هملت / گذر “هملت” از مرز “تردید”

  • دانوش یزدان پناه:

گذر “هملت” از مرز “تردید”

  • آگاه فیلم
  • کانون تحلیل گران سینما
  • ارسال: ۲ اسفند ۱۳۸۷

89241337491431585093.gifاگر “هملت” را اسطوره‌ای متأخرتر از اساطیر یونان و ایران بدانیم که در دورانی خودمحورتر می‌زید و اگر بر این باور باشیم که اسطوره‌ها نامیرا هستند و فقط در پهنه‌ی زمان از شکلی به شکلی دیگر تبدیل می‌شوند (هم‌چون انرژی در علم فیزیک) بدین‌ترتیب “هملت” جوان ما از سپرهای قطور زمان می‌گذرد و با صلابت بر پرده‌ی سینما می‌نشیند آن‌زمان است که می‌توان گفت بن‌مایه‌ی اصیلی در دست دارید که می‌توانید با پرداختی مناسب فیلمی درجه ۱ بسازید. “واروژ کریم مسیحی” کارگردان فیلم “تردید” علاوه بر رعایت این موارد پا را فراتر می‌گذارد و عناصر مدرن‌تری را در اثر می‌گنجاند تا همذات‌پنداری با شاهزاده‌ی دانمارکی از فرم کهن الگویی بیرون آمده و امروزی‌تر شود در واقع همذات‌پنداری برای مخاطب امروز روان‌تر و ملموس‌تر گردد.

با نگاهی مجدد به تراژدی “هملت” نوشته‌ی “ویلیام شکسپیر” فقید و کالبدشکافی اثر می‌توان دریافت که عنصر “تردید” در قالب درام به زیبایی در شخصیت “هملت” شکل می‌گیرد تا از او انسانی عمل‌گرا بسازد. روند تدریجی این شک با نشانه‌های مؤکد و پی‌در‌پی “هملت” را بر آن می‌دارد تا برخلاف انسان تقدیرپذیر زمان خود از خود کمک بگیرد تا از مرز “تردید” گذر کند. در واقع نمایش برادرکشی در حضور “کلادیوس” (عموی “هملت”) نقطه عطف خردگرایی “هملت” است. تا برخلاف انسان‌های هم‌نسل خویش تسلیم مطلق تقدیر نباشد. آن‌جا که تقدیر کمرنگ‌تر شده و جای خود را به تدبیر می‌دهد هرچند که تراژدی “هملت” یک اثر صرفا عقل‌گرایانه نبوده و قرار هم بر این بوده که نباشد.

حال به روایت “واروژ کریم‌مسیحی” می‌رسیم. روایتی که تا میانه‌های فیلم ما را با “هملت” زمان جلو می‌برد. اتفاق‌ها، داستانک‌ها و حتی شخصیت‌ها را به‌گونه‌ای می‌چیند که داستان “هملت” در ذهن مخاطب درام آشنا شکل گیرد. اما به یک‌باره با آشکار کردن داستان “هملت” و یک نوع پیش‌گویی تاریخی، شکل داستان تغییر می‌کند. زمانی که “سیاوش” داستان زندگی‌اش – تقدیرش- را به داستان “هملت” نزدیک می‌پندارد و آن‌را برای “کارو” (هوراشیو) شرح می‌دهد. در واقع این اتفاق در سکانسی که “سیاوش” نزد دایی‌اش شرح واقعه می‌کند با حرکت دوربین بر تابلویی که جمله معروف “بودن یا نبودن” حک شده می‌افتد و داستان رونمایی می‌شود.

هم‌چنین نشانه‌هایی چون پرده نمایش “هملت” در زمینه‌ی تصویر گفت‌وگوی “سیاوش” و “کارو”، داستان تا بدین لحظه پنهان “هملت” را رخ می‌نمایاند. از این‌جاست که به زیبایی، درامی در درامی شکل می‌گیرد. شخصیت‌های فیلم هم بار شخصیتی داستان “هملت” را به دوش می‌کشند و هم نقش داستان خود را و از این‌جا است که تضادها و کشمکش‌های شخصیتی زیبایی اثر را بیشتر می‌کند.

“کارو” که سعی در نپذیرفتن انطباق داستان “سیاوش” و “هملت” را دارد (زیرا پایان تراژیک “هملت” را برای “سیاوش” دوست ندارد) پیشنهاد نمایش معروف برادرکشی در داستان “هملت” که باعث دگرگون شدن “کلادیوس” و لو رفتن قتل پدر “هملت” می‌گردد را می‌دهد تا موضوع روشن شده و مسیر داستان راه خود را انتخاب کند.

این‌جا که نقطه عطف هر سه داستان است (داستان نمایش، داستان “هملت”، داستان “هوراشیو”) جریان را در دست گرفته و تا به پایان پیش می‌برد در واقع “کارو” (هوراشیو) تقدیروار (براساس روایت “هملت”) حرکت تدبیروار می‌نماید.

در این نقطه عطف با یک تعلیق مناسب مخاطب را ابتدا از داستان “هملت” دور ولی سپس آن‌را وارد داستان می‌کند و جلو می‌برد. این قاعده هم‌چنان ادامه می‌یابد و حوادث یکی پس از دیگری طبق داستان “هملت” اتفاق می‌افتد. “قتل “پولونیوس” (انوری)” اما زمانی هوشمندی “واروژ کریم‌مسیحی” به اوج می‌رسد که نقطه عطف دوم شکل می‌گیرد. و آن‌جایی است که ما با یک ساختار موازی درگیر داستان جدیدی می‌شویم. ساختار اول خردگرایی و اندیشیدن شخصیت‌های داستان “تردید” است. “سیاوش” و “کارو” دریافتن حقیقتی که چندان به پایان تراژیک “هملت” نزدیک نباشد هم‌اندیش می‌شوند که با اضافه شدن “مهتاب” به آن‌ها این مجموعه سعی در انجام حرکات مناسب دارند. همزمان روایت دشمنان آن‌ا سعی در انجام پایان “هملت”‌وار داستان در سویی دیگر انجام پذیر است عموی “سیاوش” هم‌اندیش با دکتر خانوادگی و دیگر خائنان نیز عقل‌گرا سعی در نتیجه گرفتن به سود خویش هستند. زیبایی نقطه عطف دوم تا پایان در این است که برخلاف داستان “هملت” که “پریستس” جوانی برومند و بهترین شمشیرزن دانمارک است “دانیال” جوانکی معیوب‌العقل و بی‌دست و پاست که قدرت ارادی آن چنانی ندارد.

پس به گونه‌ای داستان “سیاوش” از سمت موافقان پایان “هملت”‌وار دنبال می‌شود تا دیوانگی “دانیال” و احساسی کردن قتل پدر در حرکت برنامه‌ریزی شده به مرگ “سیاوش” بدل شود.

از سویی دیگر مخالفان پایان “هملت”‌وار به همراه کمپلکس کارآگاه که سعی در از بین بردن عموی “سیاوش” دارد کشمکش دیگری را در یک سوم پایانی فیلم ایجاد می‌کند که با توجه به ریتم و ضرب‌آهنگ سریع و به‌جای فیلم‌ساز از “تردید” یک اثر ماندگار خلق می‌کند. ان‌جایی که در پایان این “هملت” ایرانی “افیلیا” دیوانه نمی‌شود و خود را نمی‌کشد و “سیاوش” مرگ را در آغوش نمی‌فشارد تا “هوراشیو” آن نطق جان‌فزا را بر کالبد بی‌جان “هملت” قرائت کند.

پی‌نوشت:

“هملت” ایرانی

در اسطوره‌های ایرانی تنها شخصیتی که “تردید” می‌کند “سیاوش” است آن‌زمان که “سیاوش” در کنار جیحون مردد در تسلیم اسرای تورانی به پدرش که فرجامی خونین در انتظارشان بود یا آزادساختن و بازگرداندنشان به توران، می‌ماند نمونه یک “تردید” ایرانی را “حکیم توس” ارایه می‌دهد. آن‌هم در دوران افسانه‌سرایی که برای حکم عقل جایگاهی تصویر نشده است. از این رو انتخاب اسم “سیاوش” به جای “هملت” مناسب‌ترین گزینه است.

پرداختن به مافیای اقتصادی، شبکه‌های پول‌شویی که بعضا در کار قاچاق هم بوده و در ظاهر به پروژه‌های عظیم شهرسازی و .. مشغول‌اند. به‌عنوان شاکله‌ی اصلی خانواده “هملت” ایرانی که می‌تواند معادل خوبی برای تاج و تخت شاه دانمارک در زمان خود باشد.

پرداختن به مراسم زار که یک آیین سنتی جنوب کشور است و برای دفع بلا و بیماری است و همسان‌سازی آن با آشکار شدن روح پدر “هملت” در برج و باروهای دانمارک که در این‌جا خلیفه حقایق را از جهان ماورا برای “سیاوش” ارمغان می‌آورد. دیگر تغییر به‌جای فیلم است.

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *