یکشنبه غم انگیز
کارگردان رالف شوبل
تهیهکننده ریشارد چوتکوفسکی
نویسنده روث توما و رالف شوبل بر اساس رمانی نوشتهٔ نیک بارکو
بازیگران اریکا ماروزان، ژاشیم کورل، استیفانی دیوروسینی
موسیقی دتلیف فریدریش و پترسون
مدت زمان
۱۱۲ دقیقه
کشور آلمان و مجارستان
زبان آلمانی و مجاری
A Gloomy Sunday 2003
یکشنبه غم انگیز ۲۰۰۳
ترجمه: محسن عسکری
عجیب است که این فیلم که فیلم خیلی خوبی هم نیست، این قدر تاثیرگذار باشد. یکشنبه غم انگیز ملودرامی عاشقانه است که در دوران هلوکاست و قبل از آن در بوداپست اتفاق می افتد. حتما شما نیز موافقید که این دوران، زمان مناسبی برای داستانی عاشقانه نیست. شایعه است که صدها نفر با شنیدن ترانه آغازین این فیلم دست به خودکشی زده اند. اگر چنین چیزی صحت داشته باشد مطمئنا دلیل خودکشی برخی از آن ها خسته شدن از شنیدن آن ترانه بوده است.
با این وجود، زمانی که خود را درگیرِ داستان فیلم دیدم، به آن علاقه مند شدم. باز هم یک مثلث عشقی دیگر، که این بار همراه با موسیقیِ مبتذل روایت می شود. قهرمانِ زنِ داستان، صدایی گرفته دارد. سپس سر و کله ی نازی ها پیدا می شود و اوضاع پیچیده و غم انگیز می شود.
این فیلم امروز برای نخستین بار در آمریکا و در سینما ویلمت اکران می شود. اما توجه داشته باشید که این فیلم بیش از یک سال در نیوزیلند اکران شده و در آن جا تبدیل به یک پدیده شده است.
داستان در بوداپستِ دهه ۱۹۳۰ اتفاق می افتد، جایی که لازلو زابو (یواخیم کرول)، صاحب رستورانی است که بخاطر بیف رول هایش مشهور است. او عاشقِ مهماندارِ رستوران، ایلونا (اریکا ماروزان) است که دختری جوان و زیباست. آن ها یک نوازنده ی پیانو به نام آندراس (استفانو دیونیسی) را استخدام میکنند. آندراس و ایلونا عاشق هم می شوند، اما ایلونا هنوز عاشق لازلو نیز هست. از آن جا که همگی آن ها با هم رابطه ی خوبی دارند، به طور دوستانه با هم کنار می آیند.
یکی از مشتری های ثابت رستوران مردی آلمانی به نام هانس ویک (بن بِکِر) است. هانس نیز عاشق ایلونا می شود و به او می گوید که در صورت ازدواج با وی، بزرگترین شرکت صادرات و واردات آلمان را راه اندازی میکند. اما از آن جایی که ایلونا با دو نفر دیگر رابطه دارد، پیشنهاد هانس را رد می کند.
در حینِ این ماجراها، آندراس آهنگی به نام “یکشنبه غم انگیز” می سازد. این آهنگ کل جهان را فرا میگیرد و آندراس باید هر شب آن را در رستوران اجرا کند. شایعه می شود که افرادی که این آهنگ را گوش می کنند دست به خودکشی می زنند. جالب است بدانید که جزییات این موضوع نیز بر اساس یک واقعیت است. رِزو سِرِس این آهنگ را در سال ۱۹۳۳ نوشت. آهنگ تبدیل به یک پدیده جهانی شد و افرادی مثل آرتی شاو و بیلی هالیدی (و پس از آنها بیورک و الویس کاستلو) آن را خواندند. پخش این آهنگ بخاطر اثراتی که داشت و باعث افسردگی می شد در بی بی سی ممنوع شد. شبی که ایلونا درخواست هانس را رد می کند، هانس خود را به رودخانه دانوب می اندازد اما لازلو وی را بیرون می کشد. می بینید که منظور من از ملودرام چیست.
جنگ آغاز می شود. همه می دانند که نازی ها با یهودی ها چه می کنند. اما لازلو که یهودی هم هست هیچوقت اهمیتی به دین نداده است. وی اعتقاد دارد که نازی ها هیچوقت به مجارستان نمی رسند. لازلو بارها فرصت فرار کردن می یابد، اما فرار نمیکند و رستورانش در زمان جنگ حتی مشهورتر از قبل می شود.
فیلم که تا اینجا شاد و رمانتیک بوده است، اکنون رنگ تراژدی و خیانت به خود می گیرد. روزهای آسوده ی عاشقی به سر آمده اند. صحنه های پایانی فیلم در مقابل آنچه در ابتدا دیده ایم آن قدر سریع رخ می دهند که ما را غافلگیر می کنند. صحنه پایانی فیلم بیش از حد طولانی و بی جاست؛ بیننده به این صحنه نیازی نداشت.
اما داستان کلی فیلم به خاطر شخصیت هایش داستانی قوی است. شخصیت ها به یک اندازه شجاع و بی فکر هستند. آندراس احساساتش را به راحتی بروز می دهد. اما ایلونا او را به خاطر آسیب پذیر بودنش دوست می دارد. لازلو شخصیتی با قلبی مهربان است که در همه شرایط در پی آرامش است. وی در مورد دیگران فکر بد نمی کند، بخشنده است، حسود نیست، و خیلی راحت به دیگران اعتماد می کند.
این فیلم یکی دو هفته در سینما ویلمت نمایش داده می شود و سپس از این سینما و تا آنجایی که من میدانم از سینماهای آمریکای شمالی محو می شود. شاید این فیلم ۸۰ هفته روی پرده ی سینماهای اوکلند بماند و شاید هم این اتفاق نیفتد.
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.