صید حقیقت در طوفان و ظلمت
فیلم افسانه ۱۹۰۰
(به انگلیسی: The Legend of 1900؛
نام اصلی به ایتالیایی: La Leggenda del Pianista sull’Oceano)
فیلمی به کارگردانی جوزپه تورناتوره میباشد که در سال ۱۹۹۸ با بازیگری تیم راث ساخته شد.
این فیلم بر پایه نمایشنامه تکگویی «نووچنتو» اثر الساندرو باریکو ساخته شده است.
خلاصه داستان:
یکی از کارکنان کشتی کودکی را در کشتی پیدا میکند و او را به فرزندی قبول میکند. از آنجایی که آن کودک را در آغاز سال ۱۹۰۰ پیدا میکنند اسم او را ۱۹۰۰ میگذارند. کودک بزرگ میشود اما پدر خواندهاش در حادثهای در داخل موتورخانه کشتی جانش را از دست میدهد.
یک شب که همه در کشتی خواب هستند متوجه میشوند که یک نفر در حال نواختن پیانو است و او کسی نیست جز ۱۹۰۰ که کودک است و این کارش باعث تعجب همه میشود. چندی بعد وی به یک نوازنده بزرگ پیانو تبدیل میشود. به طوری که آوازه کارهایش به بیرون از کشتی هم میرسد…
۱۹۰۰ در کشتی دختری را میبیند و به نوعی عاشق او میشود، یک بار هم میخواهد از کشتی به خاطر آن دختر پیاده بشود و به دیدن او برود اما باز هم منصرف میشود.
سرانجام کشتی نابود میشود و میخواهند کشتی را منفجر کنند و از بین ببرند، دوست قدیمی او میآید و میگوید که یک نفر در آن کشتی هست. به داخل کشتی میرود و ۱۹۰۰ را پیدا میکند صحبتهای زیادی بین ۱۹۰۰ و دوستش رد و بدل میشود و در نهایت ۱۹۰۰ در کشتی میماند و کشتی منفجر میشود و ۱۹۰۰ در همان کشتی که در آن به دنیا آمده بود و زندگی کرده بود جان خود را از دست میدهد.
- دکتر جواد ابوالفضلی اصفهانی:
صید حقیقت در طوفان و ظلمت
- افسانه ۱۹۰۰
۱۹۰۰ با مهاجرت اروپائیان به آمریکا متولد میشود. او در محیط تاریک، سرد و خشن همراه کارگران رشد مییابد در حالی که مجسمه آزادی سلطه هولناک خویش را بر کشتی در حال لنگر انداختن آنان به نمایش میگذارد. او استعداد فرا رفتن به اوج را در قالب هنر نوازندگی به نمایش میگذارد در حالیکه استعداد فرو رفتن در اعماق دیگران و مشاهده سقوط آنان را دستمایه هنر خویش میسازد. او روانشناسانه به زندگی افراد توجه نموده و بر اساس زشتیها و زیباییهای زندگی آنان پیانو مینوازد. قطعات موسیقی او هر یک شرح حال فردی است. بدینسان او با همزیستی با هنر موسیقی، بینایی، بیداری و آگاهی منطقی را کسب نموده و آموخته است که چگونه خویش را در ساحل هنر به آرامش برساند و از هیاهو و طوفان نهراسد. این موضوع با نواختن پیانوی متحرک در اقیانوس متلاطم به وجه زیبایی به تصویر کشیده شده است.
او به دنبال زندگی با داد و عزت و صید حقیقت در طوفان و ظلمت است که آوازهاش مرز را در مینوردد و نوازنده شهره جاز، نمایندهی هنری جامعهی نوپای آمریکا، آوازه او را تحمل نمیکند. نوازنده جاز زاییده و شتاب دهنده همه شور وشوقهای دروغین و هوی و هوسها است و ریشهای از تاریخ یا فرهنگ و هنر ندارد. او شیفته مقام و شهرت خویش است. سایه هیولاگون، سهمگین و سنگین نوازنده جاز آمریکایی نشانی از استحمار و استثمار را به همراه دارد. این فضا با سکوت خفقانآور همراه میشود بر خلاف طول فیلم که موسیقی همراهی مینماید. سکوت با صدای ریزش مشروب در گیلاس به خواست نوازنده استعمارگر میشکند. شراب و جاز دو عنصر همسو برای هوسرانی به هم میپیوندند. او ۱۹۰۰ را به رقابت موسیقی میطلبد، جنگی هنری، فرهنگی و خلاقیت!!
۱۹۰۰ پاپس مینهد زیرا که از این نبرد سودی حاصل نخواهد شدو سخن با اهل دل باید گفت! مسلم است که شیفتگان جاز و استحمارشدگان در صورت مغلوب شدن ستاره محبوبشان از او دست برنمیدارند زیرا اوست که فضای شهوانی کنونی را برایشان بقاء میبخشد. اما ۱۹۰۰ بخاطر اطرافیان خویش و کاهش مشکلات آنان تن به مبارزه میدهد و با تمام وجود دکمههای پیانو را مینوازد با طوفانی که بر میانگیزد ماسک چهره افراد را میدرد و بر ملاء میسازد و واقعیت آنان را عیان میکند. با روشن کردن سیگار به کمک سیمهای پیانو جلوهای از شور و جنبش و تلاش خویش را به جلوه درمیآورد. اما افسوس که اهل دلی وجود ندارد تا آن آگاهی و شناخت را تکثیر کند و این زیبایی را بفهمد و بتواند جلال انسانیت را به عرصه ظهور درآورد. اینان همانا اسیران آزادند.
نقطه اوج دیگر داستان صحنه تصمیم برای پاگذاری بر روی زمین و خارج شدن ۱۹۰۰ از کشتی است. او انسانی مستقل و انتخابگر است و در جامعه نو پای آمریکا ریشهای از تاریخ، فرهنگ و هنر نمییابد تا به اتکاء آن خودش را بسازد و تولدی جدید یابد. چه بسا سقوط انسانیت خویش را مینگرد. در ورای چهره شهر، هوشیارانه عیش و نوش و دروغ و خیانت را میبیند. در میان غوغای کوبیدن و ساختن و هیاهوی پیشرفت علم و اندیشه و فرهنگ و تمدن گام خویش را از رفتن باز میدارد و به کشتی خویش پناه میبرد و به نفی قدرت شکننده آنان میپردازد. شاید تلنگری به نخبگان میزند که ماواء و بهشت برین خویش را ینگه دنیا میدانند. آنان که نبوغ و هوشیاری و استقلال شخصیت و شهامت اخلاق و عشق به فضیلت و آشنایی و درک زیباییهای انسانی و شکوه وجلالت روح و شناخت ارزشهای معنوی و هر آنچه باید باشد را در آن سوی آبها جستجو میکنند. اگر چه بنای استحمار فرهنگی هنری را فرو نمیریزد لیکن آرزوی عدالت و هوای آزادی و نیاز به برابری و آگاهی و دشمنی با نظامهای سلطه را در دلها زنده نگه میدارد.
او انسانی آگاه است آنگونه که باید باشد و نیست او میداند که بدانگونه که هست نمیماند و نمیتواند بماند و نمیگذارندش که بماند و از سویی ماسکی را که میخواهد بر چهرهاش بزنند نمیخواهد بپذیرد. میخواهد خود تصمیم بگیرد خود انتخاب کند وچهره خویش را خود آگاهانه و مستقل و اصیل ترسیم نماید. میداند ماسک جدید انسانیتش طرحی وحشی و شهوانی شبیه آن فربهها و خپلهها و کچلهای موضوع آهنگهایش دارد.
در صحنه پایانی سمسار ترمپت را به دوست نوازنده او میدهد و میگوید داشتن یک داستان خوب بهتر از یک ترمپت قدیمی است. آری خلاقیت و تداوم آن بهتر از عناصر مادی حتی مفید میباشد.
- تاریخ : جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵
- منبع: سایت آگاه فیلم
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.