوچندان کند.
- این مطلب از تاریخ ۱۰ دیماه ۱۳۸۸ در سایت آگاه فیلم قابل دسترس بود.
- این متن پیاده شده ی صحبت های “حسین عصاران” پس از نمایش فیلم “محاکمه در خیابان” (مسعود کیمیایی) است.
پستهای مرتبط
20 آذر 1403
23 اسفند 1397
21 شهریور 1397
10 اسفند 1395
19 خرداد 1395
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.