رضا بیک ایمانوردی – از رانندگی سفارت آمریکا تا …
در آن لحظه شاید حتی ساموئل هم تصور نمی کرد جوانی که با آن شور و حرارت متواضعانه مقابلش ایستاده روزی با نام ” رضا بیک ایمانوردی ” در سینمای ایران مشهور می شود به طوری که برای امضای قرارداد بازی در فیلمها وقت چند ماهه می دهد!
خاچیکیان خود در مصاحبه ای با نگارنده درباره آن روز و چگونگی هنرپیشه شدن “بیک ایمانوردی”گفت:” آن جوان من را آقای خاچیک خطاب کرد و به زبان ترکی شروع به حرف زدن کرد که من از همین جسارت او خوشم آمد و دلم نیامد خواهشش را زمین بیندازم و به راننده ام گفتم کارت استودیو را به وی بدهد تا در اولین فرصت در آنجا ملاقاتش کنیم .البته گفتم که فعلا در میانه فیلمبرداری فیلم فریاد نیمه شب هستیم و امکان اینکه او در آن فیلم بازی کند وجود ندارد .ولی بعد به فکرم رسید که برای امتحان هم که شده در یک صحنه کوتاه از او بازی بگیرم.”
به این ترتیب بیک ایمانوردی به نقش یکی از افراد باند خلافکار ، در حالی که به نشانه همراه داشتن اسلحه دستش را از داخل جیبش بالا گرفته بود ، بدون ادای هیچ دیالوگی تنها چند لحظه در مقابل دوربین فیلم “فریاد نیمه شب” قرار گرفت و نخستین بازی سینمایی خود را انجام داد.
ساموئل از همان چند لحظه بازی به این باور می رسد که رضا آرتیست ، استعدادهایی برای بازیگری دارد که اگر در مسیر صحیح بیفتند می تواند آتیه ای خوش برای وی رقم بزند و از همین رو بیک ایمانوردی را به رخ هنرپیشه های معروف آن زمان که در ” فریاد نیمه شب “بازی داشتند ، می کشد. خاچکیان خود آن ماجرا را اینگونه شرح می دهد:” وقتی فیلمبرداری آن صحنه تمام شد ، آرمان و فردین و دیگران در سالن پایین استودیو میثاقیه نشسته بودند. به آنها گفتم این رضا ، زمانی از همه شما پیشی می گیرد . آنها هم حسودیشان شد و رفتند نزد میثاقیه علیه من حرف زدند و باعث شد میان من و میثاقیه شکرآب بشود که سرانجام به حال قهر استودیو را ترک کردم .ولی به آنها گفتم من از خیابان آدم میآورم و هنرپیشهاش میکنم و بدون همه شما فیلم بعدی ام را پرفروشترین فیلم می کنم .”
و این تهدید ساموئل به واقعیت می انجامد و فیلم بعدی وی به نام “یک قدم تا مرگ “با عده ای بازیگر آماتور و همان رضا آرتیست به پرفروشترین فیلم سال تبدیل می شود.و همین فرصتی برای بیک ایمانوردی می شود تا در نقشی طولانی تر خود را بشناساند.فیلم دیگر ساموئل یعنی “دلهره “معروفیت رضا بیک ایمانوردی را در نقش های منفی خصوصا با چهره خشن و نه چندان خوش ترکیب افزون می سازد و از همین رو مورد توجه فیلمسازان دیگر واقع می شود و در فیلم های “زمین تلخ “و “طلاق ” بازی می کند.
ایفای نقش در فیلم پر هزینه ” ضربت ” ساخته ای دیگر از ساموئل خاچیکیان ، محبوبیت بیک ایمانوردی را دوچندان می نماید خصوصا با آن صحنه بازی با چاقو میان انگشتان دست و به همین دلیل پیشنهادات بسیاری برای نقش های مشابه دریافت می نماید.
متاسفانه بیک ایمانوردی نصایح ساموئل را به گوش نمی گیرد و هنوز در عرصه بازیگری تجربه چندانی نیاموخته ، به مراحل دیگر سینما وارد می شود و با فیلم “ببر رینگ” یکجا و دریک زمان فیلمنامه نویسی و کارگردانی و تهیه کنندگی را هم می آزماید!
ساموئل در این مورد می گفت :” به بیک گفتم تو استعداد خوبی در چرخش ابعاد مختلف یک نقش داری و نگذار با کلیشه بازی که خوراک فیلمفارسی سازان است ، خراب شود.ولی او نه تنها به حرف من گوش نکرد بلکه خیلی زود نویسنده و کارگردان و تهیهکننده هم شد در حالی که به زور دو تا دیالوگ را حفظ می کرد!”
سینمای فیلم فارسی بستر مناسبی برای پرورش کلیشه ها بود و براساس ذائقه تماشاگر ساده پسند به سهولت افرادی مانند بیک ایمانوردی را جذب خود می کرد.و به زودی رضا بیک ایمانوردی به صورت یکی از سمبل های این سینمای سطحی نگر بدل گردید.
ایرج قادری یکی دیگر از سمبل های آن سینما در گفت و گویی با نگارنده در باره موقعیت بیک ایمانوردی می گفت :” بیشتر اوقات رضا در ۳فیلم همزمان بازی می کرد ! مثلا صبح تا ظهر در اختیار یک گروه بود و ظهر تا عصر ، گروه دیگر و شب هم برای یک گروه دیگر فیلمبرداری بازی می کرد!! یادم هست در یکی از فیلم هایم صحنه بازی بیک تمام شد و در حال جمع کردن وسائل بودیم که دیدم بیک ایمانوردی رفته بالای درخت ! به او گفتم رضا اون بالا چکار می کنی ؟گفت مشغول بازی درصحنه ای از فیلمی دیگر هستم !!یعنی حتی گروههای فیلمبرداری را برای راحت تر شدن کارش یکجا جمع می کرد.”
از همان اوایل دهه ۴۰ بیک ایمانوردی علاوه بر نقش های منفی در نقش های مثبت هم بازی می کند و در یک تیپ ولگرد آسمون جل ملهم از تیپ های مشابه در سینمای هند و ترکیه با دوبله منوچهر اسماعیلی به سبک گویش و لحن پیتر فالک در فیلم “معجزه سیب” ، کلیشه می شود که ضمن حضور در در گیری ها و کتک کاری و بزن بزن و به خاک مالیدن دماغ آدم بدها ، آواز هم می خواند ، رقص هم می کند ، شوخی و مزه پرانی هم دارد. این تیپ برای اولین بار در فیلم “ولگرد قهرمان “در سال ۱۳۴۴ مورد استفاده قرار گرفت و پس از آن حدود ۱۲-۱۳ سال در فیلم های مختلف مانند :”آقا دزده”، “شارلاتان ” ، “گدایان تهران “، ” چرخ و فلک “، ” میلیونرهای گرسنه “، ” رضا چلچله ” ، ” بابا نان داد” و…. تکرار شد تا اینکه حتی تماشاگر عامه پسند را نیز دلزده کرد .همه فیلم های فوق شامل یک موضوع بسیار سانتیمانتال ساده مثل حمایت از یک بچه یا دختر بی پناه که در دام جنایتکاران افتاده بود ، می گردید و مقداری زد و خوردهای غلو آمیز و رقص و آواز و اشک و….و بالاخره هم جناب رضا آرتیست بدون ذره ای آسیب و جراحت تمامی نابکاران را ناکار می کرد!!
اگرچه نقش سینمای امثال رضا بیک ایمانوردی را در سطحی سازی و ساده انگاری و بالاخره نزول کیفی سینمای پیش از انقلاب نمی توان کتمان کرد ولی این را هم نباید پنهان کرد که تیپ کمیک وی با آن دوبله خاص حداقل یک دهه در این سینما هواخواه داشت و سالن های سینما را پر کرد .
اما فیلمهای او در اواسط دهه ۵۰ دیگر طرفداری میان تماشاگر ایرانی نداشت و سالنهای نمایش دهنده فیلم هایش چندان پر نمی شدند و به همین خاطر هم ترجیح داد با همکاری در تاسیس ” مشعل فیلم “بیشتر به تهیه کنندگی رو بیاورد و کمتر مقابل دوربین ظاهر شود . بسیاری از همکاران رضا بیک ایمانوردی طبع جوانمردانه وی را در آن سالها به خاطر کمک های مالی اش به دوستانی که به دلائل مختلف در مضیقه مالی قرار گرفته بودند فراموش نمی کنند اگرچه وقتی خود بیک ایمانوردی پس از پیروزی انقلاب دچار مضیقه مالی شد و به اعتیاد روی آورد ، هیچیک از آن دوستان سراغش نرفتند و رضا آرتیست سابق ،چندین سال دکه ای را در کنار یکی از جاده های خارج شهر اداره می کرد .این در حالی بود که وی در اوائل پیروزی انقلاب در دو فیلم “تپه ۳۰۳ ” و ” راهی به سوی خدا ” هم بازی کرد که هیچکدام اکران نشدند.
رضا بیک ایمانوردی چند سال بعد به آمریکا رفت و در آنجا به حرفه سابقش یعنی رانندگی روی آورد ، منتها این بار به جای اتومبیل های شیک سفارت آمریکا ، پشت تریلی و کامیون نشست و به حمل و نقل بار پرداخت و علیرغم سن بالا و بیماری ، ناگزیر به انجام این کار طاقت فرسا پرداخت تا اینکه وضعیت جسمانیاش این توانایی را نیز از وی دریغ کرد و طی سالهای اخیر در شرایط نامناسب مادی ، خانه نشین شد و دوران پایانی عمرش را در عزلت و فراموشی به سر برد .
میگویند به دلیل بیماری سرطان به پیشواز مرگ رفته و برخی نیز از بیماری ریوی او سخن می رانند ولی اگر همه اینها هم صحیح باشد به نظر غبطه بر استعدادی که سالها هرز رفت و حسرت ایام به هدر رفته که دیگر حتی مدعیان رفاقت نیز به یاد آن “ولگرد قهرمان ” نیفتادند ، آن چنان روحیه رضا آرتیست را ویران ساخته بود که دیگر نیرویی برای ادامه زندگی بیش از ۶۷ سال برایش باقی نگذاشت.
نوشته شده توسط مجتبی
سه شنبه هفدهم آبان ۱۳۸۴
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.