خوانش اسطوره ای داستان کوتاه “ماهی در باد” آتش پرور
- جواد اسحاقیان:
خوانش اسطوره ای داستان کوتاه ماهی در باد حسین آتش پرور ( تهران : نشر گل آذین ، ۱۳۸۹ )
داستان کوتاه ماهی در باد نوشته ی ” حسین آتش پرور ” در تابستان ۱۳۷۳ نوشته و در بهار ۱۳۸۲ در جنگ داستان های کوتاه ایران و جهان منتشر شده است . این داستان به اعتبار بن مایه ها و اشارات اسطوره ای ، ادبیات اقلیمی خراسان و نقش وتأثیری که کم آبی و خشک سالی در شهرها و روستاهای این استان و از جمله زادگاه نویسنده ” دیسفان ” گناباد بر این داستان دارد ، شایسته ی خوانش است . ارزش اسطوره ای داستان ناظر به آن بخش از اسطوره ها و باورهای قومی ، اقلیمی و تاریخی است که به حافظه ی تاریخی و به تعبیر ” یونگ ” به ” ناخودآگاه جمعی ” ما مربوط می شود و ارزش داستانی آن به خاطر بهره جویی از نمادها ، استعاره ها و راز و رمزهایی است که تا کشف ، تفسیر و تأویل نشوند ، خواننده به لایه های عمیق تر داستان ، راه نخواهد برد . پیش از بررسی اسطوره ای ، ضروری است به طرحی کلی داستان اشاره شود .
داستان هنگامی آغاز می شود که خواننده ، شخصیت اصلی را در حال فرو رفتن در گردباد و خاک می بیند : ” شن روان موج خورد و تا ساق پای ” حسینا ” بالا آمد . . . زیر پایش ذره ذره خالی شد و تاریکی او را بلعید . باد با خود گفت : آخرین موجود زنده ی ” شورآب ” هم هیچ شد.”(۱) نویسنده با بازگشتی به گذشته از آنچه بر شخصیت های نمادین داستان رفته ، با خواننده سخن می گوید . ” حسینا ” روزهایی را به یاد می آورد که با نهصد و نود و نه شتر از میدانگاهی ” شورآب ” به راه می افتاده و با باری از شکر و پسته به جانبی می رفته که ” از لب های شاهزاده خانمش شکر می ریخته . ” او که بر ” ناهید ” مهر افکنده گاه با وی به ” سدوم ” و کنعان می رود و از سنگ شدن همسر ” لوط ” و ساکنان آن آبادی ها می گوید و گاه از اسارت ” ناهید ” به دست دژخیمان شاپور اول ساسانی و سرنوشت تباهی که سازنده ی ” گندی شاپور ” و ” سدّ شادروان ” برای او رقم زده است . ناهید ناگزیر است در ” عمارت کلاه فرنگی ” با جسم خود از سربازان اسیر رومی پذیرایی کند که در جنگ امپراتور خودشان ” والریانوس ” با شاپور اول به اسارت درآمده و اکنون دارند به عنوان کارگر در بنای سد عظیم ” شادروان ” کار می کنند . ” ناهید ” بر تقدیر تباه خود چندان می گرید که ” شاپور ” بر سلامت سدی که به فرمانش می سازنند ، نگران می شود . پس فرمان می دهد تا ” ناهید ” را بر فراز صخره ای به بند کشند تا چشمه ی چشمانش خشک شود . تا هنگامی که از چشمان ” ناهید ” اشک می بارد ، طبیعت بارور و حاصلخیز است و چون ” ناهید ” سنگ می شود ، طبیعت زنده ، خشک و سترون می گردد و کوشش ” حسینا ” برای بازگرداندن حیات به محبوبش ” ناهید ” از طریق زدن ساز و قربان کردن شتر خود ، به جایی نمی رسد و خود در دل خاک و شن دفن می شود .
در کتاب مقدس اَوِستا بخشی به نام یشت ها هست که در آن از ” ناهید ” به عنوان ایزدبانویی یاد می شود که هزار رود و هزار دریاچه دارد که به سوی ” فراخکرد ” ( دریای خزر ) می رود . آب این رود ، به هفت کشور می رود و به خواست اهورامزدا ” آب و نطفه ی مردان و زهدان زنان و شیرِ زنان را پاک می کند . ” (۲) در این داستان ، او هر جا رود ، زمین را می رویاند و بارور می کند : ” حسینا ” در راه ، دژخیمی را می بیند که دست های ناهید را بسته و کشان کشان به سوی کوهستان می برد : ” از مسیری که می رفت ، سبزه می رویید . او را در مرتفع ترین قله به ستونی سنگی بست . بارید ؛ زمین سبز شد . علف ها قد کشید . گل ها رویید . ” (ص۲۱)
مشکل کم آبی در بسیاری از شهرها و روستاهای واقع در حواشی کویر خراسان ، یکی از مایه های اصلی ادبیات داستانی اقلیم خراسان و از جمله دیگر داستان های کوتاه و بلند نویسنده مانند رمان خیابان بهار آبی بود (۱۳۸۴) است . از یک اشاره ی ناصرِ خسرو قبادیانی در سفرنامه ی اش برمی آید که کندن چاه برای دستیابی به آب تا چه اندازه در حیات عادی و کشاورزی ” گناباد ” نقش داشته است : ” هفت صد گز رسن فرورفت تا آن مرد به بن ِ چاه رسید . . . و آن مرد چون بیرون آمد ، گفت که آبی عظیم در این کاریز روان است و آن کاریز ، چهار فرسنگ می رود و آن را گفتند کیخسرو فرموده است کردن . ” (۳) مطابق آمار و ارقام ” سازمان برنامه و بودجه ” معدّل بارندگی سالیانه در گناباد ۱۱۹ میلی متر است که بسیار اندک به نظر می رسد . ” (۴) هم از این روست که راوی پیوسته در پی ” ناهید ” ایزد بانوی آب روان است ؛ برایش شکر و پسته بار می زند تا پیشکش کند و یا شتر قربان می کند تا مهرش را نسبت به خود و کویرنشینان حاشیه ی کویر جلب کند .
نخستین کار برای جلب حمایت و مِهر ایزدبانوی آب و باران ، رسم هدیه کردن است . به راه انداختن نه صد و نود و نه شتر با باری از شکر و پسته از میدانگاهی ” شورآب ” به مقصد آستان محبوب در ” قلعه دختر ” و هدیه ی بار شکر و پسته به او (ص۱۴) از نیاز مردم ” شورآب نشین ” حاشیه نشینان کویر به فروباریدن باران و رفع کم آبی و بی آبی حکایت می کند . از آنجا که در این داستان ” حسینا ” در هیئت عاشق ” ناهید ” پدیدار شده ، آنچه هدیه می کند ، به نوعی با جاذبه های محبوب پیوند دارد . ” پسته ” استعاره ای از دهان ” و ” شکر ” استعاره ای از شیرینی لبان یا گفتار شیرین او ست . در آغاز داستان به کاشتن نهال پسته ای در شوره زار کنار آب انبار اشاره شده که راوی آن را به یاد و نام ” ناهید ” کاشته و اکنون از بی آبی در حال خشکیدگی است (ص۱۵)
اما دومین اقدام راوی برای خشنودی ایزد بانوی آب ، قربان کردن ” لوک ” به عنوان جلــــودار کاروان شترهاست . یکی از زیباترین صحنه های داستان ، توصیف گویا و دلالتگر آراستن قربانی به انواع آرایه ها و پیرایه ها و سپس قربان کردن شتر در پای ” کوه اشتران ” یا آستان ” ناهید ” برای جلب مهر محبوب است : ” چشم هایش را بوسید . مجری را بازکرد . منگوله هایی را که مادرش بافته بود ، بیرون آورد و پیش چشم گرفت : سبز ، آبی ، زرد . آن ها را از گردن و اطراف گوش ها و پوزه ی شتر آویزان کرد . یک رشته مهره ی فیزوزه ای به گردن لوک انداخت . به داخل مجری دست برد و آینه ای را از آن به درآورد و به پیشانی لوک بست . . . سرمه دان را برداشت . لب ها را به سر و صورتش مالید . در تغارچه ای حنا خیس کرد و دست و پای لوک را بست . . . ” دوسازه ” را از جیب بغل درآورد و شروع به زدن کرد . . . گرم شد و نفس گردان می زد . شتر بی تابی کرد و از خود ، بی خود شد و رقصید . . . دست برد و کارد را از بغل پاتاوه به در کشید . با دو دست ، دسته ی آن را محکم گرفت و بر سینه ی لوک زد . خون به روی دست های شاهزاده خانم جهید . ” (صص۱۹ـ ۱۸)
در کتاب مقدس زردشتیان از بسیاری شخصیت های اساطیری یاد شده که با قربان کردن حیوانات و گله های خود به پیشگاه ناهید ( اََرِد ویسور اَناهیتا ) سعی در جلب خشنودی وی دارند . در ” کرده ی پنجم ” کتاب ” یَشت ها ” ـ که در ستایش و نیایش ایزدان و امشاسپندان است ـ از ” هوشنگ ” و قربان کردن او یاد شده : ” هوشنگ پیشدادی بر فراز کوه ” هرا ” ( البرز ) صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیکش اناهیتا کرد . ” ( ” اوِستا ” / ۱۴۲ ) در دیگر کرده های همین بخش ” اوستا ” از نیایش های جمشید ، فریدون ، گرشاسب ، کی خسرو و دیگران و قربان کردن احشام به پیشگاه اناهیتا یاد شده است . آنچه در قربان کردن احشام از نظر اساطیری اهمیت دارد ، گذشته از جنباندن مِهر ایزد بانوی آب برای فروفرستادن باران بر زمین و کشت ، خونی است که از قربان کردن گاو و گوسفند بر زمین حاصل می شود و آن ، باروری زمین با گل و گیاه و کشت است . خونی که از قربانی می رود ، همه جا را در خود غرق می زند و طبیعت را زنده می کند : ” سیلاب خون از پیش پای شاهزاده خانم ـ که مظهر قنات بود ـ به راه افتاد . آب انبار خشکیده را پر کرد . بالا آمد و در تمام می دانگاهی ” شوراب ” سرریزکرد . ” (ص۱۹) گذشته از این ، قربان کردن حیوان ، آسیب را از زمین و مظاهر حیات بخش دور می کند . یونگ در این مورد به قربان کردن خروس به وسیله ی کشاورزان ” جاوه ” اشاره می کند ” تا کشتزارهای خود را از ارواح ، مصون بدارند . ” (۵) تزیین شتر قربانی و گرداندن آن در گذرگاه های عمومی شهر رسمی بوده که تا همین اواخر برگزار می شده و نمونه ای از آن در خاطرات اعتمادالسطنه میرزا محمد خان صنیع الدوله آمده است .
سومین رفتار اسطوره ای برای باروری زمین و ” شورآب ” دمیدن شخصیت داستان در ” دوسازه ” ی خویش است : ” سبزه ها همراه با نفس گردان او قد کشیدند . . . در همان حال زمین سبز بود . قله ها سبز بود ؛ دوسازه ی ” حسینا ” سبز بود و می بارید و می بارید . . . حسینا گفت : ببار ناهید . ” (صص۲۰ـ۱۹) دمیدن در اساطیر با باد و روح پیوند دارد ؛ آن که با نفس خود در چیزی می دهد ، می خواهد روح خود را به شخص یا شیئ مرده انتقال دهد و آن را زنده سازد ؛ چنان که با دمیدن در خاکستر و آتش در حال خاموشی و سردی ، شعله حیات دوباره می یابد . در کتاب مقدس ما ، خداوند با دمیدن به گل آدم ، روح می دمد ( ۳۸/۷۲) . حضرت عیسی به اذن الهی در گِل می دمد و از آن پرنده ای می سازد (۳/۴۹) و یا در مردگان می دمد و زنده شان می کند (۴۹/۳) . یونگ به رفتار مشابهی در میان قبایل بدوی کوه ” إلگون ” در آفریقا اشاره می کند : ” هر روز صبح در سپیده دم افراد این قبیله کلبه های خود را ترک می کنند و در کف دست خود می دمند یا تف می کنند و بعد آن را به سوی خورشید دراز می کنند ؛ چنان که گویی نفس یا آب دهان خود را به خدای طالع ـ که ” مونگو ” می نامندش ـ تقدیم می کنند . . . نفس و آب دهان در واقع به معنی ” ماده ی روح ” است . دمیدن و تف کردن به چیزی ، به اثر جادویی اشاره دارد ؛ مثلا ً وقتی که مسیح آب دهان خود را برای شفا دادن کوران به کار می برد . ” (۶)
در ساز زدن ” حسینا ” آن هم در حالی که همیشه سر را به جانب آسمان می گیرد ، نکته ی اسطوره ای دیگری هم هست : نام دیگر ناهید ” زهره ” است که به خنیاگر فلک معروف بوده ، نمادی از رامش و عشرت است و با دمیدن در ساز و زخمه زدن ارتباط دارد ؛ چنان که ” بهار ” در یکی از ابیات قصیده ای به نام ” آرمان شاعر ” می گوید : ناهید به زخمه تیزتر گردد چون من سرِ خامه تیزتر گیرم در داستان اشاراتی هست مبنی بر این که ” ناهید ” به هنگام اسارت ، به تلی از سنگ تبدیل شده است : ” ناهید سال ها در آفتاب ایستاد . اول لب ها ، بعد دهان و دست ها و در نهایت ، تمام بدنش سنگ شد . ” (ص۲۱) در برابر ، ” حسینا ” نیز در طول داستان ، سه بار ساز می زند و هر بار ، روی به جانب ” ناهید ” دارد : ” حسینا به قله ی کوه رفت و رو در روی نقش سنگ زن [ ناهید ] دوسازه را رو به هوا سازکرد . ” (ص۱۹) هدف ” حسینا ” از دمیدن در ” دوسازه ” انتقال روح خود به جسم بی جان و سنگ شده ی ایزدـ بانویی است که خود به نمادی از خشکی تبدیل شده است .
“زهره” همان ” ونوس ” یونانی الهه ی زیبایی ، عشق و رامش هم هست . در لغت نامه دهخدا به نقل از تفسیر ابوبکر عتیق سورآبادی هروی آمده : ” زهره ” زنی از فرزندان ” نوح ” بوده که از ” عزا ” و ” عزایا ” ( هاروت و ماروت ) پیش از گِرد آمدن با آن دو ، نام مِهین پرسیده : ” ایشان در بیهوشی نام خدای تعالی درآموختند . زهره آن بگفت و به آسمان شد و ایشان را فروگذاشت . ” بر حسب تصادف به زهره ” بیدخت ” نیز اطلاق شده که به معنی ” دختـر خدا ” و نام روستایـــی در ” گناباد ” شهر نویسنده ی داستان است . از سوی دیگر ” زهره ” در ادبیات غنایی فارسی به ” مطربه ” و خنیاگر فلک ” نیز معروف است . زیبایی ، خنیاگری ، آرام بخشی ، قداست آسمانی و تابندگی به ” زهره ” ویژگی هایی می بخشد که عینا ً در ” ناهید ” نیز مصداق دارد .
چنان که گفته شد ، ” ناهید ” در این داستان دو سیمای متفاوت دارد : از یک سو وی ایزدـ بانوی آب ، باروری و آبادانی است و از دیگر سو ، زنی زمینی که به سربازان رومی ـ که به کار ساختمان سد ” شادروان ” مشغولند ـ کام و آرامش می بخشد . در باره ی این سد در شهر ” شوشتر ” خوزستان ، در برخی منابع اشاره ای هست : ” کارهای ساختمانی در عهد شاپور به وسیله ی والریانوس [ قیصر شکست خورده ی روم ] و اسیران رومی عملی شد و به همین جهت این بند به ” بند قیصر ” معروف گردید . ” (۷) ساختمان سد برای جمع کردن آب های روان در روزگار ” شاپور اول ” ساسانی و احداث معبدی جهت ایزد ـ بانوی ” ناهید ” در خوزستان به اشاره ی ” شاپور ، دومین شاهنشاه ساسانی و نهادن نام ” آتور آناهت ” بر دختر و همسرش ، از اهمیت آب در نظر پادشاهان حکایت می کند . در داستان ” ماهی در باد ” رخدادی تاریخی با آمیزه ای از اسطوره ها همراه است . حقیقت این است که سیمای ” ناهید ” با سیمای ” ایشتر ” ایزدبانوی بابلی ، به عنوان نمادی از کامجویی و باروری ، به هم آمیخته است . آن بخش از داستان که از گریه ی های پیوسته ” ناهید ” حکایت می کند ـ آن چنان که ” شاپور ” از سیل چشمان او بر سلامت سد در حال ساختمان بیمناک می شود ـ با شادی برخاسته از کامخواهی ” ایشتر ” تناسبی ندارد . حضور ” ایشتر ” در اسطوره ی ” گیلگمش ” افسون و کوشش او برای فریفتن این قهرمان نیمه انسان ـ نیمه خدا ، سیمای کامخواهانه ی او را بهتر نشان می دهد . گیلگمش آگاه از ترفندهای ” ایشتر ” غدر و بی وفایی وی را نسبت به عاشقان پیشین خودش برمی شمارد :
ـ ” نزد من بیا گیلگمش و معشوق من باش .
موهبت نطفه ی خود را به من ارزانی دار .
تو می توانی شوی من باشی و من زن تو . . .
ـ تو با من عشق خواهی ورزید و سپس با من نیز چون آن ها رفتار خواهی کرد . ” (۸)
قراینی نشان می دهد که تندیس های هر دو ایزد بانو ( آناهیتا ، ایشتر ) در خوزستان و حوزه ی بین النهرین مورد اقبال مردم بوده است و به همین دلیل این دو ایزدبانو با همه ی سیماهای خود به هم آمیخته اند و در این داستان ، یگانه شده اند : ” یکی از مراکز بزرگ تولید و صدور تندیس آناهیتا ، خوزستان و حوزه ی بین النهرین ، خاستگاه ” عشتار ” یا ” نه نی ” ( نانای ) خدای جنگ و حاصلخیزی و عشق بوده است . ” (۹)
اما عنوان داستان ، ماهی در باد نیز دلالتگر است و به نظر می رسد که نویسنده از ” ماهی ” شخصیت تشنه ی خود ” حسینا ” را اراده می کند که بر ” آناهیتا ” شیفته است و با وی به ” سدوم ” و ” عموره ” و خوزستان می رود و ” ناهید ” یک بار ” دور از چشم دزبان ها سر ” حسینا ” بر زانوان خود می نهد و بر کاکل خاکی اش دست می کشد . (ص۲۱) در برخی باورهای اسطوره ای میان ماهی و ناهید پیوندی هست : ” ماهی یکی از نمادهای آناهیتا ، فرشته ی آب و باروری است که وظیفه ی اصلی نوروز را ـ که باروری است ـ برعهده دارد و وجود آن در خوان نوروزی سبب برکت و باروری در سال نو می شود . خوردن غذای ماهی نیز در شب عید ، از این روست . ” (۱۰)
همه چیز در این داستان ، بوی خاک ، شن ، شوره ، نمک ، کویر و کویرنشین می دهد . ماهی باید در آب زندگی کند ؛ اما در میان بادهای گرم و در تشنگی می میرد . ” حسینا ” نیز به هر جا روی می آورد تا عطش خود را فرونشاند ، از آب اثری نمی بیند ؛ آنچه هست ، سراب است : ” جزّ گرما بود . از دور نهری پیدا شد . حاشیه هایش به جای آن که سبز باشد ، شوره بسته بود و سفید می زد . . . در کنار نهر خم شد . آبی به صورتش زد . مشتی را هم خورد . بعد از مدتی پیرمردی شده بود که ریش و سبیل و موهای سرش شوره بسته بود و سفیدِ سفید می زد . زبانش از تلخی از حلق بیرون آمد . دریا موج برداشت . حسینا نزدیک شد . خواست عطش را فرونشاند . خود را در آب انداخت . پنجه هایش در شن تفته فروشد و سوخت . ” (ص۱۷)
در گرما و شوره زاری که قهر طبیعت بر کویرنشین تحمیل کرده است ، هر آنچه حیات داشته ، تباه شده است . نهال پسته ای که ” حسینا ” به نام و یاد ” ناهید ” در زمین کاشته ، از بی آبی خشکیده است و شبح ” ناهید ” به او می گوید که این درخت فقط ” برای الو [ آتش ] خوبه . ” (ص۱۵) تنها قمری ” شوراب ” پر می کشد. (ص۱۶) . تنها سگ یک چشم در کنار آب انبار بی آب و پر از شن روستا ، سنگ می شود . (ص۱۷) برای شتر ” لوک ” حسینا ” آبی نیست تا زنده بماند ؛ پس همان بهتر که در راه ایزدبانو قربان شود . تأملی در بسامد واژگانی که از خشکی ، بی آبی، یا آب و آبادانی حکایت می کند ، نشان می دهد که چرا نویسنده انگشت بر حیاتی ترین معضل زیست محیطی و نقش حیاتی آب در مناطق خشک و کم آب خراسان و کشور پرداخته است. یک مطالعه ی آماری نشان می دهد که واژه ی آب و اسم های مرکب از آن ۵۳ بار و واژه ی باران، اسم ها و فعل های مشتق از باریدن ۲۱ بار تکرار شده است . در همین داستان واژگانی مانند: شن، نمک، خاک، باد، سنگ و غبار و جز آن بیش از ۶۰ بار آمده است ؛ چنان که خواننده در اواخر داستان احساس خاک آلودگی کرده ، خود را در حال فرورفتن در شن و نمک ” شورآب ” می یابد .
تبدیل ” ناهید ” به تندیســـی از نمک ، ” حسینا ” را به یاد اساطیر سامــی ـ یهودی در تورات و بازتاب آن در تفاسیر و کتاب های قصص قرآن مجید می اندازد . نویسنده در مقدمه ی داستان به نقل از تفسیر سورآبادی آورده : ” پس آن گاه بارانی از سنگ ریزه بر آن جا فروبارید . چون صبح بدمید ، شهر ” ســـدوم ” به صورت بیابانـــی درآمده بود و خانه های قـــوم ویران شده بود . ” مطابق آنچه در ” تورات ” آمده ، به خاطر گناهان و تباه کاری هایی که از قوم ” لوط ” سرزده ، قرار است عذاب الهی بر قوم نازل شود و چون قوم از لوط فرمان نمی برند ، فرشتگانی ـ که تحقق عذاب الهی را به لوط خبر داده اند ، به وی می گویند : ” برای نجات جان خود فرار کنید و به پشت سر هم نگاه نکنید . . . آفتاب داشت طلوع می کرد که لوط وارد [روستای کوچک] صوغر شد . آن گاه خداوند از آسمان گوگرد مشتعل بر سدوم و عموره بارانید و آن ها را با همه ی شهر و دهات آن دشت و تمام سکنه و نباتات آن به کلی نابود کرد ؛ اما زن لوط به پشت سر نگاه کرد و به ستونی از نمک مبدل گردید . ” (۱۱) اگر از نافرمانی همسر ” لوط ” و تباه اندیشی قوم او درگذریم ، این اسطوره نشان می دهد که با نیستی همسر لوط به عنوان نمادی از زایندگی و هستی آدمی ، نسل انسان در بخشی از سرزمین “اردن ” منتقرض می شود ؛ به همین دلیل مطابق آنچه در همین باب از کتاب ” پیدایش ” آمده ، دختران لوط پس از بیهوش کردن پدر ، هر یک شبی با پدر همکنار می شوند تا نسل قوم خود را حفظ کنند . دو قوم ” موآب ” و ” بن عمی ” هرکدام از یکی از دختران لوط هستند و حیات انسانی ادامه می یابد .
پی نوشت ها :
۱٫ ایوبی ، محمد ـ باقرزاده ، محسن ، داستان های کوتاه ایران و سایر کشورهای جهان ، تهران ، انتشارات توس ، ۱۳۸۲ ، ص ۱۲
۲٫ دوستخواه ، جلیل ( نگارش ) ، اوِستا ، از روی گزارش استاد ابراهیم پورداوود ، تهران ، انتشارات مروارید ، چاپ پنجم ، ۱۳۶۶ ، ص ۱۸
۳٫ قبادیانی مروزی ، ناصر خسرو ، سفرنامه ، به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی ، تهران ، کتاب فروشی زوار ، چاپ ششم ، ۱۳۷۵ ، صص ۱۷۱ـ۱۷۰
۴٫ لباف خانیکی ، رجب علی ، قنات گناباد ، نمود عینی یک اسطوره ، نقل از کتاب پاژ ، شمارۀ ۸ ، بهار ۱۳۷۳ ، ص ۹
۵٫ یونگ ، کارل گوستاو ، انسان و سمبولهایش ، ترجمه ی ابوطالب صارمی ، تهران ، کتاب پایا ـ امیرکبیر ، چاپ دوم ، ۱۳۵۹ ، ص ۶۵
۶٫ همان ، صص ۱۲۲ـ۱۲۱
۷٫ دایره المعارف فارسی ، تهران ، شرکت سهامی کتابهای جیبی ـ فرانکلین ، ج ۲ ، ۱۳۵۶ ، زیر مدخل های ” تاریخ شوشتر ” ، ” شادروان ” و ” بند قیصر “
۸٫ مک کال ، هنریتا ، اسطوره های بین النهرینی ، ترجمه ی عباس مخبر ، تهران ، نشر مرکز ، ۱۳۷۳ ، صص ۵۸ـ۵۷
۹٫ رجبی ، پرویز ، جشن های ایرانی ، تهران ، نشر آرتامیس ، ۱۳۸۵ ، ص ۱۶۶
۱۰٫ فره وشی ، بهرام ، جهان فروری : بخشی از فرهنگ ایران کهن ، انتشارات دانشگاه تهران ، ۱۳۸۳ ، ص ۶۴
۱۱٫ کتاب مقدس ، ترجمۀ تفسیری ( بی نا. بی تا. ) کتاب پیدایش ، باب ۱۹ ، عبارات ۲۶ـ۱۷ .
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
عکس یک غریبه
دموی معرفی کتاب: سینما و روانپزشکی
تیزر معرفی کتاب: سینما و روانپزشکی : بررسی اختلالات روانپزشکی در فیلمهای سینمایی یک قرن اخیر نویسنده: دکتر ماهیار آذر به روایت مجید سیف العلمایی
اقتباس ادبی در سینمای ایران
بیندیشید و فیلمساز شوید
منابع آزمون کارشناسی ارشد فیلمنامه نویسی
فیلمنامهنویسی
کتاب آموزش فیلمنامه نویسی را که حاصل ۲۰ سال تدریس در رشته فیلم نامه نویسی است به علاقمندانی تقدیم میکنم که میخواهند مشغله های ذهنی فاخرشان را در قالبهای مورد انتظار آثار حرفه ای، به دفاتر تهیه و تولید فیلم عرضه کنند. حق الزحمه من دعای خیر استفاده کنندگان این کتاب است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.