“رنگ” در شاهنامه “فردوسی”
- بی بی منور پروانه حسینی
“رنگ در شاهنامهی “فردوسی”
- آغاز
سخن گفتن از رنگ و جلوههای آن در شاهنامهی “فردوسی” با تمام ریزهکاریهایش کاری بس دشوار است چرا که تصویرگریهای شاهنامه بهسادگی قابل درک نیست. توفیق هنری “فردوسی” بهقدری است که گاه طبیعت را جاندارتر از آنچه در عالم واقع وجود دارد تصویر کرده است. آنچه اثر “فردوسی” را ابدی ساخته، علاوه بر موضوع شاهنامه، آفرینش هنری اوست و “فردوسی” با آگاهی تمام و استفاده از نیروی جادویی رنگها توانسته است به آفرینش شاعرانهی خود شکوهی خاص بخشد. او از تمام مواد و عناصر ممکن برای نمودن رنگها و گونهگونگی آن بهره برده است. کشش خیال “فردوسی” آنجا که بهکار بردن چند رنگ اصلی، شاهنامه را گرفتار تکرار میکرده، او را به اکتشافات تازهای در زمینهی رنگها هدایت کرده است. او به تمام گوشه و کنارهای طبیعت و زندگانی بشر سر کشیده، حتی سنگها و فلزات معادن را چون: فیروزه، یاقوت، زمرد، الماس، طلا، نقره و آسمان لاجوردی را با ستارگان درخشنده و پرندگانی را که با بالهای رنگارنگ خود تصویری رنگی در پهنهی آسمان بهوجود میآوردند، به یاری ذهن فعال خود طلبیده و کمبود رنگهای اصلی را در تکمیل اثر هنری خود جبران کرده است.
اعجاز شاهنامه با تلاش جانسوز “فردوسی” بستگی داشته و ذهن او برای رسیدن به مقصود، راههای باریکتر از مویی را پیموده است و از این رهگذر عنصر رنگ در بازآفرینی تصویرهای شاعرانه دخالتی بهسزا داشته است.
“فردوسی” بی آنکه به کتابهای زیباشناسی و هنر دست یافته و ضوابط و اصول زیباشناسی را از راه علم آموخته باشد، با کمک محرکهای خیال خود، تناسبی به اجزای تصویرها بخشیده و با یاری رنگها این اجزا را هماهنگ ساخته است.
بنا به گفتهی “بندتو کروچه”، فیلسوف و مورخ و هنرشناس معاصر ایتالیایی: “مکاشفه و شهود عین درک زیبایی است اما زیبایی، صفت ذاتی اشیا نیست بلکه در نفس بیننده است زیرا نتیجه فعالیّت روحی کسی است که زیبایی را به اشیا نسبت میدهد یا در اشیا کشف میکند. برای کسیکه قادر به کشف باشد زیبایی همهجا یافت میشود و پیدا کردن آن عبارت از هنر است. به این اعتبار زیبایی یکی از فعالیتهای روح است منتها این فعالیت رخ نمیدهد مگر در برابر محرکی از عالم خارج یا حتی از عالم خیال و همینکه اثر یک چنین انگیزهای با جنبش درونی روح یکی باشد، زیبایی پیدا میشود”. این اتحاد و عامل پیدایش زیبایی در اصطلاح “کروچه”؛ exprssion یا بیان نامیده میشود. وی معتقد است همینقدرکه صاحب ذوقی یک محرک حس زیبایی در چیزی پیدا کرد و روحش به اهتزاز آمد و احساسی در خاطر او نقش بست، یعنی این احساس بهوسیله اشکال یا کلمات یا اصوات یا رنگها، خواه صورت خارجی به خود گرفت، خواه فقط به تصور ذهنی در آمد زیبایی احساس شده و کار هنری انجام یافته است ولو هیچوقت دیگران این کار را نبینند یا اصول کار صورت خارجی پیدا نکند.
این نیروی مکاشفه و شهود که “کروچه” آن را اساس فلسفهی زیباشناسی خود قرار داده، در وجود “فردوسی” بسیار قوی بوده است. بدین جهت چشم بصیر او و ذهن نکتهیابش در همهچیز و در همهجا نشانههایی از زیبایی یافته و با بیان فصیح خود، آنچه را ادراک کرده به خوانندهی آثارش ابلاغ نموده است. “فردوسی” دریافته بود که کدام کلمه را در کنار کدام کلمه بنشاند و کدام ترکیب را در کدام قسمت جمله جا دهد تا خوانندگان را در ادراک زیبایی با خود هماهنگ سازد. نگارگری “فردوسی” در سرتاسر شاهنامه که جهانی مجسم از زندگانی بشری است فضای این اثر بزرگ را زیبا و هنری و دیدهی خواننده را غرق در حیرت ساخته است. رنگهای گونهگون در آسمان و زمین و دشت و کوه، عطر خوش گلهای رنگین و دلنواز، نوای دلفریب پرندگان رنگارنگ، جلوهای جادویی به شاهنامه بخشیده است و سبب شده که حس بینایی خواننده پس از ادراک این معانی لطیف به دریافت کامل زیبایی موفق شود.
برای نمودن گوشهای از کمال استادی “فردوسی” موضوع جلوه رنگها مورد بررسی قرار میگیرد.
“فردوسی” گاه رنگها را در یک بیت و گاه در ۱۰ تا ۱۵بیت میآورد. وی گاه بیآنکه از رنگی نام ببرد کلماتی را به استخدام شعر در میآورد که گویاتر از رنگهای اصلی، تصویرهای شاهنامه را رنگی میسازد. به این بیتها که برآراستن شبستان سودابه به هنگام آمدن سیاوش حکایت دارد توجه بفرمایید:
همه خانه بد از کران تا کران
پر از مشک و دینار و پر زعفران
درم زیر پایش همی ریختند
چو با زر و گوهر برآمیختند
زمین بود در زیر دیبای چین
پر از درّ خوشاب، روی زمین
می و بوی و آواز رامشگران
همه بر سران افسر از گوهران
شبستان بهشتی بد آراسته
پر از خوبرویان و پر خواسته
سیاوش چو اندر شبستان رسید
یکی تخت زرین و رخشنده دید
بر و بر ز پیروزه کرده نگار
به دیبا بیاراسته شاهوار
بر آن تخت سودابه ی ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی
نشسته چو تابان سهیل یمن
سر جعد زلفش شکن بر شکن
یکی تاج بر سر نهاده بلند
فروهشته تا پای، مشکین کمند
تا آنجا که سیاوش بر تخت می نشیند:
نشست از بر تخت سودابه شاد
ز یاقوت سرخ افسری بر نهاد
همه دختران را بر خویش خواند
بیاراست، بر تخت زرین نشاند
به پیشش بتان نو آیین بپای
تو گفتی بهشتی است گاه و سرای
در این بیتها بهظاهر نشانی از رنگها نمییابیم درصورتیکه رنگارنگی این تابلو فریبنده، چشم را خیره میسازد و نشان میدهد که “فردوسی” در حوزهی کار شاعری تا چه اندازه به جانشین رنگها توجه داشته است. شبستان به بهشتی آراسته تشبیه شده که بهشت، عالیترین نمونهی رنگارنگی است و شکوه و جلای رنگهای بهشتی وصف ناشدنی میباشد. تصویر خوبرویان نیز فرشتگان بهشتی را با همه زیبایی و آراستگی بهیاد میآورد. وسایل این شبستان از فلزات و سنگهای گرانبها ساخته شده و “سودابه”ی ماهروی، چون بهشت و سهیل یمانی با گیسوانی مشکین بر تخت زرین با نگار پیروزهای نشسته است. “سیاوش” با تاجی از یاقوت سرخ در کنار سودابه قرار گرفته و سرتاسر زمین شبستان با دیبای چینی چند رنگ مفروش شده و نثارهایی از زعفران و مشک و دینار و درّ خوشاب، بر آن ریختهاند و درمها که با زر و گوهر درآمیخته و نثار قدم “سیاوش” میشده. کنیزکان خوبروی که هریک تاجی از گوهر بر سر دارند. لذتی که “فردوسی” از آفرینش این صحنه نصیب خواننده میکند بر کسی پوشیده نیست. نمونههای دیگری از این صحنهها در شاهنامه فراوان است مثل زمانی که “رودابه” به هنگام آمدن “زال”، خانه و خودش را میآراید که به جهت اطالهی کلام، از ذکر آن خودداری میکنم.
کوششی که “فردوسی” برای تنظیم چنین صحنههایی میکند نه تنها برای رفع خستگی خواننده از محیط پر از جنگ و جدال شاهنامه یا تصویرسازی است بلکه در نشان دادن یکی از نقطههای اوج حماسهی ملی ایران نیز موثر میباشد. او با نیروی شگفت رنگها صحنههای شاهنامه را کمال بخشیده است.
“فردوسی” نه تنها برای نمودن رنگارنگی آرایشهای مصنوع دست انسان، نظیر صحنهای که در بالا ذکر شد از جانشین رنگها کمک میگیرد بلکه در توصیف طبیعت نیز با استفاده از گلها و گیاهان و جلوه دادن رنگ آنها، زیبایی طبیعت را درخشندهتر میسازد. نرگس و لاله و سنبل و گلنار و باغ و دشت را سبز و خرم همچون نقوش چینی و مانوی رنگین ساخته است. در آغاز داستان هفتخوان با چنین تابلویی روبهرو هستیم:
پر از غلغل رعد شد کوهسار
پر از نرگس و لاله شد جویبار
ز لاله شکیب و نرگس فریب
ز سنبل نهیب و ز گلنار زیب
پر آتش دل ابرو پر آب، چشم
خروش مغنّی و جستن به خشم
چو بیدار گردی جهان را ببین
که دیباست یا نقش مانی به چین
چو رخشنده گردد جهان ز آفتاب
رخ نرگس و لاله بیند پر آب
در سه بیت اول توصیفی از طبیعت بهاری است و بیت چهارم هشداری است به خواننده که برخیزد و به تماشای این همه زیبایی بپردازد. بیت پنجم بازگشتی است به آغاز تصویر و یادآوری جلوهای از رنگهاست با تکرار کلمات نرگس و لاله.
در شاهنامه با تصاویر متعددی از این قبیل روبهرو هستیم که رنگها با درخششی مخصوص در طبیعت نموده شده است.
نکتهی دیگر اینکه “فردوسی” گاه برای نشان دادن جلوههای مختلف یک رنگ از جانشینهای متعدد استفاده میکند بهعنوان مثال: تیرگی میدانهای جنگ و اندوهی که بر میدانها سایه افکنده و فضای میدان که از اثر حرکت سریع اسبان و سپاهیان خاک آلوده شده، به تمامی با درجات مختلف یک رنگ نموده است. در جنگ کیخسرو با افراسیاب میخوانیم:
کمر بر میان بست و برجست زود
به جنگ اندر آمد به کردار دود
ز بانگ کمانهای چرخ و ز دود
شده روی خورشید تابان کبود
ز عراده و منجنیق و ز گرد
زمین نیلگون شد هوا لاجورد
خورشید پیل و بانگ سران
درخشیدن تیغ و گرز گران
تو گفتی برآویخت با هور ماه
ز باریدن تیر و گرد سپاه
کلمات دود، کبود، گرد، نیلگون و لاجورد، تیرگی و حتی تیغ و گرز درخشنده که هر یک بهنوعی مبین رنگ تیره است، اندوه حاصل از این صحنه را به خواننده ابلاغ میکند. استعمال درجات همین رنگ را بهگونهای گستردهتر در چند بیت آغاز داستان بیژن و منیژه میتوان مشاهده نمود و با کمک این رنگ به تیره روزی روزگاران دراز “بیژن” و “منیژه” پی برد و قدرت “فردوسی” را در آفریدن چنین صحنههایی ستود:
شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
دگرگونه آرایشی کرد ماه
بسیج گذر کرد بر پیشگاه
شده تیره اندر سرای درنگ
میان کرده باریک و دل کرده تنگ
ز تاجش سه بهره شده لاجورد
سپرده هوا را به زنگار و گرد
سپاه تیره بر دشت و راغ
یکی پرّش افکنده چون پرّ زاغ
چو پولاد زنگار خورده سپهر
تو گفتی به تیر اندر اندوده چهر
نمودم ز هر سو به چشم اهرمن
چو مار سیه باز کرده دهن
هرآنگه که برزد یکی باد سرد
چو زنگی برانگیخت ز انگشت گرد
چنان گشت باغ و لب جویبار
کجا موج خیزد ز دریای قار
زمین زیر آن چادر قیرگون
تو گفتی شدستی بخواب اندرون
کلمات شبه، قیر، لاجورد، زنگار و گرد، پر زاغ، پولاد زنگار خورده، زنگی و حتی کلماتی از قبیل اهرمن که مظهر تیرگی است و مار سیه و مهمتر تکرار برخی از این کلمات نظیر: قار، قیر و زنگار برای نمودن تیرگی انتخاب شده است.
“فردوسی” در مجلس بزم و رزم و بههنگام توصیف طبیعت و صحنههایی متنوع شاهنامه و حتی برای نشان دادن عواطف انسانی از جانشین رنگها بهره گرفته است و به سنگها و فلزات قیمتی و جواهرات زینتی که در عینحال جنبهی اشرافی دارد، توجه کرده. همین عنایت او سبب شده که حماسهی ملی ایران در زیر پوششی از خیالهای اشرافی قرار بگیرد. زر با رنگ زرد و مخصوص خود در ساختمان افسر و تاج و تخت و کرسی و کمر و طوق و گوشواره، یاره، کفش و مُهر برای شاهان و شاهزادگان، کلاه و شمشیر و نیام و کوپال و تیغ و زنگ و درای و جرس و ستام و لگام، برای پهلوانان و اسبان ایشان، ابزار و وسایل خانگی چون: خوان زرین، جام زرین، جامههای زرنگار و دیبای زربفت، فضای شاهنامه را زرنگار و مجلل ساخته است. وقتی “فردوسی” این وسایل زرین و گاه سیمین و درخشان را با کمک دیگر جواهرات قیمتی و سنگهای رنگی، جواهر نشان کرده، چشم خواننده را از تماشای صحنههای رنگارنگ مخلوق اندیشهی خود خیره ساخته در این مرصعکاری، به کار بردن یاقوت درخشنده سرخ و زرد، عقیق و لعل، بیجاده، زبرجد، زمرد، فیروزه، بسّد، درّ و گوهر، زیبایی خاصی به هنر “فردوسی” بخشیده است، تصویری از چند بیت از هدایای “پرویز” برای “قیصر” و “قیصر” برای “پرویز” میتواند نمونهای باشد از صحنههای متعدد نظیر آن در شاهنامه:
همان چند زرین و سیمین دده
به گوهر برو چشمشان آژده
به مریم فرستاد چندی گهر
یکی نرّه طاووس کرده بزر
چه از جامه ی خز و چینی حریر
ز درّ و زبرجد یکی آبگیر
و نمونهی هدایای گرانبهای پرویز برای قیصر:
ز دیبای چینی صد و چل هزار
ازو چند زربفت گوهر نگار
دگر پانصد درّ خوشاب بود
که هر دانهای قطرهای آب بود
صد و شصت یاقوت چون ناردان
پسندیدهی مردم کاردان
از این صحنهها در شاهنامه زیاد است. گاه “فردوسی” مجموعهای از این نوع جانشین رنگها را در یک مصراع یا در یک بیت بهکار میبرد.
بیاراستندش به دیبای زرد
به یاقوت و پیروزه و لاجورد
نکتهی دیگر اینکه “فردوسی” از میان جانشین رنگها به سنگهایی که رنگ آبی و قرمز دارد تمایل بیشتری نشان داده. تخت شاهان با سنگهای فیروزهای جواهر نشان شده و پارچهی دیبای زربفت بر آن گستردهاند. خورشید پیراهن فیروزهای آسمان را دریده و لعل رخشان شعاع خود را از آن میان پدیدار ساخته.
نیل و لاجورد از جهت بازرگانی و رنگ کردن تار و پود پوشیدنیها و گستردنیها، یعنی از حیث رنگرزی و همچنین نقاشی، اهمیت داشته داشته است و مورد عنایت شاعر بوده، چنانکه رنگ دریا و رنگ آسمان هم با این کلمه نموده شده است.
بدین ترتیب نیل و فیروزه که دو جلوهی مختلف از رنگ آبی میباشد به بسیاری از صحنههای شاهنامه جلوه ای خاص بخشیده است:
همان تخت پیروزه برپشت پیل
درخشان به کردار دریای نیل
توجه به ابیات زیر میتواند نشانهای باشد از استعمال انواع سنگها و فلزات که بهعنوان جانشین رنگها مورد استفادهی “فردوسی” قرار گرفته است:
نه زال و نه آه ماه بیجاده لب
نخفتند یک هفته در روز و شب
هم از طوق و هم تخت و هم گوشوار
همان تاج زرین و زبرجد نگار
چو بشنید زان بندگان این پیام
رخش گشت زین گفت ها لعل فام
دو چشمش چو دو نرگس آبگون
لبانش چو بسّد رخانش چو خون
عقیق و زبرجد که دادت به هم
ز بار گران پشت کردی به خم
نهادند زیر اندرش تخت عاج
به سر بز ز یاقوت و پیروزه تاج
رنگهای بیجادهگون و زبرجدفام و لعلگونه و بسدین و عقیقی و فیروزهای و یاقوتی و عاجی در ادبیات بالا بر وسعت اینگونه معادل رنگها دلالت دارد.
گاه گلها، درختان، حیوانات و پرندگانی که به رنگهای مختلف در عالم خلقت وجود دارند، بهعنوان جانشین رنگها به کمک “فردوسی” شتافتهاند. نیز بوهای خوش که از گلها و گیاهان و مواد رنگی برمیخیزد، فضای شاهنامه را علاوه بر رنگارنگی عطرآگین هم ساخته است. بدینترتیب در کنار صحنههای غمزدهی جنگ، با بوی عفونت کشتگان و جویهای خون که روان است و فضا را از وحشت و تیرگی و بیزاری پر نموده، به صحنههای متعددی برمیخوریم که بو و رنگ و آراستگی آن بر شکوه و جلال حماسهی ایران افزوده است: چون پرستندگان ماهروی که با رنگ و بوی بهدنبال دختر و قیصر روانه شدهاند و رخ “گرُدیه” که از رنگ و نگار پر بوده است و “منیژه” که رخانی پر خون و چون بهار داشته و خیمهها که از حیث رنگ و نگارگری چون بهشت بوده و شاهزادهای که دستهای از گلهای پر از رنگ و بو بر سر زده و رنگ گرفتن خورشید از گرد دشت جنگ و رنگ گرفتن بهار خرم به مناسبت تغییر فصل و تصویر ماهرویانی چون گلنار، با نگاری از گوهر و بوی و رنگ و صدها تعبیر دیگر از این قبیل، که همه از برخورداری “فردوسی” از زیباییشناسی حکایت دارد و نمیتوان گفت که اینگونه معانی، بیتامل و یا از روی تقلید بر ذهن او گذشته است:
وزان پس پرستندهی ماهروی
چو سیصد برفتند با رنگ و بوی
ازو گرُدیه شد چو خرم بهار
همه رخ پر از بوی و رنگ و نگار
کشیدش دوان تا بدان چاهسار
دو دیده پر از خون و رخ چون بهار
بیاراست خیمه چو باغ بهار
بهشتیست گفتی به رنگ و نگار
یکی جام می برگرفته به چنگ
به سر برزده دستهی بوی و رنگ
بسی برنیامد برین روزگار
که رنگ اندر آمد به خرم بهار
که گلنار بد نام آن ماهروی
نگاری پر از گوهر و رنگ و بوی
یکی گرد برخاست در دشت جنگ
که بگرفت از آن، روی خورشید رنگ
رنگها وقتی مجللتر میشود که با بویی خوش همراه شده باشد: زعقران، مشک، عنبر، غالیه، کافور و گلهای رنگین خوشبو، مجالس بزم و تعزیه و اوصاف متنوع شاهنامه، شخصیتهای داستانهای مختلف چون: شاهان، پهلوانان، سپاهیان، زنان و کنیزکان ماهروی و حتی ابزار و وسایل متعدد را علاوه بر رنگارنگی و زیبایی، عطرآگین ساخته است:
همه گوهر و زعفران ریختند
همه مشک با می برآمیختند
بیاراسته سیستان چون بهشت
گِلش مشکسار و زرگشت خشت
همه غالیه جعد مشکین کمند
پرستنده با مادر از بن بکند
همه یال پیل از کران تا کران
پر از مشک بود و می و زعفران
بسی زعفران و درم ریختند
زبر مشک و عنبر همی بیختند
پرندگانی چون زاغ و چرغ به مناسبت رنگ سیاه و درخشنده پرهایشان، چشم خروس و تذرو به مناسبت درخشندگی و رنگارنگی، پلنگ به مناسبت پوست دو رنگش، طاووس و دراج به مناسبت رنگارنگی پرهایشان، بر وسعت لغاتی که بر رنگها دلالت دارد افزودهاند:
ز مردم زمین دید چون پرّ زاغ
سیه چهره و چشمها چون چراغ
سپاه انجمن کرد با مای و مرغ
سیه گشت خورشید چون پرّ چرغ
چو چشم تذروان یکی چشم دید
یکی جام زرین برش پر نبید
بزد نای رویین و بربست کوس
بیاراست لشکر چو چشم خروس
به دیبا زمین کرده طاووس رنگ
ز دینار و دیبا چو پشت پلنگ
همه میمنه گیو تاراج کرد
در و دشت چون پرّدراج کرد
گلها که زیباترین و وصف ناپذیرترین رنگهای طبیعت را به خود اختصاص داده و هریک از عطر خوش و منحصر به خود برخوردارند در آفرینش تصویرهای شاهنامه بیش از دیگر جانشین رنگها سهیم میباشند. انتقال برخی عواطف و حالتهای انسان به توسط شاعران به گلها و بازپس دادن همین حالات از گلها به انسان در موارد متعدد اوصاف و تشبیهات شاهنامه را دلانگیز کرده است. بدینگونه برخی از گلها علاوه بر نمودن رنگ و داشتن بوی خوش وظیفهای دیگر بر عهده داشتهاند و آن بیان حالت شخصیتهای شاهنامه بوده است. بهعنوان مثال افسردگی شاه یمن از شنیدن پیامی ناگوار با گل سمنی نموده شده که از بی آبی پژمرده است:
پیامش چو بشنید شاه یمن
بپژمرد چون آب کنده سمن
توجه به گل و رنگ تا به حدی بوده که از ترکیب گل و رنگ، کلماتی چون گلرنگ و شبرنگ، برای نامیدن اسبهای مشهور شاهنامه ایجاد شده است:
سرش تیز شد کینه و جنگ را
به آب اندر افکند گلرنگ را
سرش را به فتراک شبرنگ بست
تنش را به خاک اندر افکند پست
اگر عناصر و مظاهری از طبیعت که برای نمودن رنگها در شاهنامه بهکار رفته با آنچه در آثار برخی شاعران بعد از “فردوسی” آمده، مقایسه شود معلوم میگردد که “فردوسی” از این کلمات که ابزار کار شاعری است چگونه در غنای زبان استفاده کرده در این صورت درمییابیم که چرا شاهنامه را باید سند معتبر زبان فارسی بشناسیم.
گلهایی که مورد توجه “فردوسی” قرار گرفته همگی حاصل تجربههای عینی شاعر نمیباشد و از این جهت که قسمتهایی از داستانهای شاهنامه در سرزمینهای همسایهی ایران به وقوع پیوسته است “فردوسی” با یاری تجربههای ذهنی از گلها و گیاهان و عطرهایی که دور از منطقهی زیست او و یا آنسوی مرزهای ایران بوده نام برده است.
گلهایی که به گونههای مختلف در شاهنامه از آن یاد شده عبارتست از؛ خود کلمهی گل که هم بهمعنی عام گل و هم به معنی گل سرخ بهکار رفته. دیگر لاله است و گل انار و ارغوان، نرگس، شنبلید، بنفشه، نیلوفر که هر یک بر رنگی دلالت دارد و “فردوسی” آنم گلها را در توصیف یا تشبیه یا بهطور استعاری مورد استفاده قرار داده است:
بنفشه گل و نرگس و ارغوان
سمن شاخ و سنبل به دیگر کران
رخ لالهگون گشت بر سان کاه
چو کافور شد رنگ ریش سیاه
فرو برد سر، سرو را داد خم
به نرگس، گل سرخ را داد نم
رنگها در صحنههای مختلف شاهنامه، یادآور مفاهیم گوناگونی است و گاه مبیّن دو معنی متضاد میباشد. بهعنوان مثال لاله که برای بیان رنگ سرخ انتخاب شده، میدانهای جنگ شاهنامه را از خون سرخ میکند و طبیعت زیبا و دشت خرم بهاری را از گل. نیز شنبلید زرد رنگ که نشانی از پریدگی رنگ است در صحنهای دیگر برای نمودن اشعهی طلایی خورشید بهکار میرود و خورشید بهگونهای تودهای از شنبلید در باغ آسمان خودنمایی میکند و نشاط و روشنی به همراه دارد:
به جنبش درآمد دو دریای خون
شد از موج آن خون زمین لالهگون
یکی لشکر آراسته چون بهشت
تو گفتی هوا بر زمین لاله گشت
چو رودابه این از پدر بشنوید
دلش گشت پر خون رخش شنبلید
چو خورشید بنمود تابنده چهر
در باغ بگشاد گردان سپهر
پدید آمد آن تودهی شنبلید
دو زلف شب تیره شد ناپدید
“فردوسی” وقتی رنگها را در سنگهای قیمتی نشان میدهد، ذهن خواننده را متوجه فضایی اشرافی میکند. در این هنگام زبان فارسی نیز دگرگون میشود و بدینگونه میسراید:
صد و شصت یاقوت چون ناردان
پسندیدهی مردم کاردان
همین لعل زربفت چینی قبای
چو من پوشم اینرا تو ایدر مپای
جای دیگر وقتی در توصیف از طبیعت یا مجالس بزم یا صفآرایی لشکریان این رنگ را با رنگهای دیگر میآمیزد نشاط و شادی حاصل از آن را با لفظی آمیخته به تفاخر بیان میکند:
هوا سر به سر سرخ و زرد و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
شده ژاله در گل چو مُل در قدح
همی تافت از چرخ قوس و قزح
اگر تعداد رنگهای اصلی را هفت رنگ: سفید، زرد، سبز، سرخ، بنفش، آبی و سیاه بدانیم ملاحظه میکنیم که “فردوسی” برای هر یک از این رنگها فروعی قایل شده.
در شاهنامه به برخی از رنگها توجه بیشتری شده و رنگهای سرخ، سفید، زرد و سیاه و نیلی و لاجوردی بیشتر بهکار رفته است.
انواعی که “فردوسی” برای رنگ سیاه قایل شده بدین قرار است: دودی، مشکی، عبیری، عنبری، تیره و تاریک، ابری یا میغی، پَر زاغی، قیری یا قاری، شَعری، زنگی، آبنوسی و کبود و ساجی و شب و شبه
باید بدین کار خشنود بود
کجا روشنی بهتر از تیره دود
یکی نامه دارم من از شاه هند
نوشته ز مشک سیه بر پرند
چو خورشید پیراهن قیرگون
بدرید و از پرده آمد برون
چو لشکر بیاراست اسفندیار
جهان شد زگردان چودریای قار
(برای نمونههای دیگر میتوانید به جلد سوم شاهنامه بیتهای ۱۴۰۹، ۱۵۳۷، ۱۵۷۴، ۱۰۸۳ ۱۰۳۹، ۱۰۵۰، ۱۰۳۴ ۱۰۰۶، ۲۷۵،۲۹۲ مراجعه نمایید).
بعد از رنگ سیاه رنگ سرخ رواج بیشتری دارد: گل سرخ، گلرخ، گلرنگ، لاله، دانه نار، گلنار، می سرخ، دریای خون، یاقوت، عقیق، بیجاده، لعل، بسّد، آتش، ارغوان، بید طبری، شنگرف (آمیختهای از گوگرد و سیماب)، وشی (نوعی قماش سرخرنگ بافت ترکستان)، سندروس (نوعی صمغ سرخرنگ متمایل به زرد) هریک بهگونهای درجات مختلف رنگ سرخ را نشان میدهد:
شده کو ز بالای سرو سهی
گرفته گل رخ رنگ بهی
چو غمگین، خورد شادمانه شود
به رخسار چون نار دانه شود
در و دشتها شد همه لالهگون
به دشت و بیابان همی رفت خون
(برای نمونههای دیگر به جلد اول بیتهای ۴۶، ۹۹، ۱۲۵، ۱۴۰، ۱۴۵، ۱۴۶، ۲۷۰، ۲۷۵ و جلد دوم بیتهای ۵۴۲، ۷۵۵، ۸۷۳، ۹۶۶ و جلد سوم بیتهای ۱۰۲۹، ۱۱۸۹، ۱۴۷۴ و جلد چهارم بیت ۲۰۰۲ مراجعه کنید.)
رنگ آبی که “فردوسی” آنرا با کلمات نیلی و لاجوردی نشان داده بهمناسبت تکرار مضامین روز و شب و توجه مخصوص به آسمان و دریا استعمالش فراوانتر میباشد. کلماتی که برای نمودن این رنگ در شاهنامه بهکار رفته به این قرار است: نیل، نیلگون، لاجورد، لاژورد، فیروزه:
چنین تا هوا نیلگون شد به رنگ
سپه را نماند آن زمان جای جنگ
چو لهراسب و چون زال در پیش پیل
ز گرد، این جهان گشته همرنگ پیل
یکی سخت سوگند شاهانه خورد
به روز سپید و شب لاجورد
همه رفت لشکر به کردار گرد
همی تا رخ روز شد لاژورد
فروزنده طاق فیروزه فام
برآرنده صبح ز ایوان شام
رنگ زرد بهمناسبت برآمدن خورشید و طلوع و غروب آفتاب و بهمناسبت وجود گلهای زرد در طبیعت و دینار که زرد است و چهرهی شخصیتهای شاهنامه بههنگام اندوه و ترس و بیماری با این کلمات نموده شده است: شنبلید، معصفر، نی، زریر، زرین، زعفرانی، سندروس (متمایل یه زرد):
همان لشکر است این که از ما به جنگ
برفتند و رفته رخ از آب و رنگ
چو رودابه این از پدر بشنوید
دلش گشت پر خون، رخش شنبلید
سوی خانه شد دختر دل شده * رخان معصفر به خون آژده
(برای نمونههای دیگر به جلد اول بیتهای ۹۹، ۲۰۴، جلد دوم ۴۶۹، ۸۸۶ ، جلد سوم بیت ۱۳۸۹ جلد چهارم بیتهای ۱۷۰۹، ۱۸۸۶، ۱۹۲۰، ۱۹۳۷ مراجعه نمایید.)
با آنکه گستردگی رنگ سبز در طبیعت و خاصه در دشت و صحرا و باغ و بوستان بیش از دیگر رنگهاست اما “فردوسی” که هواخواه رنگارنگی است به دیگر رنگها بیش از این رنگ توجه کرده. کلماتی را که برای نشان دادن این رنگ بهکار برده عبارتند از: زمرد، زبرجد، طاووس، سبزهی تر و به معنی اصطلاحی شادابی و شادمانی:
به دیبا زمین کرده طاووس رنگ
ز دینار و دیبا چو پشت پلنگ
عقیق و زمرد بر او ریخته
به مشک و گلاب اندر آمیخته
ز خوشاب و زر و زبرجد کمر
به بازو دو یاره ز یاقوت و زر
(برای نمونههای دیگر به جلد اول بیت ۸۸ و جلد چهارم بیت ۱۷۳۰و جلد پنجم بیت ۲۴۷۳ مراجعه نمایید)
“فردوسی” برای نمودن رنگ بنفش تنها از خود کلمه استفاده میکند زیرا این رنگ با اندکی تغییر و تمایل به سرخی، رنگ ارغوانی را بهوجود میآورد و یا با اندکی تیره شدن به رنگ کبود نزدیک میگردد. با اینکه بدین ترتیب فروعی برای رنگ بنفش در شاهنامه نمیتوان یافت اما این کلمه در شاهنامه به فراوانی تکرار شده است. تیغ دشمنان، لعل رخسار دشمنان شکست خورده، گرد سواران، زمین، آسمان، پرنیان و جامه عزاداران با این رنگ نموده شده است:
میان سپه کاویانی درفش
به پیش اندرون تیغهای بنفش
همان من برم کاویانی درفش
کنم لعل رخسار دشمن بنفش
جهان شد ز گرد سواران بنفش
زمین پر سپاه و هوا پر درفش
ابا با گرز و کاویانی درفش
زمین کرده از نعل اسبان بنفش
(برای نمونههای دیگر به جلد سوم بیت ۱۵۱۲ و جلد چهارم بیت ۱۶۳۷ و جلد پنجم بیت ۲۱۵۶ مراجعه نمایید.)
رنگ سفید را با توجه به اینکه در مورد اشیاء درخشان یا بودن درخشش بهکار برده باشد با کلماتی متعدد نظیر: عاج، شیر، پیلسته، سیم، سمن، سهیل، کافور و سپیده، نموده است. بهعلاوه روشنایی روز و موی سفید و جامه مردگان هم با کمک این رنگ مشخص شده است:
چو خورشید بر گاه بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
یکی گنبد از آبنوس و ز عاج
به پیکر ز پیلسته و شیر و ساج
سدیگر چو رودابه ماه روی
یکی سرو سیمین با رنگ و بوی
سپیده چو از کوه سربردمید
شد آن دامن تیره شب ناپدید
(برای نمونههای دیگر به جلد اول بیتهای ۱۴۳، ۳۱۴ و جلد سوم بیتهای ۱۲۱۷، ۱۲۲۸ و جلد پنجم بیت ۲۴۷۷ مراجعه نمایید.)
نکاتی که دربارهی جلوهی رنگها در شاهنامه تاکنون مورد بحث قرار گرفت بیشتر از جهت تصویرسازی و نشان دادن آفرینش هنری و تاثیر رنگها در آرایش صحنههای شاهنامه بوده است. بیمناسبت نیست که اکنون بهنحو استفاده “فردوسی” از رنگها باتوجه به فن بیان، سخنی به میان آید تا فضل او و دقتش در این مورد آشکارتر گردد.
“فردوسی” با بهکار بستن فنون بیان، گاه تنها از رنگهای اصلی استفاده میکند و گاه به تشبیه میپردازد و زمانی به استعاره متوسل میشود.
رنگهای اصلی با زبانی ساده و بیپیرایه به کرات مورد استفاده “فردوسی” قرار گرفته است. نظیر این بیتها:
ز بس گونهگون پرنیانی درفش
چه سرخ و چه سبز و چه زرد و بنفش
زمین کوه تا کوه پر خیمه بود
سپید و سیاه و بنفش و کبود
“فردوسی” هنگام استعمال رنگهای اصلی بهندرت ممکن است صفاتی از قبیل پررنگ و کمرنگ بهکار ببرد. اما از آنجا که بینش قوی او نمیتواند تمام رنگهایی که وابسته به یک رنگ اصلی است و در طبیعت و در زندگی و در اشیاء مختلف جلوههای گوناگون دارد تنها به این علت که دامنه لغات مربوط به هر رنگی در زبان فارسی محدود بوده رنگهای متفاوت آسمان و دریا و جامه سلطان و روپوش تخت شاهی را با کلمه “آبی” بیان نماید. یعنی چشم خود را فرو بندد و زیبایی حاصل از جلوههای مختلف یک رنگ را نبیند و به خوانندگان شعرش ابلاغ نکند. کوشش “فردوسی” برای نمودن رنگارنگی عناصر طبیعت و مظاهر زندگی مادی انسان او را بهسوی استفاده از فنون بیان هدایت کرده و تشبیه و استعاره را به خدمت قلم نگارگر او گرفته است و با کمک نیروی تخیل، لغات و تعبیرات تازهای برای نمودن رنگها عرضه کرده.
تشبیه بیش از دیگر انواع در آفرینش هنری رنگها دخالت داشته است. رنگ مشترک اشیاء و عناصر سازنده دو طرف تشبیه، تصویرهای “فردوسی” را محسوس میسازد و در خواننده ایجاد لذت میکند و در نتیجه غرض از زیبایی حاصل میآید.
در بیتهای زیر ملاحظه میفرمایید که چگونه تشبیه در ایجاد رنگهای گونهگون شاهنامه موثر واقع شده و رنگها را محسوس، در معرض دید خواننده قرار داده است.
در بیت زیر تشبیه از جهت رنگارنگی به پرنیان و تشبیه هوای ابری به پشت پلنگ، بهار را تداعی میکند که زمین و آسمان از برکت آن سرشار از رنگ و لطف و زیبایی شده است:
همه دشت چون پرنیان شد به رنگ
هوا گشت بر سان پشت پلنگ
در بیتی دیگر با استفاده از درخشندگی روز و سیاهی شب، چهره و زلف یکی از زنان شاهنامه را نموده است که در کنار فریدون به نفرین ضحاک لب گشوده:
دو رخساره روز و دو زلفش چو شب
گشاده به نفرین ضحاک لب
بدید آن سیه نرگس شهرناز
پر از جادوی با فریدون به ناز
در جایی دیگر مرز و بوم مملکت روم را به بهشتی خرم تشبیه کرده که خاکش چون مشک و خشتش زرین با درخشش یاقوتی و آبش چون گلاب و زمینش از اثر علّو قدر چون سپهر و آسمانش یک پارچه خورشید درخشنده است (جلد پنجم بیت ۲۰۳۴).
در ابیاتی میدان جنگ هوایش از شدت گرد و غبار نیلگون و زمینش از خون کشتگان، دریای خون و آسمانش از تیرهایی که بهسوی آن پرتاب شده، چون پّر عقاب تیره میباشد ( جلد سوم بیت ۱۱۹۰).
رنگ سفید و سیاه با استفاده از دو کلمه شبه و شیر در تصویری از دیو سفید که به دست رستم در غار کشته شد در بیت زیر نموده شده است:
به رنگ شبه روی و چون شیر موی
جهان پر ز بالا و پهنای او
در بیتی دیگر با استفاده از چهار رنگ لالهگون، کاهی، کافور و سیاه، تبدیل جوانی را به پیری بیان کرده است:
رخ لاله ون گشت بر سان کاه
چو کافور شد رنگ ریش سیاه
در موردی دیگر با استفاده از سه رنگ، سه تشبیه، در یک بیت ایجاد کرده است:
چو گلبرگ رخسار و چون مشک موی
به رنگ طبر خون و لب و مشک بوی
“فردوسی” بعد از تشبیه به استعاره و اضافههای استعاری که خود بر پایه تشبیه نهاده شده توجه شایانی دارد. بدین ترتیب برای نمودن رنگهای موردنظر جانشینهای جدیدی خلق کرده است:
چو شب پرنیان سیه کرد چاک
منور شد از پرتو هور خاک
شه انجم از پرده لاجورد
یکی شعله انگیخت از زر زرد
تبدیل شَعر زرد آفتاب به رنگ قیری برای نمودن غروب و بیرم لاجوردی غروب که از بقایای اشعه خورشید گهربفت شده نمونهای دیگر از اینطرز استمال میباشد:
چو خورشید در قیر زد شعر زرد
گهر بفت شد بیرم لاجورد
و نیز شَعر پیروزه برای تاریکی آسمان شب و زرین سپر برای اشعهی خورشید عاریه شده است:
چو خورشید زرین سپر بر گرفت
شب آن شعر پیروزه بر سر گرفت
در ابیات دیگر برگ گل انار برای گونهی سرخ و شنبلید برای گونهی رنگ باخته انتخاب شده است (جلد سوم بیت ۱۵۶۶ و جلد پنجم بیت ۲۳۷۰ ).
گاه تشبیه و استعاره را در یک بیت یا حتی در یک مصراع کنار هم مینشاند و بلاغت را به کمال میرساند. موی کافور سپید را پیرامون گل سرخ چهره بلند قدی چون سرو و زیبارویی چون خورشید قرار میدهد:
به بالا چو سرو و چو خورشید روی
چو کافور گرد گل سرخ، موی
در کنار بحث از رنگها اشاره به این نکته لازم مینماید که “فردوسی” از این عنصر علاوه بر جلوه بخشیدن به صحنههای شاهنامه در ساختمان شعری هم استفاده برده. چه بسیار قافیههای شاهنامه که با کمک رنگها یا جانشینان آن شکل گرفته است یعنی رنگ در آفرینش هنری نقش موثر نداشته ولی به قصد تکمیل ساختمان اشعار بهکار رفته اما گاه هر دو وظیفه را برعهده گرفته است یعنی هم قافیهسازی کرده و هم در رنگارنگی تصویرهای کوتاه و بلند دخالت داشته. در این مورد رنگها و جانشین رنگها بهطور مساوی مورد استفاده “فردوسی” بوده است:
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد زمین آبنوس
دریده درفش ونگون کرده کوس
رخ نامداران شده آبنوس
نشسته جهاندار بر خِنگ عاج
ز زر و ز یاقوت بر سرش تاج
انتخاب رنگ بنفش برای هوا بهمناسبت کلمهی درفش و استفاده از کلمه آبنوس، بهمناسبت کوس و عاج، بهمناسبت کلمهی تاج نقش قافیه را در کاربرد این کلمات در ساختمان اشعار نشان میدهد.
همچنانکه عمده شهرت شاهنامه بهواسطهی قسمت اساطیری و پهلوانی است و عظمت هنر “فردوسی” در این بخش آشکارتر میباشد باید گفت که تصویرهای این قسمت از رنگارنگی و شکوه بیشتری برخوردار است. گویی “فردوسی” در سرودن داستانهای اساطیری و پهلوانی شور و هیجان بخصوصی از خود نشان داده و رنگها را با جلوهای پهلوانی عرضه نموده.
- منبع: شاهنامه “فردوسی” به کوشش محمد دبیر سیاقی
- بیبی منور پروانه حسینی
- دی ماه ۱۳۸۶
- ارسال: ۸۶/۱۰/۱۰
بازدیدها: ۵۳
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.