حمیدرضا گیلانی فر: دیگر کسی از دوربین عکاسی نمیترسد!
دیگر کسی از دوربین عکاسی نمیترسد!
پیرامون «ضرورت» در عکاسی همراه با حمیدرضا گیلانی فر، عکاس مطرح مشهدی
سید جواد اشکذری ۹۱/۰۸/۵
بارها به این فکر کردهام که چرا باید مردی که سالهای زیادی از زندگیاش را وقف عکاسی و فیلم سازی کرده و از عکسگرفتن و برگزاری نمایشگاه گرفته تا آموزش و برگزاری جشنواره و نیز مدیریت در این حوزه فعالیتهای چشمگیری داشته است، هماکنون خودش را فقط وقف آموزش عکاسی کند و دیگر از کارهای اجراییاش هیچ خبری نباشد و حتی کمتر به سمت عکاسی رود و اگر هم عکسی ثبت کند، حاضر به نمایشدادن آن نباشد.
مردی آرام و متین که از نوجوانان و جوانان علاقهمند به فراگیری عکاسی تا عکاسان حرفهای و پیشکسوت، او را قبول و همچنین دوست دارند. او تنها به هنرجویانش عکاسی یاد نمیدهد، بلکه با رفتارهای منحصربهفردش، آن هارا به دنیایی مملو از عشق به عکاسی وارد میکند که کمتر کسی میتواند از آن عشق و علاقه جدا شود.
همیشه وقتی از نام عکاسان بزرگ شهرم گذر میکنم و به نام حمیدرضا گیلانیفر میرسم، یک واژه به ذهنم خطور میکند: «ضرورت». بزرگداشت گیلانیفر در آیین پایانی نخستین فراخوان سالانه عکس ایران سبب شد تا او را دعوت کنیم؛ به یک مصاحبه داغ یکساعته همراه با نوشیدن چند چای باز هم داغ.* آقای گیلانیفر، شما به عنوان هنرمندی که سالها در مشهد عکاسی میکنید، آیا معتقدید که این هنر در مشهد یک ضرورت به حساب میآید؟
اگر این سؤال دو سال پیش یا حتی سال گذشته مطرح میشد، پاسخ دیگری داشت. چون با پیشرفت فنآوری و کارکردهای مختلف که در این هنر بهوجود آمده، جایگاه و حتی تعریف عکاسی تغییر کرده است. اگر بخواهیم از منظر عکاسی عام به این پرسش توجه کنیم، باید بگویم که این هنر در تمام ارکان زندگی بشر وجود دارد و نمیتوان از آن دور شد؛ از عکاسی در علم پزشکی گرفته تا عکاسی فضایی و دریایی؛ از عکاسی پرسنلی برای مدارک شخصی افراد گرفته تا عکاسی برای مراسم و مجالس. همه این اشکال عکاسی با انگیزههای مختلف، همیشه موردنیاز بوده و هست؛ اکنون هم که فنآوری دیجیتال با ورود به این هنر، سبب تغییر تعریف درونی و کاربردیاش شده است. حتی تا چندسال پیش عکس یادگاری و سفر، ضرورتی برای همه بهشمار نمیرفت و هرکسی به سمت عکاسی میرفت باید هزینهای برای دوربین و چاپ میپرداخت، ولی الآن با ورود فنآوری، عکس و عکاسی بخشی از زندگی بشر شده است.
- به نظر میرسد فنآوری انسان راحتطلب را به سوی عکاسی کشانده است، اما نتوانسته ضرورت پرداختن به عکاسی را در درون آنها ایجاد کند.
به نظر من این یک ضرورت است که انسان دوست دارد، نمیرد. این نسبیبودن زندگی و حیات به این دلیل است که شمشیر مرگ روی سر آدمی بوده و همیشه انسان را اذیت کرده است و این نیاز درونی اوست که از بدو پیدایش بشر تاکنون با او بوده و به همین دلیل او همواره بهدنبال راههای مختلفی برای ارضای میل به جاودانگی و ماندن و ماندگاری بوده است. میخواهم بگویم که عکاسی ابزاری است که میتواند به ارضای این حس درونی آدم کمک کند. گرفتن عکس یادگاری بهنوعی کمک به این ماندن و احساس بیمرگی است. این یعنی که الآن بهعلت در دسترسبودن ابزارهای عکاسی در بین مردم ضرورت بهرهگیری از آن در جامعه بیدار شده است. من سادهترین شکل عکاسی، یعنی عکس یادگاری را خیلی جدی میبینم که مباحث هویتی، فلسفی، فردی و اجتماعی را در درون خود نهفته دارد. به همین دلیل عکاسی را در جامعه ضروری میدانم.
- از سخنان شما میتوان اینگونه استنباط کرد که فنآوری به ضرورت عکاسی در جامعه تاکید دارد و نیز در فراگیری آن کمک فراوانی کرده است؟
بله، فنآوری دیجیتال سبب شده که عکاسی در زندگی مردم ملموستر و جدیتر شود و نمود و کاربرد بیشتری پیدا کند. بهطور مثال ورود عکاسی دیجیتال سبب شد که برخی بر نظر خود پافشاری کنند که به دلیل آسانشدن عکاسی، نیازی به آموزش نیست و کلاسهای آموزش عکاسی باید تعطیل شود. اما الآن میبینیم که هیچوقت اقبال به آموزش عکاسی به فراوانی امروز نبوده است. این همه جشنواره، نمایشگاه و کلاسهای آموزشی -بدون در نظر گرفتن کیفیتشان- نشاندهنده نیاز به این هنر و ضرورت آن است.
- شما به برگزاری کلاسهای آموزشی عکاسی در مشهد اشاره کردید و اینکه هنرجویان بسیاری به آموزش این هنر سوق پیدا کردهاند. امکان دارد هر کسی با توجه به اینکه عکاسی هنر سهلالوصولی بهنظر میآید، به آن گرایش پیدا کند و این دلیل بر این نیست که بهطور حتم ضرورت و دغدغهای برای فراگیری آن در خود احساس کرده باشد.
در زمینه عکاسی عام حرف شما درست است. فراگیری هنر عکاسی با انگیزههای مختلفی همراه بوده است. در گذشته هنرجویان بیشتر نوجوان بودند و هدفشان هم بیشتر عکاسی بود یا گاه برداشتن گامهای مقدماتی برای ورود به سینما، اما اکنون از گروهها و سنین گوناگون با انگیزههای متفاوت میآیند. من عادت دارم در نخستین جلسه کلاسهایم از تمام هنرجویانم سؤال کنم که برای چه عکاسی را انتخاب کردهاند؟ آنقدر جوابهای گوناگون میشنوم که برایم خیلی جذاب است. برخی به دلیل شغل به این کلاسها رو میآورند و برخی میخواهند جایگاه کاریشان را تغییر بدهند؛ حالا از شرکتها و موسسات گرفته تا عکاسی مجالس و محافل؛ از یادگیری عکاسی در آتلیه گرفته تا فراگیری عکاسی مطبوعات. برخی دانشجویان هم علاقهمند هستند که پایاننامههاشان را تصویری کنند. انگیزههای روی آوردن افراد به عکاسی بسیار متفاوت است.
جامعه ما از جوامعی نیست که در آن تفکر در زمینههای هنری بااهمیت باشد و افراد بخواهند با آثارشان حرف، پیام یا حسی را در جامعه القا کنند. باز از حس، بیشتر از پیام در عکاسی استفاده میشود. بهطور مثال چندسال پیش، وضعیت جامعه بهگونهای بود که بیشتر کسانی که به سمت عکاسی میآمدند، انگیزههای شعاری داشتند و بهخاطر شور و حال اجتماعی و سیاسی به سمت این هنر میآمدند. الآن هم عکاسی در سطح است و به جای اینکه عمق بگیرد، مسیر دیگری پیدا کرده که مبتنی بر اتفاقات درون اجتماع است. به هرحال تفاوتی بین عکاسی و هنرهای دیگر نمیبینم. فنآوری در هنرهای دیگر هم وارد شده و آنها را هم سهلالوصول کردهاست.
- ولی من باز هم معتقدم که دستیابی به عکاسی، سادهتر و راحتتر – در مقایسه با هنرهای دیگر- به نظر میآید.
از یک سو راحتتر بهنظر میآید، چون عکس را همه میگیرند؛ دوربین را در دست همه میبینیم، اما ساز یا قلم را نمیتوانید در دست همه مردم ببینید. چون تمام هنرها در مرحله اول تکنیکاند و هنر نیستند و اگر در خدمت تعریف هنر قرار بگیرند، هنر میشوند. عکاسی هم از این موضوع جدا نیست. پس عکاس هنرمند از این قاعده، استثنا میشود.
- در زمینه عکاسی هنری چه طور؟ بود و نبود عکاس در جامعه حس میشود؟
“ضرورت” در بحث عکاسی آرت پاسخ دیگری دارد. در این زمینه ابتدا باید بدانیم تعریف عکاسی هنری چیست؟ در جهان امروز و نیز در کشور ما چه جایگاهی دارد؟ چه قرابتی بین عکاسی آرت ایران و جهان برقرار شده است و در همین مسیر باید دید مشهدیها چه جایگاهی دارند. اما گاهی معتقدم که عکاسان مشهدی (این موضوع را کاربردی نمیدانم) باید مدتی در فعالیتهایشان فاصله ایجاد کنند؛ کمی از سرعتشان کم کنند و کمی سعی کنند عمق را بیشتر کنند؛ همان چیزی که گاهی به یک عکاس پیشنهاد میدهیم. ما در مراحل اولیه آموزش به عکاسان میگوییم زیاد به عکاسی فکر نکنند و فقط بر تکنیک متمرکز شوند و وقتی به تکنیک مسلط شدند، حالا از کوزه همان برون تراود که در اوست. آن چیزی که درونشان وجود دارد -در هر سطح و هر جهتگیری که دارد- خود به خود بروز خواهد کرد. ما در ابتدا به عکاس میگوییم، پرکار باشد و کمتر به مضمون و محتوا فکر کند اما بعد که راه افتاد، جریان کاملا برعکس میشود؛ یعنی میگوییم کمی ترمز بگیرد و کندتر پیش برود و عمیقتر و هدفمند فعالیتش را دنبال کند و به جایی برسد که به عنوان یک عکاس حرفهای بتواند برای تکتک فرمهایش دلیل بیاورد. کاری که یک عکاس آماتور از انجامش ناتوان است. یکی از تفاوتهای نگاه در عکاسی حرفهای با آماتور همین است که آدم حرفهای برای شاتر زدن تکتک فرمهایش دلیل دارد. و ورود فنآوری دیجیتال سبب شده که شاتر زدنها بیدلیل شوند!
چون عکاس، بهراحتی میتواند لحظهها را ثبت کند. راحتی به عکاسی آمده است. آدم خسیس هم میتواند عکاسی کند. چون ثبت تصویر هزینهای برای عکاس ندارد و این موضوع گرچه وسعت کار را زیاد و سهولت و سرعت را هم بیشتر کرده، اما عمق خیلی کم شده است. حجم زیاد اطلاعات باعث میشود که بعد از مدتی عکاس بماند که آنها را چگونه طبقهبندی میکند و چگونه به آنها دسترسی پیدا کند یا چه کاربردی برایش داشته باشد. من خیلیها را دیدم که به خاطر حجم زیاد کاری و در سطح کارکردن، در بعضی مواقع دچار زدگی میشوند. من در مورد عکاسی مشهد با آنچه شما میگویید، موافقم؛ اینکه گاهی لازم است عکاس ترمزهایی بگیرد تا ببیند، دارد به کجا میرود، اما با نبود عکاسی مخالفم.
- بخش مهمی از ضرورت عکاسی هنری در شهری چون مشهد، در رسالت صاحبان آن است. آیا واقعا عکاسی رسالتش را در مسیر ضرورتها انجام میدهد؟
نه، من هم معتقدم عکاسی هم مانند بیشتر هنرها دچار این معضل هست. آیا سینما یا تئاتر یا حتی خوشنویسی در پی رسالت خودشان هستند؟ عکاسی در مشهد هیچگاه رسالتش را انجام نداده است. چرا عکاسان از مشکلات و معضلات شهری و نیز اجتماعی مشهد تصویری نمیگیرند؟ از سادهترین چیزها مانند چالهای بزرگ در خیابان اصلی شهر گرفته تا مشکلات و معضلات خانمانسوز. عکاسهای مشهدی در کجای مسیر زندگی اجتماعی قرار دارند؟ دستکم روزنامهها -چندسال پیش- ستون ثابتی با عنوان «عکس روز» کار میکردند که به مسائل شهر و شهرنشینی مشهد نگاه انتقادی داشت که اکنون متاسفانه هیچ خبری از اینگونه عکسها نیست. ما فکر میکردیم عکاسی که پیشرفت کند این موضوع عمیق، تاثیرگذار و نیز ماندگارتر میشود اما متاسفانه اینگونه نشد. الآن عکاسی در زندگی مردم چه موجی ایجاد میکند؟
در این رابطه فقط عکاسی را متهم نمیکنم و گفتم که بهزعم من تمام هنرها در چنین وضعی به سر میبرند. هیچ هنری با مردم عجین نیست. عکاسی هم مانند هنرهای دیگر جنبه مردمیاش را از دست داده است. با غمها، دردها و شادیهای مردم همراه نیست و فقط جنبه ثبت گزارش دارد. الآن عکاسی شده خبری؛ حتی گزارش تصویری جهتداری هم نداریم. عکاسی مطبوعاتیمان هم در وضعیت خوبی به سر نمیبرد. عکاسان مطبوعاتی مطرح ما هم به سمت عکاسی بینالمللی رفته اند.
- به همین دلیل عکاسی در مطبوعات رونقی ندارد؟
الآن در کشور چیزی به عنوان عکاسی مطبوعاتی نداریم و به نظر من این هنر در رسانههای مکتوب ما مرده است. حوادث چندسال اخیر اجتماعی سیاسی را شاید بتوان دلیل تشدیدشدن این موضوع دانست. در عرصه زندگی اجتماعی هم عکس به رسالت خودش عمل نمیکند. عکاسی شده است یک چیز زیبا و لوکس که هیچ موجی ایجاد نمیکند؛ به هیچکس برنمیخورد. مدتهاست عکاسی نه هیچ مسئولی را دچار استرس کرده و نه هیچ مدیری را ترسانده است.
- آیا این موضوعات و مواردی که بیان کردید، رسالت عکاسی محسوب میشود؟
صددرصد. عکاس چشم اجتماع است. اتفاقا این موارد بخشی از رسالت عکاس هنرمند است؛ چه بخواهد با عکسش حرفش را شفاف بزند، چه با پیچیدگیهای خاص هنر.
- آیا عکاسی در این چند سال اخیر به این رسالت نزدیک شده است؟
بله بارها اینگونه بوده است، اما به دلایل مختلف اکنون به این شکل درآمده است. زمانی استفاده از دوربین محدودیت داشت اما الآن آزاد شده است. از یکطرف خوشحالیم که استفاده از دوربین در مقایسه با گذشته در جامعه آزاد شده است. از طرفی هم نگرانیم به علت اینکه عکاسی خنثی شده است و بیخاصیت، چون دیگر کسی از دوربین نمیترسد.
- چرا؟ به نظر شما چه کسانی در ازبینبردن رسالت عکاسی و ضرورتی که باید داشته باشد، مقصرند؟
در این زمینه خیلیها مقصرند. مدیران مقصرند، چون عکاسی را بیخاصیت کردند؛ چون فکر میکردند عکس ضعفهایشان را نشان میدهد. با اینکه عکس هیچگاه بهدنبال نشان دادن ضعف کسی یا چیزی نیست، بلکه در جستجوی نقد اصولی از وضعیت موجود است. اما متاسفانه هیچکس نقدپذیر نیست. متاسفانه عکاسها هم در این زمینه مقصرند، چون راه راحتتری را در عرصه عکاسی انتخاب کردهاند. عکاسی بیدغدغهای که به ارسال چند قطعه عکس به جشنوارهها، ارتباطات اینترنتی و مجازی و اینگونه برنامهها محدود میشود که برایشان از نقادانهبودن آثارشان بسیار شیرینتر است. کسانی که اهل اینگونه دغدغهها بودند به دلایلی اکنون از فضای عکاسی بریدهاند و خنثی یا دستکم ساکت و آرام شدهاند. همین مجموع عوامل دست به دست هم دادهاند تا این شرایط بهوجود بیاید. بنابراین خیلی از مواقع اجتماع هم باید هم از هنرمندانش و هم از مدیرانش بخواهد.
- اگر اجتماع نمیخواست این همه بودجه هزینه نمیشد تا این همه جشنواره برگزار شود یا این همه انجمن در زمینههای عکاسی تشکیل شود و هم چنین اردوهای عکاسی و…
به نظر من از زمانی که جنبه نقدپذیری عکس کاهش یافت و نیز این هنر رسالت چشماجتماعبودنش را از دست داد، برنامههایی که اشاره کردید، خیلی بیشتر شد. من سالها مسئولیت اجرایی و در همین راستا، ارتباط خوبی با مسئولان مختلف داشتهام و بهخوبی یادم میآید که انگیزهای که به ما کمک میکرد، نه هنر بود و عکاسی و نه جوانان؛ به نوعی بیلانکاری و آمار بود و نیز سروصدایی که آن برنامهها داشتند. شاید بر این نظر بودند که نمایشگاهی از عکس در تحکیم مدیریتشان کمک میکند. متاسفانه الآن هم عکاسی از درون تهی شده است و موجی ایجاد نمیکند و حتی در جشنوارهها میبینیم که بیشتر عکسها کپی کارهای اینترنتی است که خودآگاه یا ناخودآگاه روی عکاس تاثیر گذاشته است. خیلی جالب است که این عکسها متعلق به نوآموزان نیست. متاسفانه بسیاری از همکاران پیشکسوت و مدرس عکاسی خلوص نگاهشان را بعد از سالها کار خالصانه از دست دادهاند و کپیکار دست چندم کارهای خارجی شدهاند. بههرحال مسیر بیدردسری برای یک عکاس است؛ هرچند از رسالت عکاسی دور است.
- در نهایت سخن آخر؛ رسالت و ضرورت های عکاسی مشهد و مشکلات پیش روی آن چیست؟!
در همه شهرهای کشور -به غیر از مشهد- دستکم به یک رسالت عکاسی توجه میکنند و آن هویتی است که هر شهر دارد. شاید شما بارها دهها مجموعه عکس -خرد و کلان- از شیراز یا اصفهان و بسیاری از شهرهای کشور دیده باشید، اما چرا مشهد که شهر عکاسخیزی است، با این همه عکاس بااستعداد، در این زمینه ضعیف عمل کرده است؟ مطمئن باشید عکسهایی که از مشهد گرفته شدهاند، اگر زاویه دید خوبی داشته باشند، تاثیرگذار خواهند بود. هنر این خاصیت را دارد که یک موضوع تکراری را نو و نیز برای آیندگان ماندگار کند. الآن وقتی عکسی از خیابان چهارطبقه مشهد قدیم میبینیم، با اینکه بیکیفیت است اما برایمان لذتبخش است چون خاطرهانگیزی دارد. اما ۵۰سال دیگر مردم نمیتوانند بپذیرند که عکسی از یک فضای شهری مشهد با کیفیتی پایین گرفته شده باشد. وقتی ادعا داریم در سطح بینالمللی هستیم و اتفاقا تواناییاش را هم داریم که عکس خوبی بگیریم؛ بنابراین آیندگان از نسل امروز عکاسی مشهد توقع خواهند داشت که آثار باکیفیت ارائه دهند. کاری که در برخی حوزهها کمتر به سمتش رفتهایم. چرا تاکنون در ارتباط با مجموعه عظیم آستانقدس رضوی کاری نشده است. برایم جای تاسف است که با اینکه –بهطور مثال- از تخت جمشید، بهتنهایی ۲۲ کتاب نفیس -مجموعه عکسهای نفیس- در کتابخانه من است اما در عکسبرداری از مجموعه آستانقدس رضوی یک کتاب خوب و حتی نیمهحرفهای هم ندیدهام؛ مجموعه عکسی ماندگار از مشهد و خراسان هم ندیدهام. بهصورت پراکنده، کتابهایی در این زمینه چاپ شده که هیچکدام در شأن نام مشهد نبوده است.
- تاریخ ارسال: ۹۱/۰۸/۵
- منبع: سایت آگاه فیلم
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.