هیچکاک در تلویزیون ایران
هیچکاک در تلویزیون ایران
جناب سیف عزیز
این نوشته را خدمتتان میفرستم تا اگر به دردتان خورد در سایت بگذارید. قبلا آن را برای جایی نفرستادهام
- ارادتمند
- خزاعیفر
با سپاس فراوان از جناب آقای دکتر خزاعیفر جهت ارسال این مطلب و به امید مطالب بعدی ایشان.
- مجید سیف العلمایی
- تاریخ ارسال : ۲۳ شهریور ۱۳۹۱
هیچکاک در تلویزیون ایران
علی خزاعی فر
چندی پیش تلویزیون فیلم سرگیجه آلفرد هیچکاک را در برنامه صد فیلم پخش کرد. اگر من روایت هیچکاک را ندیده بودم، از دیدن روایت تلویزیون که ۲۰ دقیقه کوتاهتر شده بود، حتماً سرگیجه میشدم. با این حال، همین ابتدا بگویم که به کوتاه شدن فیلم هیچ اعتراضی ندارم و این را حق قانونی تلویزیون میدانم که هر فیلم را به هر اندازهای که خودش صلاح میداند پخش کند و یا حتی پایان یا جزئیات داستان را عوض کند. تلویزیون در مقام منتقد حق دارد، به تعبیر پست مدرنیستها، فیلم را ساختارشکنی کند و اتفاقاً در بسیاری از موارد در نتیجه این ساختارشکنی معلوم میشود که فیلم اساساً معنایی ندارد یا معانی متناقضی دارد. ما به فیلمساز تعهد نداریم. ما به مردم تعهد داریم. وانگهی، بیست دقیقه از فیلم آخر شب را کوتاه کردن وقت بیشتری برای صحبت درباره فیلم میگذارد و تماشاگر را زودتر به رختخواب میفرستد.
اعتراض من به این است که چرا دستاندرکاران برنامه صد فیلم، این فیلم را انتخاب و پخش کردند. اولاً چه کسی این صد فیلم را بهعنوان بهترین صد فیلم تاریخ سینما برگزیده است؟ ما چه شناختی از دین و ایمان و ذوق و سلیقه و حتی سلامت عقل این افراد داریم؟ آیا در این صد فیلم یک فیلم ایرانی هم دیده میشود؟ این چه خودباختگی در عرصه هنر است که سلیقه مشتی منتقد معلومالحال غربی را سلیقه برتر بدانیم؟ ما میتوانیم در حوزه سینما هم آستینمان را بالا بزنیم و صد فیلم برتر با معیارهای برتر خودمان انتخاب کنیم و فهرست صد فیلم انتخابیمان را به کشورهای همجوار و حتی اروپا و آمریکا هم صادر کنیم تا جای فهرست فعلی را بگیرد. باید باور کنیم که میتوانیم.
دوماً، نمیدانم چرا بعضی از آقایان روشنفکر وطنی از جمله مجری همین برنامه صد فیلم وقتی از آلفرد هیچکاک صحبت میشود، چنان با خضوع و خشوع و احترام و شیفتگی از او یاد میکنند که انگار سینما را او اختراع کرده است. او را استاد خطاب میکنند بدون آنکه بهراستی تأمل کنند که او دقیقاً در چه کاری استاد است. بعضی افراد نابغهاند. بعضی افراد نابغه دیوانهاند. بعضیها هم فقط دیوانهاند. به اعتقاد من هیچکاک به دسته سوم تعلق دارد. مروری بر برخی «شاهکارهای» این دیوانه، این ادعا را به خوبی ثابت میکند. هیچکاک با بیرحمی تمام افراد بیگناه را در موقعیتهایی قرار میدهد که نه قادر به درک آن موقعیتها هستند نه میتوانند بر آن موقعیتها غلبه کنند. تماشاگر میداند افراد در چه موقعیت خطرناکی قرار گرفتهاند، اما این افراد خودشان نمیدانند. هیچکاک اسم این بیرحمی را میگذارد سوسپانس، و خودش را خدای سوسپانس میخواند. همه فیلمهایش درباره آدم کشتن و آدم کشهاست. از آن بدتر اینکه آدم کشهای محبوب او افرادی لات و بیسواد و خشن نیستند که به دلیل فقر مالی یا فقر تربیتی آدم بکشند، بلکه جنتلمنهای شیک پوش و دوست داشتنی هستند که از این کار لذت میبرند. هیچکاک بهتر از هر قاتل حرفهای جزئیات قتل فیلمهایش را حساب شده و با خونسردی تمام پلان به پلان طراحی میکند. هیچکاک بود که پای قاتل زنجیرهای را به سینما باز کرد. در یکی از فیلمهای اولیهاش بنام سایه تردید که او با وقاحت آن را بهترین فیلم خود میداند، مرد محترمی که زنهای پیر و پولدار و محترم را میکشد، برای توجیه جنایاتش مثل فلاسفه استدلال میکند و استدلالهای او چه بسا آدمهای اهل استدلال را هم متقاعد کند. و باز در همان فیلم دو تن از آدمهای داستان از ابتدا تا انتها در این باره بحث میکنند که چگونه میتوان آدم کشت بدون اینکه کسی بو ببرد.
هیچکاک برای کشتن آدم نه به فضای بزرگ نیاز دارد نه به ابزار و لوازم پیچیده. او قادر است با یک طناب ساده و در فضای بسته یک اتاق آدم بکشد. هیچکاک به پیروان بیفکرش روشهای بسیاری برای کشتن میآموزد. اما شاید خطرناکترین تعلیم او، روشی است که در فیلم دو بیگانه در قطار تعلیم میدهد (متأسفانه این فیلم هم از تلویزیون پخش شده است.) این روش از این جهت خطرناک است که هر کس بالاخره کسی را دارد که آرزو کند از شرش خلاص شود. کافیست این آدم در قطار با آدم دیگری دوست بشود و فکر خود را با او در میان بگذارد. تو آدمی را که او دوست ندارد میکشی او هم آدمی را که تو دوست نداری میکشد. تا به حال روشی وسوسهانگیزتر از این برای آدمکشی دیدهاید؛ از شر کسی خلاص میشوی بدون اینکه پلیس بفهمد و بدون اینکه دست تو به خون آن آدم آلوده بشود. شریک جنایت هم هیچوقت تو را به پلیس لو نمیدهد چون خودش هم گیر میافتد. وانگهی اگر شریکت تصمیم گرفت از تو اخاذی کند، تو دیگر یاد گرفتهای چگونه آدم بکشی. او را هم به همین روش میکشی و هیچ مشکلی پیش نمیآید. هر فیلم هیچکاک درسی جدید در آدمکشی است. هیچکاک را باید واقعاً سینماگر قاتل نامید، نه سینماگر مؤلف، عنوانی که فرانسوا تروفو به او داده، و این البته عجیب نیست چون فیلمسازان فرانسوی همیشه مدافع قاتلها بودهاند.
هیچکاک با فیلم طلسم شده پای روانکاوان را هم به سینما باز کرد. در این فیلم هیچکاک خوابی طولانی و دیوانهوار را تصویر میکند که آن را دیوانه دیگری به نام سالوادور دالی طراحی کرده است. با فیلم روح هم قاتلین اسکیزوفرنی به سینما راه پیدا کردند. مردی دیوانه که اسیر سلطه و نفوذ مادرش است، زنی جوان و بلوند را با بیرحمی میکشد. شاید هیچکاک بیش از همه قاتلهای مورد علاقهاش نیازمند کمک روانشناسان و روانکاوان است. شاید روانکاوان با مطالعه رفتار و گفتار هیچکاک بتوانند راز مادر سلطهگر، زن زیبا و بلوند و پلههای پیچ در پیچ و طنز تلخ را در آثار او پیدا کنند. همین فیلم سرگیجه هم فیلمی روانی است و بیجهت نیست که روانشاسان و روانکاوان بیش از منتقدان به بررسی فیلم علاقه نشان دادهاند. در واقع در تاریخ سینما هیچ فیلمی به اندازه این فیلم توجه روانشناسان و روانکاوان را به خود جلب نکرده است. یک آدم دیوانه سنگی به چاه میاندازد که صد آدم عاقل در آن حیران میمانند. ای کاش هیچکاک فقط دیوانه بود. مریض و منحرف هم هست. به زنهایی که برای فیلمهایش انتخاب میکند توجه کنید. یکی از یکی زیباتر. بعد ببینید با این زنها چه میکند و از آنها چه موجوداتی میسازد؟ در همین فیلم سرگیجه، اسکاتی کیم نواک را وادار میکند که به هر شکلی که میخواهد در بیاید. هیچکاک تماشاگران را هم به کارهای شنیع وا میدارد. در فیلم روح تماشاگران مجبورند مثل قاتل دیوانه فیلم، از سوراخ دیوار زنی را دید بزنند که دارد لباس عوض میکند.
به نظر من بعضی فیلمهای خارجی نباید پخش شود، چه جزء صد فیلم باشند چه نباشند. بعضی هنرپیشههای زن هم باید ممنوع التصویر بشوند، مثل همین خانم کیم نواک در سرگیجه. اگر واقعاً از نشان دادن این قبیل افراد چاره نداریم، باید صورت آنها را شطرنجی کنیم. دوستان ما در برنامه صد فیلم باید بدانند که نمیتوان به صرف اینکه در اینجا ما قانون کپی رایت نداریم و بابت پخش فیلم به کمپانی سازنده آن پولی نمیدهیم و میتوانیم هر فیلم را هر طور که دلمان بخواهد پخش کنیم، پس میتوانیم هر فیلمی را بدون ملاحظه اخلاق و فرهنگ ملت پخش کنیم. این کار مصداق با طناب مجانی خود را دار زدن است. واقعاً این فیلمهای خارجی را چرا پخش میکنیم؟ اولاً اگر این فیلمها را برای دل مشتی روشنفکر نخبه پخش میکنیم، آنها اصل این فیلمها را به زبان اصلی دیدهاند یا میتوانند ببینند. اگر آنها را برای تماشاگران دائمی تلویزیون پخش میکنیم، تماشاگران تلویزیون به ریتم کند فیلمهای ایرانی عادت کردهاند و از ریتم تند فیلمهای غربی جا میمانند، بخصوص اگر بیست دقیقه از فیلم را هم کوتاه کرده باشیم. ثانیاً وقتی فیلمی خارجی در تلویزیون نشان میدهیم، این فیلم باید به بقیه فیلمهایی که نشان میدهیم بیاید. یک بام و دو هوا که نمیشود.
ثالثاً، ما در تلویزیون زمانی بود که یک سریال خارجی در هفته با عنوان «فیلم خارجی هفته» پخش میکردیم، اما حالا بحمدالله تلویزیون ما از جهت تولیدات داخلی نه فقط به مرز خودکفایی بلکه به آستانه صدور رسیده است. بدین ترتیب چه نیازی به فیلمها و سریالهای خارجی است؟
اگر فیلمهای خارجی را به خاطر پرستیژ روشنفکرانهاش پخش میکنیم، این کار به همان اندازه که خندهدار است، خطرناک هم هست. چرا به چیزی که قبول نداریم پز بدهیم. لذا پیشنهاد میکنم جمعی از بهترین منتقدان وطنی با معیارهایی کارشناسی شده، از میان فیلمهای عربی، ترکی، هندی، ایرانی، پاکستانی و احیاناً چینی و ژاپنی صد فیلم انتخاب کنند و آنها را به ترتیب پخش کنند. به صد فیلم غربی هم کاری نداشته باشند و به منتقدان غربی بگویند، صد فیلم شما مال خودتان، صد فیلم ما مال خودمان. والسلام.
سر آلفرد جوزف هیچکاک (۱۸۹۹ – ۱۹۸۰) کارگردانی بریتانیایی که فعالیت عمدهاش در ایالات متحده آمریکا بوده است. هیچکاک بیشتر در زمینه فیلمهای معمایی و دلهرهآور فعالیت داشت.
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.