اتوبوسی به نام هوس
کارگردان: الیا کازان
تهیهکننده: چارلز کی فلدمن
نویسنده: تنسی ویلیامز + اسکار سائول
بازیگران: ویوین لی + مارلون براندو + کیم هانتر + کارل مالدن + رودی باند + نیک دنیس
موسیقی: الکس نورث
توزیعکننده: برادران وارنر
تاریخهای انتشار: ۱۸ سپتامبر ۱۹۵۱ / ۲۶ شهریور ۱۳۳۰
مدت زمان: ۱۲۱ دقیقه
زبان انگلیسی
اتوبوسی به نام هوس
A Streetcar Named Desire
مترجم: سید محمد موسوی
“مارلون براندو”، جایزۀ آکادمی را برای بازی در “اتوبوسی به نام هوس″ نبرد و در نهایت اسکار به “هامفری بوگارت” برای بازی در فیلم “ملکۀ آفریقا” رسید. اما به راحتی میشود دلائل محکمه پسندی آورد که تاثیر هیچ اجرایی روی سبک بازیگری مدرن، بیشتر از بازی “براندو” در نقش “استنلی کووالسکی”، قهرمان قوی هیکل، بدبو و پر از شور جنسیِ “تنسی ویلیامز″، نبود.
قبل از بازی نقش “استنلی کووالسکی”، به طور معمول، بازی در فیلمهای امریکایی به یک شکل خاصی انجام می شد. بازیگرها هیجانات خشونتآمیز را به تصویر می کشیدند، اما همیشه می شد تا حدی، ملایمتی خاص را در رفتارشان حس کرد که نمیگذاشت احساساتشان را به وضوح به نمایش بگذارند.
“براندو” هیچ چیزی برای کتمان کردن باقی نگذاشت، و در ظرف فقط چند سال، سبک او، سبک غالب در بازیگری در هالیوود شد. این فیلم، بطور مستقیم بر بازی وارثین “براندو” تاثیر گذاشت، بازیگرانی مثل “مونتگومری کلیفت”، “جیمز دین”، “جک نیکلسن” و “شان پن”.
این فیلم که در ۱۹۵۱ به عنوان یک اثر رئالیستی مورد استقبال قرار گرفت، حالا به نظر خفقان آور و تصنعّی میآید – و البته این فضا خیلی بر فیلم مؤثر است. متد بازیگران ، و بیش از همه آنها “براندو”، همیشه این ادعا را داشتند که سبک آنها راهی است برای رسیدن به واقعگرایی در اجرا، اما این متد، منجر شد به فوق واقعگرایی، به یک مضمون احساسی برافروخته که تعداد خیلی کمی از آدمهای “واقعی” قادر به تحمل آن، به مدت طولانی یا به شکلی مجاب کننده میبودند.
مثلا “براندو”، را در نظر بگیرید که چگونه در نقش “کووالسکی”، با تبحتر و محتاطانه وارد آپارتمان کوچکش در “فرنچ کوارتر” می شود. او، همان طور که دیالوگ فیلم مرتب یادمان می اندازد، یک حیوان است. یک تیشرت پاره میپوشد که عرق بدن و عضلاتش را نمایان می کند. در سیگار کشیدن و مشروب نوشیدن، حریص است؛ در کل، رفتارهای خوبی که بازیهای ۱۹۵۱ اغلب به آن تظاهر میکردند را ندارد. )برعکس، به بازی “بوگارت” در نقش کاپتان چرک و خاک گرفتۀ قایق رودخانه ای، در فیلم “ملکه آفریقا” نگاه کنید. او هم قرار است گستاخ و نتراشیده باشد، اما زیر آن لایۀ چربی و عرق، میتوانید برای یک آن هم که شده ظرافت و وقار ذاتی خودِ “بوگارت” را ببینید. (در عین حال، یک ظرافت گربه صفتانه در حرکات “براندو” است: او یک مرد است، اما بیعاطفه نیست؛ در یک صحنه، وقتی برای همسرش، “استلا”) با بازی “کیم هانتر” (شیرین زبانی میکند، با حواسپرتی، یک تکۀ کوچک از کرک لباس او را میکند. اگر بتوانید حس آن لحظه را بگیرید و آن را با صحنۀ معروفی که در آن به “بلانچ دوبوآ”) با بازی “ویوین لی”(، خواهر “استلا”، توهین میکند، در ذهنتان مجسم کنید، میتوانید رهاییای که “براندو” به “استنلی کووالسکی” میدهد را ببینید – و البته محدودۀ عملی که به او می دهد را.
وقتی “اتوبوسی به نام هوس″، برای اولین بار اکران شد، طوفان وحشتناکی از بحث و جدل به راه انداخت.
منتقدینش بی مهابا ادعا می کردند که فیلم، غیراخلاقی، منحط، وقیح و گناهآلود است. بعلاوه این نقدها پس از آن بود که با اصرار “برادران وارنر”، و به دست سانسورچی های خود کمپانی، بخشهای قابلتوجهی از فیلم حذف شده بودند. “الیا کازان” که فیلم را کارگردانی کرده بود، سر حذفیات، بسیار جدل کرد. سالهای سال، تصور می شد این صحنه های سانسور شده – که فقط حدود پنج دقیقه، اما مهم بودند – گم شدهاند. اما این نسخۀ بازسازیشدۀ ۱۹۹۳ ، تکههای برداشت اورژینال “کازان” را کنار هم گذاشته، و حالا میتوانیم ببینیم که فیلم واقع تا چه حد جسور بود.
در سانسور ۱۹۵۱ آن بخشی که دیالوگی را نشان میداد که “بلانچ دوبوآ” یک فرد بیقید و بند در مسائل جنسی است و کششی ناشی از جنون جنسی نسبت به پسرهای جوان دارد را از فیلم بریده بود. همچنین، بیشتر شدت و حدت هتاکیهای پایانی “استنلی” نسبت به “بلانچ” هم حذف شدند. بخش های سانسور شده دیگجر بسیار زیرکانه بودند. مثلا به صحنۀ ابتدای فیلم نگاه کنید، جایی که “استنلی” خودش را روی کف خیابان بیرون از آپارتمانش میاندازد و نعره میزند، “استلا”!!. در نسخۀ سانسورشده، “استلا” داخل میایستد، مکث میکند، از پله ها میآید پایین، به “استنلی” نگاه میکند، بقیۀ پلهها را پایین میآید، و بعد همدیگر را بغل میکنند. در نسخۀ سانسور نشده، فقط دو نما، با قبلی فرق میکنند – اما چه تفاوتی ایجاد میکنند!!. طرز رفتار “استلا” کلا متفاوت است، انگار لبریز از شهوت است. داخل آپارتمان، او عکسالعمل واضحتری به صدای “استنلی” دارد. روی پله ها، کلوس آپهای بیشتری از لحظۀ پایین آمدنش هست که صورتش را که از شدت میل، تقریبا سفید شده نشان میدهند. و در آغوش گرفتن پایانی، که در نسخۀ سانسورشده به شکلی است که انگار “استلا” دارد شوهرش را دلداری میدهد، در نسخۀ اصلی طوری است که گویی او خودش را در آغوش “استنلی” رها میکند. در یک صحنۀ دیگر هم، یک دیالوگ حساس از دست رفت.
صحنه مهم دیگری که سانسور شده بود آن قسمت از فیلم بود که “استلا” به خواهرش میگوید، “استنلی همیشه همه چی رو خورد میکنه. عجب، شب عروسیمون، تا رسیدیم اینجا، یکی از دمپایی های من رو قاپ زد و حمله کرد به این ور و اون ور خونه و زد همۀ لامپها رو باهاش شکست.” بعد از اینکه “بلانچ” آن چنان که باید و شاید، جا میخورد، “استلا” که با یک لبخند بامزه به عقب تکیه میدهد، میگوید، “یه جورایی از این کارش ذوق کردم.”
کل این دیالوگ زده شد، شاید به این خاطر که گوشه چشمی به حیطۀ فراروانشناختی داشت که سانسورچی ها آمادۀ هضم و درک آن نبودند.
در نسخۀ ۱۹۹۳ فیلم، مکالمۀ “بلانچ” با پسر روزنامهفروشی که به در خانه آمده بود، طولانیتر است که به طور واضح نشان میدهد که او شدیدا مجذوب پسر شده است. این نسخه، چیزهایی هم به جزئیات توصیف “بلانچ” از خودکشی شوهر جوانش اضافه میکند؛ حالا روشن و البته تا حدودی هنوز هم مبهم است که شوهرش یک همجنس باز بوده و “بلانچ” با شماتتها و زخمزبانهایش او را به کشتن می دهد.
جدای از قدرت نفسگیر بازی “براندو”، “اتوبوسی به نام هوس” یکی از خوش چیدمانترین تکه ها را در بین تمامی فیلمها دارد. شخصیت “استلا” با بازی “کیم هانتر”، در این نسخه، کمتر معماگونه است؛ میتوانیم راحت تر ببینیم که چرا او مجذوب “استنلی” شده است. شخصیت “بلانچ” با بازی “ویوین لی” یک زن تشنۀ لذتهای جنسی است که ژست یک گل غمگین و پژمرده را به خودش میگیرد؛ نسخۀ اولیه هم به بعضی جنبه های این تشنگی پرداخته بود و شخصیت “میچ” با بازی “کارل مالدن” – ملاقات کنندۀ جنتلمن و درماندۀ “بلانچ” – حالا که بهتر میفهمیم واقعا به چه آدمی دارد اظهار عشق میکند و چرا؟
البته، فیلم به شکل سیاه و سفید فیلمبرداری شد. درامهای سال ۱۹۵۱ تقریبا همه سیاه و سفید بودند. رنگ، سایه روشنهای ویژه را خراب میکرد. این روش میتواند کاراکترها را خیلی واقعی کند، وقتی که لازم باشد دقیقا همین طور باشند، سیاه و خاکستری و نقرهای، با سایه هایی که روی پردۀ رویاها و نیازهای خودشان میافتاد. دیدن این فیلم شبیه دیدن یک تراژدی از “شکسپیر” است. البته، نتیجۀ کار از قبل مشخص است، اما همه چیز در سبک و سیاقی است که کاراکترها به واسطۀ آن به این نتیجه میرسند. “براندو” را ببینید که چطور با حواس پرتی در اولین نمای ورودش به خانه، خودش را میخاراند. نگاه کنید که چطور آن آپارتمان کوچک را صاحب میشود، انگار یک تکه لباس زیر کثیف است. بعد او را تماشا کنید که با تلنگر انگشتش، آن تکه کرک را میکند .
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.