شاملو در ترانه
حسین عصاران:
شاملو در ترانه
تاریخ ارسال: ۸۸/۰۱/۲۱
منبع: سایت آگاه فیلم
احمد شاملو قبل از هر چیز، تجربهی بیشاملو زندگی کردن شده اساس زندگی دوران معاصر!
اما شاملو در ترانه.
در اینجا یکی “شاملو” مهم است و یکی “ترانه”.
از بزرگی “شاملو” بگذریم و به ترانه بپردازیم.
ترانه در کل یک معنا دارد، آواهای مردم که ریشه در فرهنگ، اقتصاد، سیاست و در یک کلام ناخودآگاه جمعی آنها، در هر برهه از زمان دارد.
همین ناخودآگاه است که ترانه را در طیفی وسیع، از رمانتیک گرفته تا آنارشیسم قرار میدهد و در پی آن ترانههای محلی که همان آواهای فولکلوریک هستند، در مناطق مختلف، اجراهای متفاوت پیدا میکنند. بهعنوان مثال در کشور خودمان، از موسیقی شاد، سرزنده و رنگارنگ شمال تا موسیقی عرفانی و هجرانزدهی شرقی!
و این چنین است که با کمی نگاه از سر تأمل، با در دست داشتن دو مختصات “زمان” و “مکان” از هر ترانه میتوان به شناخت باورهای جمعی، علایق و سلایق، شیوهی زندگی و در یک کلام جامعهشناسی آنها رسید. بنابراین و بنا بر آن چه گذشت، هر ترانه اجرای خود را از جامعهی مجری خود میگیرد.
اما آیا متن یک ترانه، در اجراهای متفاوت، میتواند دنیایی متفاوت را نیز ترسیم نماید؟ و یا به روایت دیگر اگر شعری در دو جامعهی متفاوت- جامعه به معنی شرایط- به ترانه رسید، باید دو دنیا و دو جامعهی متفاوت را نیز برای مخاطب شکلبندی کند؟
البته در اینباره، این امر بدیهی است که پتانسیل شعر، بهعنوان متن یک ترانه، که بتواند در اجراهای متفاوت، دنیاهایی متفاوت را نیز عرضه کند، بسیار مهم میباشد.
شاید این خصیصهی معدود اشعاری باشد که آنها را در دورههای مختلف با جامعهشناسی متفاوت، دستمایهی ترانههایی کرده است و هرکدام از آنها نیز دنیایی جدید را ترسیم نمودهاند.
اما چگونه شعری به این حجم از انرژی میرسد که هر اجرای آن به ترسیم دنیای جدیدی بیانجامد؟
البته جواب مشخص و سرراستی برای این سؤال ندارم، اما بنده یکی از مشخصات اینگونه اشعار را ماوراء زمان و مکان بودن آنها میدانم!
و اینجاست که تناقض اصلی شکل میبندد!
از طرفی ترانه، متکی به ظرف “زمان” و “مکان” است و از طرف دیگر اینگونه اشعار ترانه، فرازمان و فرامکان هستند.
اگر بیان “زمان” و “مکان” به نوعی بیان “رئالیسم” برسد، طبعا “فرازمانی” و “فرامکانی” به سورئالیسم و در حالت کلی به “ایدهآلیسم” میانجامد!
بنابراین شاید اشعاری که بارها و در شرایط مختلف ترانه شدهاند، حاکی از تقابل “واقعیت” و “حقیقت” بودهاند.
البته این بحث به این دلیل شکل گرفت که اشعاری از مرحوم “شاملو” بودهاند که اینچنین مورد استفاده قرار گرفتهاند و هر بار اجرای متفاوت و البته صحیح آنها دنیای جدیدی را به شنونده معرفی کرده است. اما این “واقعیت” و “حقیقت” کداماند؟ رئالیسم و سورئالیسم چیست؟
بنا به نظر بسیاری از فلاسفه، “واقعیت” آن چیزی است که اتفاق افتاده و خارج از ذهن است. به این رئالیسم در فلسفههای مختلف، از “هگل” گرفته تا “دکارت” و “بارکلی” اشاره شده است. بعضی آنرا مستقل از ذهن دانستهاند و بعضی وابسته به حواس، ولی در کل وجود آنرا قبول دارند. بنابراین میل به واقعیتشناسی در همهی مکاتب و در هر نوع جهانبینی وجود دارد.
اما حقیقت! حقیقت در ایدئولوژیهای مختلف، تعاریف متفاوت دارد.
از تعاریف فلسفی حقیقت- به تعبیر همان ایدهآلیسم- که بگذریم بهطور کلی “حقیقت” از یک ذهن آرمانخواه میآید. حال با هر آرمانی، حقیقتی جدید و متفاوت.
بنابراین همانطور که آرمانها متفاوتند، حقیقت نیز به نسبیت بیشتر گرایش پیدا میکند.
اکنون اگر، این تقابل “حقیقت” و “واقعیت” را در اشعار “شاملو” ردیابی کنیم، به نتایج عجیب و درخوری میرسیم.
شاید این اساس شعر “شاملو” باشد که برای هر موضوعی که طرح اصلی شعر او را تشکیل میدهد، ضمن بیان واقعیت آنچه میبیند و لمس میکند، و در حالت کلی در جامعهی مورد نظرش جریان دارد، یک شکل ایدهآل و آرمانی نیز در نظر میگیرد و بدین ترتیب از تقابل میان آنها و رنجی که از فاصلهی میان آنها میبرد، اساس شعر او را تشکیل میدهد.
این بنمایه است که همواره حواس او را به جامعه معطوف ساخته و حتی در عاشقانههای او نیز نمود کافی یافته است. به نحوی که همراه با وصف دقیق واقعیت و تحلیل آن، از عشق، آرمانی میسازد و بدینترتیب به شدت وحدت بیشتری خود را از واقعیت موجود فاصله میدهد.
خلاصه اینکه، در اشعار وی پتانسیل بسیار بالایی برای تحلیلهای متفاوت از شرایط گوناگون، وجود دارد که این خود به استفادههای چندگانه از آنها میانجامد!
الف- پریا
شاید یکی از اشعاری که از “شاملو” بسیار مورد توجه ترانهسازان و آهنگسازان قرار گرفته، شعر “پریا” است. در این شعر تقابل میان واقعیت و حقیقت در یک دنیای ذهنی و سورئال صورت گرفته، بهنحوی که تشخیص واقعیت و خیال در آنکه گاه از زبان اول شخص و گاه سوم شخص بیان میشود، احتیاج به تأملی بیشتر دارد. آنجا که شاعر از “پریا” و “تنگ غروب” صحبت میکند، گویی به واقعیت آنها و وقتی از آن طرف کوه و دریا سخن به میان میآورد، از دنیای ذهنی و موردنظر خود صحبت میکند که گویی آنرا برای خود آرزو میکند.
احمد شاملواینچنین است که “پریا” و در واقع “افسانهی پریا” بارها مورد استفاده قرار گرفته است و در هر مورد نیز دنیای بهخصوص و متفاوت خود را ترسیم کرده که در ذیل به معرفی آنان میپردازیم.
۱٫ ترانهی پریا- خواننده و آهنگساز: داریوش،
تنظیم: پرویز مقصدی
این اولین اجرا از این شعر است که در نیمهی اول دههی ۵۰ شمسی صورت گرفته است.
خود خواننده، داریوش، در یک مصاحبهی رادیویی گفته که: به این شعر خیلی علاقه داشتم و همواره آنرا زمزمه میکردم. روزی در حال زمزمهی آهنگین آن بودم که متوجه شدم ملودی موردنظر بسیار به شعر نشسته است، چون نت نمیدانستم، بهسرعت به سراغ “پرویز مقصدی” رفتم و این زمزمهی خودم را با همان ملودی آهنگین برایش اجرا کردم و او نیز پس از نوشتن نت آن، آنرا برای ارکستر تنظیم و سپس اجرا کرد.
اما چند نکته در مورد این ترانه قابل ذکر است.
الف- شاید مهمترین مؤلفهای که میتوان در این ترانه به آن اشاره کرد، تنظیم و ارکستراسیون آن است. “پرویز مقصدی” گویی شعر را به سادهترین شکل ممکن دیده و تحلیل کرده است، که البته این نکته به معنی سطح پایین بودن نگاه ایشان در مورد این ترانه نیست. از تکنوازی کمانچه در ابتدای ساز ضرب نیز آنرا همراهی میکند، گونهای فضای بدوی و روشنایی شکل برای شنونده تداعی میشود که بعد از آن با نوای “یکی بود یکی نبود و … ” خواننده این فضا کامل میشود، فضایی که در ذهن همهی ایرانیان جا دارد، تنگ غروب، افق و … و در یک کلام روستایی به ایرانیترین شکل ممکن، همانگونه که در مثلهای قدیمی روایت شده و برای همه آشناست.
ب- اما نکتهی مهم دیگر که در مورد بقیهی اجراهای این شعر نیز صادق است، این که شعر “پریا” در ترانه بهطور کامل اجرا نشده است. این خود شاید بهدلیل طولانی بودن شعر باشد و یا به دلیل ساختار پیچیدهی آن.
در واقع مهم این نکته است که شنونده از متن ترانه_ که قسمتی از کل شعر است_ به دنیای مورد نظر “شاملو” نمیرسد و فقط در حد شناخت شخصیت فانتزی “پریا” در فهم شعر “شاملو” شرکت میکند. به نحوی که اگر این شعر را خود نخوانده باشد، از بقیه ترانه چیز زیادی متوجه نمیشود.
ولی همانطور که گفته شد بهعلت تنظیم و ارکستراسیون قوی این ترانه، فضای کلی درک میشود و در پناه آن فضای ذهنی به شناخت “پریا” میرسد.
اما این ترانه و اجرای آن خوشایند “شاملو” واقع نگشت.
ایشان که ابتدا از فکر اجرای آن استقبال کرده بودند، خود اجرا را نپسندیده و بارها به عناوین مختلف نارضایتی خود را از آن بیان کردند.
۲٫ ترانهی “خورشید خانوم”، آهنگساز، تنظیم کننده و خواننده: “حبیب”. آلبوم “خورشید خانوم”. این ترانه اوایل دههی ۶۰ اجرا شده است، نیز دو خصوصیت اصلی اجرای قبلی_ یکی برش از کل شعر و دیگری فضای روستایی حاکم بر موسیقی آن_ را داراست.
اما ذکر یک نکته در اینجا الزامی است که در اینجا برش از کل شعر به نحو مطلوبی صورت گرفته است. متن ترانه درست از آنجا آغاز میگردد که شاعر از زبان خودش به شرح دنیای آن طرف کوه و دریا که “پریا” او را رهنمون آنجا کردهاند میپردازد.
دویدم و دویدم
بالای کوه رسیدم
اون ور کوه ساز میزدند، همپای آواز میزدن
“دنگ دنگ، شاد شدیم
از ستم آزاد شدیم
خورشید خانوم آفتاب کرد
……. ”
احمد شاملو و این درست همان قسمتی است که “شاملو” به معرفی دنیای موردنظر و مطلوب “پریا” – حقیقت- میپردازد. و بدینترتیب شنونده دستکم میتواند با قسمتی از شعر که بهصورت مستقل نیز دنیای خاصی را ترسیم میکند، ارتباط برقرار کند.
اما اگر فاصلهگذاری میان فعل اول شخص- شاعر- “دویدم دویدم بالای کوه رسیدم” و توصیف فضای آن طرف کوه، “دنگ دنگ شاد شدیم …” به هر طریق- چه توسط خواننده، چه ملودی و چه ارکستر- صورت میگرفت، شنونده بسیار بهتر با این دنیای ذهنی و رویایی و شاید آرمانی آشنا می شد.
ولی متاسفانه، اینجا طوری القا میشود که گویی شاعر که به پشت کوه رفته، شامل آن احوال “دنگ دنگ شاد شدیم … از ستم آزاد شدیم … ” شده است.
حال آنکه در اصل مفهوم، او آواز مردمان پشت کوه را که از شادی میخوانند، میشنود.
در هرحال، این ترانه که اساس ملودی و ارکستر آن بر مبنای القای فضایی بدوی و همان روستایی خودمان است، اجرایی متوسط از شعر مرحوم “شاملو” است.
۳٫ ترانه “پریا”، خواننده، آهنگساز و تنظیم کننده: حبیب آلبوم: صفر
در این ترانه نیز همچون دو ترانهی قبلی، برشی از کل شعر “پریا” برای متن ترانه مورد استفاده قرار گرفته شده و آن عبارت است از قسمتهای معرفی فضای شعر توسط شاعر:
“یکی بود بکی نبود
زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسته بود
………”
و همچنین گفتوگوی اولیهی شاعر و پریا که از حال پریا و شعر خودش برای ما توضیح میدهد:
“پریای نازنین
چه تونه زار میزنین؟
توی این صحرای دور
…..
مردم ده مهمونمان
با دامب و دومب شهر میان
داریه و دمبک میزنن
میرقصن و میرقصونن
غنچهی خندون میریزن
نقل بیابون میریزن
های میکشن، هوی میکشن”
احمد شاملواما نکتهی قابل توجه این است که در این میان قسمتهایی از همین بخش اولیه شعر شاملو نیز حذف گردیده، گویی که خواننده هر کجا از شعر که به ملودی موردنظرش مینشسته را مورد استفاده قرار داده و بقیه را حذف کرده است.
بهعنوان مثال بعداز “نمیگین دیبه میاد، یک لقمه خام میکندتون؟” بلافاصله قسمت معرفی شهر شاعر- “امشب تو شهر چراغونه خونهی دیبا داغونه … ” میآید و بدینترتیب شنوندهی ناآشنا با کل شعر، کاملا در دنیایی متفاوت از فضای مورد نظر “شاملو” قرار میگیرد. از این بحث که بگذریم، ارکستر و ملودی این ترانه که ساز اصلی آن گیتار است، برعکس دو اجرای قبلی، نه تنها سعی در القای فضایی اینجایی را ندارد، بلکه فضایی کاملا غربی و وسترنگونه را برای شنونده تداعی میکند.اما با این همه این ترانه نیز همچون دو اجرای قبلی، فضایی بدوی و ابتدایی- البته از نوع غربیاش- را ترسیم میکند. در واقع گویی همهی آنها، در فضای غیر واقعی و فانتزی برای ترانههای مبتنی بر شعر “پریا”، هم نظر بودهاند.
۴٫ ترانه “پریا” خواننده: “سالا”ر آهنگساز و تنظیم کننده: “منفردزاده” آلبوم پریا
این اجرا که شاید زیباترین و از همه مهمتر کاملترین اجرا از شعر “پریا” است، متأسفانه بسیار گمنام و دور از دسترس است. در اینجا، این شعر بلند، در قالب ۴ ترانهی متصل به هم، بهصورت کامل اجرا شده است.
مؤلفههای اصلی این ترانه را میتوان تحت عناوین زیر مورد بررسی قرار داد.
الف: همانطور که گفته شد، در این ترانه، شعر “پریا” بهطور کامل مورد استفاده قرار گرفته و هیچ قسمتی از شعر حذف و یا تغییری نداشته است. البته خوانندهای که با دنیای شعر آشنا است، با توجه به پیچیدگی ساختار شعر، که مبتنی بر دنیای ذهنی و گذر از دنیای واقعیت- آن هم واقعیتی که در متن آن فضای ذهنی اولیه شکل میگیرد- به خیال و از خیال به واقعیت است، به سختی این امر- به کاربرد آن برای ساختار یک ترانه- میتواند اقرار کند.
ب: موسیقی این ترانه، به بهترین نحو ممکن و به زیبایی هر چه تمامتر، تصنیف و اجرا شده است. البته این زیبایی به معنی گوشنوازی و زیبایی ملودی و در یک کلام رومانتیک بودن آن نیست. بلکه وضعیت اصلی این موسیقی و صدای خوانندهاش، این است که بر اساس تغییرات دنیای شعر، آنها نیز همگام با آن تغییر میکنند.
البته شاید برای بررسی موسیقی این ترانه، بهترین روش این باشد که موسیقی و صدای خواننده را در یک کل و با هم بررسی کنیم.
بهعنوان مثال، آنجا که شاعر در ابتدای شعر به معرفی فضا میپردازد:
“یکی بود، یکی نبود
زیر گنبد کبود
……”
موسیقی فقط در حد ضربههای جاز و تکرار تم اولیه است و خواننده- سالار- نیز با صدایی کوبنده و دکلمه مانند که گویی در حال تعریف قصهای است، به خواندن این قسمت میپردازد.
اما بعد از اینکه این فضا معرفی گشت، موسیقی نیز تغییر میکند و بدین ترتیب لحظاتی به پیش درآمدنوازی میگذرد. سپس وقتی شاعر شروع به صحبت با “پریا” مینماید، صدای خواننده از حالت گرفته و بم اولیه به صدایی بلند و بالا تغییر میکند و موسیقی نیز برهان اساس حجم پیدا میکند، و رفته رفته که از صحبت شاعر و “پریا” میگذرد، موسیقی نیز بافت افکتیو خود را پیدا میکند.
سپس آنجا که شاعر از شهر خود تعریف میکند:
“… شهر ما صداش مییاد، صدای زنجیراش مییاد
پریا!
قد رشیدم ببین
…….”
موسیقی، ریتمی سریع پیدا میکند، گویی بدین نحو عکسهایی از شهر خودش را برای پریا و مخاطب ترانهشان میدهد. اما بعد از معرفی شهر شاعر، او از شعار مردم خود که ادعای آزادی و راحتی دارند میگوید:
“…. شهر جای ما شد
عید مردماس، دیب گله داره
…….”
در اینجاست که موسیقی حالتی ملودیک، شاید ریتمیک پیدا میکند که با همراهی ساز “تمپو” این فضای شاد و آرمانی که شاعر قصه، برای “پریا” تعریف میکند، به بهترین نحو ممکن ترسیم میشود.
تمام این شعر، در قالب ۴ ترانه، به همین ترتیب و نحوی که مبتنی بر تغییرات پیاپی صدای خواننده، موسیقی، سازها و حجم ارکستر هماهنگ با دنیای شعر است، به خواننده معرفی میشود.
همانطور که اشاره شد، این اجرا کاملترین و زیباترین اجرای موجود از شعر “پریا” ی مرحوم “شاملو”ست. اجرایی که شاید فقط از دست بزرگی چون “اسفندیار منفردزاده” برآید. او که شناخت بسیار عمیقی از شعر معاصر و بهخصوص “شاملو” دارد، و همچنین از ذهن بسیار سیال و سازنده در ساخت موسیقیهای متفاوت و هماهنگ با دنیای مورد نظر شعر مورد نظر نیز برخوردار است، از عهدهی این کار به بهترین نحو ممکن برآمده است. خود ایشان در مصاحبهای با رادیو BBCدر اردیبهشت ۱۳۸۱ گفت: “بلبل حقوق نمیگیره، میخونه، من هم باید میساختم و بسازم. اولین فرصتی که پیدا کردم، روی شعر زیبای “احمد شاملو”- پریا- موسیقی ساختم و تنظیم کردم و ضبط کردم و با هزینهی شخصی پخش کردم … امید، امید به تغییر، امید به بهتر شدن برای جامعه … این ترانه و شعر تفکربرانگیز است، امید را تبلیغ میکند … امید برای زندگی بهتر، یک امیدی در این اشعار است که من ترجیحا این کار را کردم”.
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.