احمد خادم الحسینی: عکاسی نیاز به اطلاعات و آموزش دارد!
از خراسون، دانشنامه خراسان بزرگ
- احمد خادم الحسینی:
عکاسی خوب نیاز به اطلاعات و آموزش دارد
گفت و گوی صمیمی با جناب خادم درباره عکس و عکاسی. با سپاس از ایشان.
- ملیحه خاکنه
- تاریخ ارسال: ۸۴/۰۲/۲۸
- منبع: سایت آگاه فیلم
- در ابتدا قدری از خودتان بگویید:
با سلام و تشکر از “آگاه فیلم” که یک حرکت جدیدی را آغاز کرده اند که می تواند پشتوانه ی خوبی برای آموزش و نیز معرفی هنرمندان خراسان باشد.
معرفی من به این شکل است که از بچگی عکاسی را دوست داشتم، به دلیل اینکه مرحوم پدرم یک تعداد عکسهای پرتره در ابعاد بزرگ داشت که اینها را به دیوار اتاق، تقریباً بالای دیوار نزدیک به سقف، نصب میکرد. در حقیقت من آنجا دائم نمایشگاه عکس میدیدم، و همیشه آرزویم این بود که یک روزی بتوانم به اینها دست بزنم، و با قد و قوارهای که داشتم قطعاً نمیتوانستم چنین کاری بکنم.
گاهاً که پدرم نبود یک صندلی و میز میگذاشتم و میرفتم عکسها را از نزدیک نگاه میکردم. این یک انگیزهای بود برایم که من بتوانم به نوعی این کاری را که پدرم خیلی برایش ازرش قائل بود، دنبال کنم.
در آن زمان، هم عکاسی بسیار کم و خیلی اتفاق نادری بود که در یک خانه ای این همه عکس را ببینی، انگیزه ای بود که من به سمت و سوی کار بروم.
بعد یک سرش غریزه هم است یعنی از سن بچگی ام، وقتی دوربین را برمی داشتم و می خواستم عکاسی کنم، فیلم را نمی توانستم جا بیندازم و می بردم به مغازه یا فروشکاه محله مان، فیلم را جا میانداخت، بعد عکس هایی می گرفتم که وقتی چاپ می کردم آن شخصی که آنجا مغازه داشت به من تأکید میکرد- چون به هرحال عکاسی می دانست- می گفت: ” تو چرا عکس هایت وسط کادر نیست؟ ” و من به او قول میدادم در حلقه بعدی این کار را انجام می دهم. در حلقه ی بعدی باز هم عکس هایم وسط کادر نبود. به طوری که ایشان به عنوان اعتراض و با صدای بلند – در حالی که پرداخت پولش هم همیشه نقد به او میدادم – ولی این حق را احساس میکرد که من دارم به گمراهی می روم و تأکید داشت که موضوع عکس باید حتماً وسط کادر باشد و من بارها به او قول می دادم و بارها هم این قولم را شکستم و نمی توانستم موضوع را وسط کادر بگیرم و بعدها هم متوجه شدم آن وسط کادری که او می گفت نقطه ی کور است. یعنی آنچه که میخواهد در عکس زیاد دیده نشود باید مرکز قرار دهیم، و آنچه را که میخواهی به آن قوت بدهی را در آن محل کادر نباید باشد.
آن زمان اطلاعات تصویری و آموزشی که اصلاً نبود، به یاد دارم یک کتاب کم قطر بود با عنوان عکاسی و خشک کردن گلها شاید ۳۰ صفحه بود، از این کتابهای جیبی، که این کتاب با این صفحات کم، با عکاسی نتوانسته بود که همهاش را پر کند، خشک کردن گلها را هم به آن اضافه کرده بود.
دانش کم بود تمامش برمیگشت به همین بحثهایی که بین بروبچه ها میشد، نظرهایی که میدادیم یا حداقل عکسی را که میدیدیم سعی میکردیم به نوعی حلاجیاش کنیم که چرا این قشنگ است. حالا ممکن بود نقدمان غلط باشد ولی ذهن را آماده میکرد، برای زمانی که خودمان میخواهیم عکس بگیریم. در واقع رشد عکاسی ما به این نوع بود.
طرز تحلیل خودمان نسبت به یک عکس که چرا بد و چرا جذاب نیست یا چرا این عکس خوب و جذاب است. و این چراها در مجموع میتوانست یک مسیر را برایمان مشخص کند. و مثل امروز نبود که اینهمه کتاب در اختیار باشد.
به نظر من آن زمان در دانشگاه ها هم این آمادگی را نداشتند که بتوانند مسیری را برای ما مشخص بکنند. به جهت اینکه ارتباطمان با جهان کم بود و اصلاً نمیدانستیم عکاسی نقش مهمی در جامعه دارد. بنابراین هیچ جایی، هیچ مرکزی را پیدا نمی کردیم که بخواهد جدی فعال باشد. بعد خود ساخته میشویم، روی همان نقد و بررسی های شخصی و نقد و بررسیها یا نظرات دوستان که عکس ها را می دیدند و نظر می دادند و این نظرات می توانست یک مسیر را بدون اینکه از نظر علمی متوجه باشی برایت مشخص کرده یا مسیر را برایت نشان بدهد، تا در آن زمینه عکاسی کنی.
یکی این و یکی هم تجربه است. یعنی اگر یک عکس خوب را می دیدیم و برداشت میکردیم این عکس به این دلایل خوب است، سعی می کردیم در آن عکس که ما برمی داریم، همین عمل را انجام بدهیم، اگر خوب میشد که به یک نتیجه میرسیدیم، و اگر بد میشد، مجبور میشدیم باز پیگیر شویم به اختلاف بین عکس خوبی که دیدیم و عکس بدی که گرفتیم ، باز سبک و سنگین میکردیم بههر حال یک چیزهای حسی را که توضیح هم نمیشد بدهیم فقط حسی بود که به شما منتقل میشد. میتوانستی در عکس بعدی تصحیح کنی. این نوعی روش عکاسی بود. و بعدش هم دیگر همین طور به مرور یک مدت عکاسی کردیم و بحث کردیم.
- لطفاً از فعالیت های خودتان در “سینمای آزاد” و “سینمای جوان” بگویید:
توصیه من به جوانهایی که می خواهند فیلم کار بکنند، این است که هم همین کاری را که من کردم، بکنند. به خاطر اینکه عمر کم است و زیاد هم نمیشود، که خود آدم تجربه کند، از داشته های دیگر باید استفاده کرد.
آغاز کار من، در همین مراکزی که ذکر کردید بود، به عنوان یک شیفته، نه به عنوان کسی که نقش اساسی داشته است. به جهت اینکه بزرگوارانی بودن آنجا که کار میکردند و ما هم در کنارشان بودیم. بعد از گذشت مدتی رفتم تو کارهای عکاسی و سینما، فیلمبرداری و تدوین کردم.
در ضمن تدوین فیلم ها متوجه شدم که تدوین یک عامل بسیار جدی در سینما محسوب میشود که متأسفانه تا به امروز هنوز کسی آن را خیلی جدی نگرفته است، در حالیکه زایش دوم سینما است.
- یک بحث دیگری به نام “کادربندی در سینما” نیز می باشد.
به جهتی که فیلم ساختن، یک هزینه می خواهد، یک زمان زیادی میخواهد، و در نهایت یک تجربه است، احساس کردم اگر قرار باشد با جهان صحبت بکنیم، فقط با زبان تصویر باید باشد، به همین دلیل سینما را چند سالی کنار گذاشتم، و سعی کردم فقط عکاسی کنم، به خاطر سرعت تجربه، ۳۶ فریم، یک حلقه فیلم، ۳۶ تجربه، ۳۶ بحث و ۳۶ نقد می تواند آدم را سریعتر با زبان تصویر آشنا کند.
اخیراً احساس کردم که تقریباً آن زبانی که در جهان، همه با آن آشنا هستند، حداقل متوجهش میشوند، به رنگ پوست سیاه و سفید هم کاری نخواهد داشت، ذرهای از آن زبان و ادبیات را یاد گرفتم و سعی کردم.
اخیراً هم تلاش کردم در زمینه ی سینما کار کنم و عجیب این است که فیلم نامه ای که نوشتم در این زمینه چندین صفحه اش فقط تصویر، یعنی نقاشی کردم، و بعد قصهام را منتقل کردم و این نشان از این است که در فیلم نامه هم سعی نکردم با بیان بخواهم از موضوع فرار کنم یا کش بدهم در قصه سعی کردم از فضا و زبان جهانی استفاده کنم. اگر روزی موفق بشوم و بتوانم به این نتیجه برسم تماماً مدیون همان زمانهایی هستم، که عکاسی کردم.
- تحلیل شما از شیوه ی آموزشی که در زمان گذشته بوده و وضع آموزشی که فعلاً در مراکز آموزشی وجود دارد، چیست؟
آن زمان ما تشنه بودیم، و چیزی نداشتیم همه ی ما سعی میکردیم که مخاطبمان صحبت کند و یاد بگیرد، بنابراین باور داشتیم که این راه سخت و صعب عبور، تلاش می خواهد، نیاز به کسب دانش، نیاز به تجربه دارد، و همین عامل بود که در یک زمان خاصی در خراسان – حداقل در مشهد – تحول عظیمی در عکاسی به وجود آمد.
امروز هم نتیجهای که فعالیتها، تلاشها یا کارهایی که الان انجام میدهند و موفقیتهایی که امروز دارند، مدیون همان حرکت هستند و متأسفانه بعد از آن سالها همه چیز به بازی گرفته شد یعنی هنرجو باور نداشت چه میخواهد یاد بگیرد باور نداشت این یک علم، یک صنعت، یک هنر است. و نکته جالب اینکه مدرس هم همین جور بود.
مدرسان که بعد آمدند، نمی توانستند و نمی توانند، حتی نیم ساعت یک عکس را نقد کنند، یا اصلاً تعریفی داشته باشند. خوب طبیعی است که به بی راهه می روند.
روش عکاسی آن زمان به خاطر تشنگی هر دو طرف، یعنی هم هنرجو، هم مدرس، و هم باوری که داشتند که باید تلاش کنند، پیدا کنند، جویندهی خوبی بودند، به نتیجه های خوبی رسیدند، نتیجه ی کارهایشان که الان هست بسیار کارهای خوبی است و متأسفانه چند سالی است این باور از بین رفته و به عنوان یک تکلیف گذرا یا یک جوری که به هر حال یک اتفاق باید بیفتد، یک جایی باز بشود، کسی حرف بزند یک کسانی هم گوش بکنند، شده است و آن تشنگی و طلب و آن خواستن که جوانان آن زمان داشتند الان متأسفانه نیست.
امروز شما با جهان ارتباط دارید، اصلاً اگر تشنه بودید و مثل آن زمان ما تشنگی داشتید، خیلی چیزها که ما به خاطر کم بودن منابع در عرض یکسال یاد گرفتیم، امروزه شما کمتر از یک روز میتوانید به آن دسترسی پیدا کنید.
متأسفانه من احساس می کنم که الان آموزش حتی در دانشگاه هایمان خیلی فرق کرده است. چند تا کتاب خوب جهانی هست که ترجمه شده است، بیشتر خود مدرسان ما از آنها آموزش میبینند، حالا خود آن کسی که میخواسته آن کتاب را بنویسد یک درصدی در نگارش به هرحال نتوانسته حرفهایش را بزند، مترجم هم یک درصدی هم باز کار را ضعیف کرده، یک درصدی هم بنده ی نوعی به عنوان مدرس در انتقال مطلب کاستی دارم، یک درصدی هنرجوی بنده که از بنده نقل قول می کند، کسر کرده و نهایتاً می بینید که از آن یخ یک کیلویی به خاطر گرما یک سیرش هم دست تشنگان واقعی نخواهد رسید.
- تکنولوژی آموزشی و استفاده از امکانات و ابزار کمک آموزشی را در مراکز آموزشی و دانشگاه ها چه طور ارزیابی می کنید؟
تکنولوژی برای رفاه میآید، برای انتقال اندیشه ها و نزدیک شدن آدمها در گوشه کنار جهان، برای اینکه هر لحظه بتوانیم نگاهمان را به جهان بگوییم و هر لحظه جهان نگاهش را به ما بگوید.
خوب مصرف کردن و درست مصرف کردنش را به عنوان یک اصل و یک واقعیت باید بپذیریم یعنی ما نمیتوانیم امروزه اگر ببینیم اینترنت میتواند به ما آموزش خوب بدهد بیاییم بگوییم حالا محدود کنیم خودمان را به یک دستگاه اسلاید و چند قطعه اسلاید که با مکافات توانستیم تهیه میکنیم.
بعد ببینیم چه طوری از آن میخواهیم استفاده کنیم. بنابراین تکنولوژی یا هر چیزی که تا به حال در جهان ابداع شده، هم به روش خوب و هم روش بد از آن استفاده شده است.
روش خوبش این است که اولاً ما از تکنولوژی عقب نمانیم برای اینکه یک سری فراگیری مسائل علمی ما برمی گردد به مسائل روز جهان. امروزه ما نمیتوانیم چیزی را تهیه کنیم که حتی ده سال گذشته مثلاً در جهان مطرح بوده حتی امروزه ما روز گذشتهاش را هم نمی توانیم مطرح کنیم، امروز مال امروزاست. بنابراین بایداز تکنولوژی، امکانات ارتباطات قوی -که الان هست- استفاده بکنیم.
ما تکنولوژی را رد نمی کنیم، ولی یک قضیه هم هست و آن اینکه در این شیوه به خاطر سهل الوصول بودن نباید ساده از کنارش بگذریم. حتماً بایستی جدیتر و منطقیتر به قضیه نگاه کرد.
بنابراین از ابزار به چند منظور باید استفاده کنیم یکی سرعت در کار، دوم انتقال دانش روز جهان و سوم تجارب خودمان را هم بتوانیم به وسیله ی آن ابزار و نظرات به رشد سریعتر برسانیم.
- تبیین شما از عکاسی آنالوگ و عکاسی دیجیتال چیست؟
عناصری که آنالوگ کار می کردند؛ من بودم و عکاسی و مشکلات آنالوگ، من بودم و عکاسی و امتیازات آنالوگ.
زمانی که دیجیتال وارد شد؛ فقط احساس کردم پدیدهای که باید بپذیریمش و باید پا به پا دانش جهان پیگیر آن شویم.
زمانی رسید که هم آنالوگ کار می کردم و هم دیجیتال ؛ به این نتیجه رسیدم که اول باید آنالوگ کار کرد یعنی در آنالوگ یک درسها و یک تجربه هایی کسب میکنی که اگر آنها را کسب کردی ابزار دیجیتال میشوند وسیله ی کار تو و در اختیار تو هستند.
اگر آنها را کار نکنی و یکشبه بروی سمت دیجیتال به خاطری این که نتوانستی تسلط پیدا کنی، شما در اختیار دیجیتال هستی نه دیجیتال یا دوربین دیجیتال در خدمت شما و این میتواند آسیب های بسیار بزرگی داشته باشد.
یکی این، یکی دیگر ولخرجی که در عکاسی دیجیتال می شود و هزینه هایی که پرداخت کردی، از اندیشه ات خوب استفاده نمی کنی.
در عکاسی آنالوگ وقتی می خواهیم یک فریم بگیریم فکر می کنیم، تجزیه و تحلیل میکنیم، چرا بگیریم، به خاطر اینکه به هر حال یک سری هزینه ها برایمان دارد و این ما را وادار می کند که قبل از عکاسی، فکر کنیم و بعد عکاسی کنیم. در دیجیتال اینطوری نیست اول عکس را میگیرند بعد مینشینند به مجموعه عکسها فکر می کنند اگر خوب بود انتخاب می کنند بنابراین تو رشد نکردی، این اتفاق یک اتفاق ساده بوده که حالا لحظه ای را اتفاقاً دوربین شما توانسته بگیرد.
اما آیا می شود اتفاق ساده ای را با بدون شناخت به نور، داشته باشی، میشود اتفاق ساده را بگیری و موفق باشی، درحالیکه آشنایی به تقدم سرعت و دیاف نداشته باشی، می شود شما اتفاق سادهای را بگیری که فاصله کانونی لنزها را معنایش را ندانی و کاربردهایش را ندانی. قطعاً امکان پذیر نیست.
به نظرم می رسد که اگر میخواهید به این مرحله برسید اول آنالوگ کار کنید، تجربه های سختی دارد مراحل بسیار مشکلی دارد، بعضی مواقع با شکست های بسیار مهمی برخورد میکنید که اینها خودش سازنده است و بعد که به مرحله ی دیجیتال رسیدید، سیستم دیجیتال ابزاری در خدمت شما و در خدمت اندیشه ی شما و انتقال خوب اندیشهتان میشود. اینجا نمی گوید یک اتفاق ساده را گرفتی، بلکه از یک اتفاق ساده، یک موضوع خوب را گرفتی.
- از فعالیتهای انجمن عکاسی خراسان بگویید:
عکاسی خوب نیاز به اطلاعات و آموزش دارد. من در سالهای اخیر احساس کردم آموزشها اول گرفته میشود و بعد عکاسان به جایی می رسند که تشنه اطلاعات هستند، تشته یاد گرفتن و بالاتر از معمول کاراند و این تشنگی به خاطر عدم امکانات – حداقل در دانشگاه ها در استان ما – راکد میماند و بعد حرکتها را می دیدیم که سازنده نیست و در یک جا متوقف می شود و بعد از توقف هم بروبچه ها مثل دیگر آدمها مشغول به یک سری کارها میشوند که استعدادها هرز می شود.
انجمن عکاسی اصلاً اساس اش بر همین مبنا بود که آنهایی که به جایی رسیدند که حالا تشنه هستند و حالا باید یار پیدا کنند و حالا باید درد و دل تصویری خودشان را بگویند، مشکلاتشان را بگویند، تبادل نظردر اندیشه های همدیگر داشته باشند و بتوانند آن توقفی که متأسفانه به وجود می آید سد شکنی کنند، به یک مرحلهای برسند که حالا جدیتر پیگیر دانش و هنرشان باشند.
این دانش هرچه بالاتر برود خوب طبعتاً از نظر مالی هم می تواند از این مراحل به بعد کمک خوبی به هنرمند باشد، قطعاً از مسیرش جدا نخواهد شد.
به نظرم رسید که در مرحله بالاتری یعنی خارج از آن چیزی که آموزش میدهند، ارتباطات بهتری داریم و عکاسانی بعد از این دوره ها تشنه ی فراگیری هستند و ارتباط اینها با جهان ، ارتباط اینها با استادان بزرگ و انتقال تجربه هاشان سعی کردیم که عکاسی را حرفه ای ترش کنیم.
- نقش جشنواره ها در شکل گیری و رشد عکاسی و فیلم سازی را چگونه میبینید؟
شاید یک خورده بیرحمانه باشد ولی به آن اعتقاد دارم. من جشنواره را مرکز آموزش نمیبینم. به جهتی که آموزشی که قرار باشد در دو روز داده شود، اصلاً آموزش نیست.
ما بحث هنر را داریم، بحث تخصص میکنیم، بحث فن و صنعت داریم، بحث آگاهی اطلاعات اجتماعی – روانی داریم، چهطور میشود در یک جشنوارهای که مدت زیادی از آن را میخواهند فیلم نشان دهند، بتوانیم یک چنین مقوله های بسیار وسیع را در آن پیاده کنیم، اولاً زمان اصلاً قابل نیست، دوماً شور و حال آن جشنواره هیچ ربطی به این قضیه ندارد. چرا که جشنواره حاصل زحمات یک تعداد آدمهاست که حالا میخواهند بدانند جایگاهشان کجاست، نه اینکه جایگاهشان را تغییر بدهند. میخواهند بدانند به کجا رسیدند. بنابراین اعتقاد و تأیید بسیار دارم در جشنواره اصلاً آموزش چیز بیربطی است ولی از یک سو این را میگویم که جشنواره انگیزه و عامل جذب جوانهاست. در جشنواره عکس، محق بودن این هنر در بین هنرهای دیگر فقط همین است، یعنی انگیزه بهوجود آوردن. اگر هر جشنوارهای غیر از این بخواهد، به انحراف کشیده میشود و قطعاً جشنواره موفقی نخواهد بود، چرا که وقتی جشنواره بزرگ جهانی را میبینیم حتی یک کلمه مسئله آموزشی ندارند فقط میخواهند بدانند جایگاه ها کجاست، آدمهایی که زحمت کشیدهاند به کجا رسیدهاند ،از یک سمت راهگشای آیندهشان باشیم. حالا آن نقدهایی که از آنان میشود برای جذب یک تعداد علاقمندان به این رشته انگیزه باشد.
- وضعیت علمی و تولیدی عکاسی را در ایران و جهان چگونه ارزیابی می کنید:
ما نمی توانیم از نظر تکنولوژی با جهان رقابت کنیم. از نظر امکانات چاپ و کاغذ و موقعیت هایی که عکاسان دارند – چه از نظر مالی که وقت دارند تمام زندگیشان را فقط عکاس کنند – که ما نداریم، خوشبختانه ما یک امتیازی داریم و آن امتیاز سیاسی بودن ماست.
ما با مسائل اجتماعی که بخشی از سیاست یک جامعه است، آشنایی خیلی زیادی داریم و نگاه ما و اندیشهی ما نسبت به جهان و کشورهای دیگر خیلی متفاوت است، همه چیز را تجزیه و تحلیل میکنیم، حاصلش این است که ما در عکاسی می گوییم، عکسی خوب است که در آن فرم و محتوا داشته باشد.
اگر فرم را بتوانیم با مسائل ابتدایی حلش کنیم، چه بهتر،وگرنه فرم با امکانات و فضا و زیاد عکاسی کردن است، که یک چنین چیزی ما نداریم، پس ما چه طور میتوانیم با جهان رقابت کنیم.
محتوا تأثیرپذیریش بیشتر از فرم است، چون من اعتقاد دارم فرم هم در خدمت محتواست، یعنی یک ابزار است مثل دوربین. باید یاد بگیریم تا بتوانیم محتوا یا اندیشهمان را بهتر منتقل کنیم.
اگر از نظر تکنولوژی، از نظر فرم یا فضاهای خاص جغرافیایی – که خودش جذابیت دارند – که عکاسی جهان به آنها بهتر دسترسی دارند نمیتوانیم، ما برای رقابت با آنها میآییم اصل و محتوا را در نظر بگیریم.
اگر چه امکانات و تکنیکمان کم است، ولی دانش اجتماعی مان زیاد و این را در این چند سال رشد دادیم، اگر به این دیدگاه توجه کنیم و در جشنواره های جهانی هم بخواهیم نگاه کنیم – علی الخصوص در عکاسی و همچنین سینما – عکس و سینمایی خواهیم داشت که زبان تصویر را شناحته باشند ضمناً بتوانند محتوای خوب را ارائه بدهند.
برای رقابت با جهان، ما ایرانی ها در زمینهی محتوایی خیلی موفق بودیم، بنابراین حرف تازه زدیم. اگر کیفیت کارهایمان کمتر است، اگر امکانات عکاسی ما کمتر است، ولی با جهان حرف زدیم. جهان هم تشنهی حرف است.
اگر بخواهیم به شناسنامه فعالیت های عکاسی کشور نظری بیندازیم، میبینیم که عکاسان ایران – علیالخصوص باز عرق مشهدی بودن نباشد – در جهان حرف بسیار زدند و حرف برای گفتن بسیار دارند و جایگاه دارند، به خاطر اینکه ما محتوا را حاکم بر فرم دانستیم و فرم را یک ابزار دانستیم برای ارائه ی آن و از این جهت ما موفق بودیم.
- چرا آن طور که باید، در کشور و مخصوصاً شهر ما، عکاسی تأمین کننده ی مالی عکاس نیست؟
هر هنری یک خرجی دارد، هر عشقی هم که آدم می خواهد با آن زندگی کند، یک هزینه ای دارد. در بعضی کارها با امکانات و در بعضی با تلاش زیاد، در بعضی کارها هم تلاش و هم هزینه ،و در بعضی فقط هزینه است، ولی هزینهای که بعداً برمیگردد.
ما باید در کشورمان جایگاهی برای سوبسید بدهیم، یعنی بیاییم به دولتمان بگوییم که یک سوبسیدهایی باید بدهد، واقعاً هزینه ها سنگین است.
و شاید استعدادهایی بودهاند که قبل از اینکه به جایی برسند به خاطر فشارهای مالی و هزینه های بالای عکاسی، شکوفایی لازم را در خودشان پیدا نکردند و هرگز هم پیدا نخواهند کرد. و یک استعداد که شاید جرقه های مهم هم در همین افراد بوده به جهتی که نگاه شخص مهم است، و آن نگاه را اگر نتوانیم به سرمنزل برسانیم، فاجعه است.
در عکاسی هم باید یک فکر اساسی بکنند، چون ما در جامعه خادمینی هستیم که از همه ی جامعه بیشتر زحمت میکشیم.
بعد از چندین سال که از انقلاب می گذرد، شما در دهه فجر میبینید که در برنامه های تلویزیون، اولین سالی است که میگفتند: عکاسی مهمترین عاملی بود که در انتقال تاریخ انقلاب نقش داشت.
خدمتی که عکاسان کردند، همان اطلاعات اندک تصویری است، که هم صنعت هستند و هم تاریخ و نیز معتبراند.
بنابراین امروز هم شما به عنوان یک مسئول بیایید در مقابل این خدمت اجر بدهید، یعنی امکانات بدهید، تا ما بتوانیم وسعت کارمان را بیشتر کنیم.
عکس خوب مثل موجی که یواش یواش، دایرهوار و با آرامی در جهان پخش می شود و می رود، شیفتگان خودش را پیدا می کند و با آنها حرف میزند، شیفتگانی که اهل قلم اند، اهل فکرند و مرید دارند.
در سطح هنرهایی که می شناسیم، هیچ هنری نداریم که چنین گسترهای داشته باشد. حتی اگر یک نقاشی خوب در جهان مطرح شود آن عکس اش مطرح می شود نه خودش بنابراین ما باز در خدمتش بودیم و کمکش کردیم که بتواند منتقل شود.
اگر این قضیه را جدیتر بگیرند، می توانیم در فرهنگ جهان هم نقش داشته باشیم. علی الخصوص با آمدن اینترنت که بخش مهم آن تصویر است، ما می توانیم نقش بسزایی داشته باشیم. اما بشرطی که حمایت بشویم و طرحی ریخته بشود که این علاقمندان و استعدادهایی که ممکن است یک روزی به سرانجام برسند و حرفی برای جهان داشته باشند، این جوری حیف و میل نشوند.
- توازن بین نگاه اندیشه ورزانه ی عکاس و نگاه صنعتی و فنی او در عکاسی را چگونه ارزیابی میکنید:
دو نگاه در عکاسی هست که متأسفانه یکی دارد قربانی دیگری می شود، یعنی اعتبار عکاسی دارد قربانی نگاه دوم میشود به این معنا که ما تا با به امروز هر چه عکس میگرفتیم صحنه های تاریخی بودند، در واقع یک اتفاق را ثبت کردیم، نه یک اندیشه ی فردی یک حادثه را ثبت کردیم، یک واقعه مهم را ثبت کردیم و در جهان هم نشان دادیم و بدون هیچ بخثی آنرا پذیرفتند.
عکاس به مرور زمان برگشته به نگاهی، به مفهوم نگاه شخصی یا برداشت شخصی عکاس٫ این فرقش با عکس تاریخی این است که عکسی که سند تاریخی است اتفاق را میگیرد، در عکسی که نگاه من است از یک تعداد جزییات اندیشه خودم را می گیرم ،که ممکن است اندیشه نگاه یا عکسی که با این فرم ثبت کردم ،در ایران هم اتفاق بیفتد در یک کشور دیگر هم اتفاق بیفتد بنابراین سند تاریخی خودش را از دست میدهد. این هر دو خوباند و هر دو اگر به آنها توجه نکنیم مضررند. به جهتی که ما آن اتفاق تاریخی را به خاطر آیندگان به خاطر کسب تجربه لازم داریم ثبتش می کنیم و از یک جهت هم اندیشه روز را لازم داریم، یعنی می خواهیم ما هم مثل دیگر هنرمندان حرف روزمان را بزنیم و بگوییم اعتقاد داریم این اتفاق ها میافتد این را می آیم با یک تعداد جزییات، عوامل یا تفکیک کردن و جدا کردن و دور ریختن یک تعداد عوامل در کنارش، ترکیب چند عامل که خودشان مجزا مفهوم دارند و با هم یک جرقه بهوجود میآورندو یک حرف میزنند، اندیشه عکاس را هم در جامعه مان نیازمندیم، که ما هم اعتقاداتمان را بگوییم، اندیشه مان را بگوییم ما هم منتقل کنیم همین طور که آنها دارند منتقل میکنند و ما هم می شنویم اینکه عکاس باید هوشیار باشد یعنی در حد منظر به آن نگاه بکند یعنی اگر عکاسی میکند بداند وظیفه انتقال تاریخ مصور را دارد.
تأیید می کنم معتبرترین تاریخ هنری جهان است، که از این معتبرترین نداریم. بنابراین هم انتقال اندیشه برای مسائل روز تا ما هم به نوعی بتوانیم با جهان در گیری فکری داشته باشیم و یک جدال محتوایی داشته باشیم. بهنظرم میرسد عکاسان هر دو منظر باید دقت کنند دیگر نه شیفته ی فرم شوند و آن اندیشه خودشان، نه اینکه شیفته حوادث تاریخی شوند.
آن ها هم جایگاه خودشان را پیدا کنند، اینها هم جایگاه خودش را پیدا کنند.
رباط شرف از نظر معماری و فرهنگ ما بسیار مهم است و یک اثر تاریخی بسیار خوبی است حالا تو می آیی خود فرم را میگیری به جهان انتقال می دهی. برای اعتبار آن یک موقع هست می بینی از یک جایی یک گلی در آمده با لایش سنگی افتاده یک گل در آمده بین سنگ های خراب می گیری.
خوب این دیگر رباط شرف نیست این نظر شخصی، است این نمی تواند فردا آن جایگاه علمی را داشته باشد، جایگاه فرهنگی را داشته باشد به خاطر اینکه اندیشه است، که ممکن است فردا خود ت باز این را هم قبول نکنی وبه این دلیل که خیانت نشود و وظیفه مان را خوب انجام بدهیم باید عکس انتقال تاریخ و تجربه های اجتماعی ما باشد. هم جایگاه اندیشه های فردی خودمان و نظراتمان را به تصویر باید داشته باشیم.
- جایگاه انواع عکاسی در اجتماع و مخصوصاً در جامعه ی علمی و دانشگاهی را چگونه می بینید؟ مرادم از انواع عکاسی شامل عکاسی اجتماعی، گزارشی، معماری، شهرسازی، تبلیغاتی، ورزشی، طبیعت، تئاتر، فیلم و … آنچه که به هر حال به عنوان نوع (ژانر) مطرح شده است.
روزی که عکاسی ابداع شد هیچ جایگاه یا تقسیم بندی نبود، تقسیمبندیها بر اساس نیاز جامعه است و این دیگر محدود نخواهد بود، یعنی هرچه زمان میگذرد، هرچه مسائل اجتماعی گسترده تر می شود، هرچه مسائل سیاسی جهان وسعتش بیشتر می شود، هرچه آگاهی آدمها بیشتر می شود، برحسب نیازشان بخشهایی را به وجود میآورند. یعنی یک زمان گفتیم عکس یا پرتره بود -که رویش خوب سرمایهگذاری کردند- یا وقایع تاریخی بود، یعنی جنگها بودند، مجالس یا جلسات مهم جهان بود، اتفاقات بزرگ جهان بود، و پس بر اساس نیاز روز که بخشها یوایش یواش بهوجود میآیند مسائل مستند اجتماعی را گفتند، آن را تقسیمبندی کردندو شاخه های مختلفی داشت.
مثلاً ما جشنواره جهانی داریم به نام “کلاه“. هیچ وقت فکر نمی کردم کلاه بتواند جایگاه خودش را پیدا کند بر حسب نیاز وقتی من گفتم کلاه خیلی برایم عجیب بود خوب یعنی چه؟ کلاه هم امروزه یکی از جشنواره های معتبر جهان شده چون خیلی مسائل اجتماعی هست که عکاس را وادار کرده در آن مسائل اجتماعی کلاه را هم مد نظر یا به نوعی پوشش، منظور کلاه، کلاه نیست. این بحث الان جایگاه خودش را پیدا کرده است. یا در کشور خودمان عکاسان بخشهای مختلف داریم ، یواش یواش عکاسی مذهبی دارد جایگاهش را پیدا می کند، عکاسی دینی هم داریم ،که باز این دو تا خیلی مفاهیم اش با هم فرق میکند و داریم برایش جایگاه پیدا میکنیم بنابراین این را مطمئن باشیم که این بخشها اگر بهوجود آمدند، بر حسب جامعه نیاز بودند .یا به وجود خواهند آمد، باز هم بر حسب نیاز است. ولی حُسنش این است که تأکیدی کار میشود ،یعنی تا وقتی به من نگفته بودند مثلاً کلاه، هیچ وقت عکاسی کلاه نمیکردم امروز کلاه را با پوشش خوب می بینیم، و این توانسته یک مجموعه پوشش که معانی خاصی و اتفاقات خاصی در گوشه و کنار جهان دارد را حداقل یک مجموعه برای خودش جمع کند، که این سند تاریخی معروف و معتبر جهانی است.
لطفش هم این است که آثاری که جمع میکنند برای یک زمان خاص -یک قرن یا نیم قرن خاص- میتواند در دراز مدت تاریخهای بسیار روشنی برای آیندگان- اگر بخواهند در این زمینه تحقیق کنند- باشد.
- خدمات متقابلی که عکاسی و معماری در زمینه ی شهرسازی می تواند داشته باشند، چیست؟
این اتفاق بسادگی نخواهد افتاد ،به جهتی که ما عکاسان جرممان این است که وسیلهای داریم که با فشار دادن یک شاتر و بقیهی کارهای فنی که خود دوربین انجام میدهد یک تصویر میگیریم ،هنوز این تشخیص در کشور ما بهوجود نیامده که گرفتن یک تصویر مهم نسبت، نگاه آن عکاس و آن تجربه اش مهم است، که چه میخواهد بگوید. ولی در شهرسازی وقتی دارند عکاسی میکنند با آن نگاه که یک شاتر فشار بدهند، کار میکنند،و با این نگاه که اول اندیشهات را در مستطیل پیدا بکن بعد شاسی را فشار بده و چون میتوانند آنها هم عکس شارپ بگیرند، بنابراین جامعه زیاد احساس نیاز به ما نمیکند. ما هنوز نتوانستیم به اینها بگوییم ما نقشمان چیست، نتوانستیم بگوییم که اگر ما نباشیم، جامعهتان نصفش به مشکل میخورد ،نتوانستیم بگوییم که اگر نشریهای در آن عکس نباشد کارش تمام است، نتوانستیم بگوییم که اگر ما در روز بیش از صد اطلاعات تصویری بهتان می دهیم، نشریه را میخوانید ،عکس را در اتوبوس می بینید، به در و دیوار میبینید، یک تعداد اطلاعاتی دائم داریم بهتان میدهیم ،ولی جایگاهمان هنوز مشخص نیست.و تا آن روز که معلوم نباشد، نه ما میفهمیم مهندس شهرسازی چه میخواهد بگوید نه او میفهمد ما چه میخواهیم بگوییم.
این است که باید این ارتباط به وجود بیاید، یعنی جایگاه واقعاً مشخص بشود.تا ما از کسی که شهرسازی کار میکند و با علمش کار میکند ، علم و اطلاعات بگیریم و به او برسانیم که این علمت این جایش نقطه قوت داشته، این جایش نقطه ضعف داشته است.
در اطلاعاتی که برای بازسازی کارشان میخواهند، قطعاً نگاه ما بهتر از آنها خواهد بود و دقیقاً خواهیم دید، به خاطر اینکه در این زمینه دانش داریم .
به نظرم می رسد این آموزش عمومی در کشور می خواهد به آنها بفهماند که این جایگاهی که شما می گویید، عکس گرفتن معنایش این نیست ،معنایش این است تا بروندو از اینها استفاده کنند. اگر این کار را بکنند ما میتوانیم خدمت بسیار بزرگی به آن دانشگاه، به تمام مراحل قانونی، به تمام مراحل کاری، که با تصویر سروکار دارد، یا میتوانند انتقال تصویر بدهند، بکنیم.
- اگر در پایان خود شما نکته ای لازم هست که بگویید، بفرمایید:
نکته که چه عرض کنم آن چیزی که نقد است را بگیریمش یعنی هم حضور جنابعالی را و زحمتی که کشیدید. بگویم که شما یک راهی را شروع کردید، آگاهانه جلو رفتید، همین طورکه اسم این تشکیلاتتان هم هست راه مشکلات زیادی دارد، پدیده پدیده ی تازهای است، حرکت حرکت قشنگی است، فشارهای زیادی روی آدم میآید، ولی یک نکته را باید بپذیریم شما گامی برداشته اید که اگر برگردید خیانت کرده اید، در واقع بایستی با همهی مشکلاتش بسازید چون پذیرفته اید و ما هم در خدمتتان هستیم همه مان چون باورمان شده است که این حرکت حرکت خوبی است، این حرکت یک حرکت مردمی است، این حرکتی است که به خانه ها ورود راحتی دارد ،پیاممان را براحتی می توانیم برسانیم، جایگاهمان را بهتر می دانیم، شاید در بین این آدمها آدمهایی باشند که در جامعه نقشآفرین اند و بتواند تأثیری برایشان بکند، که آنها هم به سهم خودشان در آن مسیری که شما دارید میروید سازنده باشند و بتوانند جامعه یا آن پیوندی که گفتم بین ما و جامعه باشد، را به وجود بیاورند بنابراین باز هم تأکید خواهم کرد که اگر برگشت کردید در واقع به نوعی به خودتان و به این هنر آسیب زده اید.
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.