مشهد؛ بار دیگر شهری که دوست می داشتم
مصاحبه سید جواد اشکذری با داود کیانیان
مشهد؛ بار دیگر شهری که دوست می داشتم
چندی است شما را کمتر در عرصهی تئاتر میبینیم.
من از تئاتر دور نشدهام بلکه نسبت به فعالیتهای اجرایی، بیشتر به پژوهش آوردهام و دلیلاش هم کتابهایی است که در این زمینه منتشر شده و یا در حال چاپ است.
مضمون و محتوای این کتب چیست؟
من بیشتر در ارتباط با نمایش خلاق پژوهش میکنم و معتقدم که در کشور ما پرداختن به این مقوله، خیلی مورد نیاز است و آن، نمایشی است که بیشتر مربیان مقاطع تحصیلی پیشدبستانی، دبستان و راهنمایی باید با آن آشنا شوند و من این نمایش را در تربیت معلم برای مربیان تدریس میکنم و کتابی هم جهت اجرای بازیهای نمایشی و نمایش خلاق در مراکز آموزشی، در حال انتشار است.
از فعالیتهای دیگرتان بگویید!
نمایشنامههایی نوشتهام که در حال انتشار است و نیز مدیر یک پروژهی نمایشی هم هستم و همچنین در برخی از جشنوارهها هم بهعنوان داور حضور دارم، بهعنوان مثال، داور بخش فیلمنامهی جشنواره عکس، فیلمنامه و فیلم امام رضا (ع) بودم.
پس با این وجود، داوری جشنواره فرصتی شد که به مشهد هم سری بزنید؟
بله، به همین بهانه به زیارت آقا آمدم و از طرفی دیدارهایمان با دوستان و همشهریان تازه شد.
جدا از جشنواره، آیا به مشهد میآیید؟
مادرم در مشهد است گاهی او به تهران میآید و گاهی هم من به دیدنش میآیم و یکی از برادرانم هم ساکن مشهد است. او گاهی کار تئاتر میکند.
از زبان رضا کیانیان شنیدهایم که شما استادش بودهاید؟
رضا به من خیلی محبت دارد که مرا اینگونه معرفی میکند. من کار تئاتر را در مشهد شروع کردم، یک گروه داشتم که رضا هم در همین گروه فعالیت تئاتریاش را آغاز کرد. ما در آنزمان بیشتر کار جمعی میکردیم و به گروه بیشتر از فرد اهمیت میدادیم.
رضا کیانیان از نقشهای بسیار سطحی به اینجا رسیده است. ما در یکی از خاطراتش شنیدیم که در نمایش شما، نقش زائری را بازی کرد که میبایست لحظهای به حرم امامزاده دستی بزند و برود.
رضا تمام فعالیتهای پشت صحنه و روی صحنه و حتی فعالیتهای خدماتی در تئاتر را تجربه کرده است. او بهقدری تشنهی این کار بود که این سختیها را تحمل کرد و آموزشهای لازم را هم دید. ما ۲ گروه داشتیم، یکی گروه کودک و نوجوان و دیگری گروه بزرگسالان بود. خاطراتی که رضا نقل میکند، مربوط به این گروه است. هنرجویانی که میخواستند، از گروه کودک و نوجوان به گروه حرفهای بیایند، باید آزمونهایی را پشت سر میگذاشتند تا مورد تأیید هیأت مدیره قرار بگیرند. او در حقیقت از نقشهای خیلی کوچک شروع کرد، تا به نقشهای درجه اول رسید و بهخاطر دارم که در مشهد نقش اول نمایشی بهنام «اسب سفید» را بازی کرد. او مسیر را بهدرستی طی کرد و خودش هم در خاطراتش در کتابهای بازیگری ذکر میکند که چهقدر طی این مسیر برایش مفید بوده است و بهنوعی به نوجوانان و جوانان توصیه میکند که این تجربهها را کسب کنند.
پس معتقدید که او در مشهد رضا کیانیان شد، بعد به تهران رفت.
بله، او در نمایش باران که تئاتر بسیار حرفهای بود، نقش اول را ایفا میکرد و در نمایشهای دیگر مشهد هم نقشآفرینیهای بسیار خوبی داشت. او وقتی به تهران آمد و به تحصیل در دانشگاه مشغول شد، حتی تجربیات و دانش خود را که از اساتید بزرگی مانند حمید سمندریان و دکتر علی رفیعی کسب کرده بود، به هنرمندان مشهدی منتقل کرد.
اکنون ارتباطتان با هم چگونه است؟
ما ارتباطهای مختلفی با هم داریم. یک ارتباط ما بهخاطر برادر بودن ماست و هم را طی یک زمان مشخصی که خانوادهها همدیگر را میبینند، میبینیم و یک ارتباط هنری هم از زمانهای دور با هم داریم که تاکنون قطع نشده است.
به نقد آثارش هم میپردازید؟
بله، من و تمام اعضای خانواده آثار او را میبینیم و حتی اظهار نظر هم میکنیم.
دربارهی مجمع هنرمندان مشهدی مقیم تهران، برایمان بگویید. آیا در جلسات آنها شرکت میکنید؟
از دور تلفنی با تمام آنها ارتباط دارم، چندباری هم در جلساتشان شرکت کردم. متأسفانه بهدلیل دوری راه کمتر توانستم در جلسات آنها حضور داشته باشم. چهقدر فکر میکنید جلسات این مجمع مفید واقع شده و شود؟
تا جایی که من خبر دارم، خیلی خوب و مفید بوده است، چون در جلسهای که در مشهد با هم داشتیم، دیدم چه ایدههای خوب و مثبتی مطرح شد و آقای فیاضی هم که در آن جلسه حضور داشتند، قول دادند تا پیشنهادها و ایدههای هنرمندان را در مشهد به اجرا برسانند و منهم اجرای پروژهای را در مشهد پیشنهاد کردم که قرار شد هر زمان ایشان اعلام آمادگی کردند و امکاناتش فراهم شد، کار را شروع کنم.
آقای کیانیان! چند سال در مشهد زندگی کردید؟
۱۰ ساله بودم که به مشهد آمدیم و تا سال ۱۳۷۰ در آنجا ساکن بودم؛ یعنی حدود ۴۰ سال در مشهد زندگی کردم. برای مشهد، شهری که بیشترین زمان عمرتان را در آنجا گذراندهاید، جملهای بیان میکنید؟
بار دیگر شهری که دوست میداشتم.
حاضرید گفتوگویمان را با خاطرهای از مشهد و امام رضا (ع) به پایان ببریم؟
پدرم بعد از من صاحب فرزند نمیشد و با توجه به طرز فکری که داشت، این موضوع خیلی رنجش میداد، تا اینکه به امام رضا متوسل شد و با این امام همام راز و نیاز کرد: که بچهی اولم را از امامزاده داود گرفتم و اسمش را داوود گذاشتم و اگر عنایتی بکنید و من صاحب فرزندی شوم، اسمش را رضا میگذارم و همراه او به پابوست میآییم و در آنجا ساکن میشویم و همینطور هم شد و بعد از ۱۰ سال رضا متولد شد و ما کوچ کردیم و مقیم مشهد شدیم و رضا هم بههمین دلیل اسمش رضاست.
سید جواد اشکذری
۱۱ آبان ۱۳۸۴
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.