درون “تریستانا” چه می گذرد؟
درباره فیلم:
دومین اقتباس استاد از رمانهای گالدوس نویسندهی صاحب سبک اسپانیایی، به اندازهی اقتباس نخست (نازارین، ۱۹۵۸) وفادارانه نیست و بیشتر نمایانگر دنیای نااهل بونوئل (هیستری ویرانگر، نیروی رامنشدنی جنسیت و ارادت به دنیای ساد) و همچنین سورئالیسم و کمدی سیاه مورد علاقهی او است تا نگاه رندانه و پرسشگرانهی نویسنده به مذهب. از سوی دیگر فیلم بهخاطر آگاهی و شورش زنانهی تریستانا در پایان فیلم علیه دون لوپه، مورد توجه منتقدان زن- آزاد- خواه دههی ۱۹۷۰ نیز قرار گرفت. ری بازیگر محبوب بونوئل یکی از پذیرفتنیترین تصویرهای پدرسالاری را بر پردهی سینما تجسم میبخشد. ابتدا قرار بود سیلویا پینال ایفاگر نقش تریستانا باشد. دونوو با آن معصومیت و ملاحت سرد عهدهدار آن شد.
مازیار اسلامی
راهنمای فیلم جلد دوم
فیلم “تریستانا” در تاریخ ۷ مهر ۱۳۸۵ در بیست و هفتمین جلسه کانون تحلیل گران سینما در آگاه فیلم به نمایش در آمدم و مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت.
آنچه در پی می آید نظرات دکتر علی خزاعی فر است:
درون “تریستانا” چه می گذرد؟
بهتر است ما یک تصویر کلی داشته باشیم و سپس جزئیات را در این تصویر کلی درک کنیم. برای این کهیک تصویر کلی از فیلم “تریستانا” بدهیم شاید بد نباشد ابتدا یک تصویر کلی از کارگردان بدهیم، “لوئیس بونوئل”. “بونوئل” را پدر سینمای سورئالیست میدانند و فیلمهای او به درجات مختلف عناصر سورئالیستی دارد، حالا قویتر و یا ضعیفتر. با وجود اینکه فیلمهای او در نگاه اول خیلی متفاوت است، اما یک رشتهی مشترکی بین همهی فیلمهای “بونوئل” هست که همان سورئالیست است. البته از دیدگاه فیمینیسم هم فیلمهای او را مورد بحث قرار دادهاند، چون عنوان هشت فیلم از فیلمهای او عنوان زنی است که قهرمان فیلم است و مسائل مربوط به او در فیلم بیان میشود. فکر میکنم اگر دوستان اجازه بدهند من قدری راجع به سورئالیست صحبت کنم بهتر است و اینکه ببینیم چه عناصری از سورئالیست در فیلمهای “بونوئل” مورد استفاده قرار گرفته است.
سورئالیست، یک واکنش در برابر جنگ جهانی اول بود. از افراد تاثیرگذار در این مکتب “مارکس” و “فروید” بودند و اگر بخواهید پیامبری برای این مکتب پیدا کنید این پیامبر “فروید” است. هدف هنرمند سورئالیست در سینما یا نقاشی یا هر هنر دیگری این است که فرایندهای واقعی فکر و اندیشه را بیان کند و نباید اجازه داد در بیان این فرایندها عقل نظارتی داشته باشد، یعنی نباید اینها را از فیلتر عقل بگذرانیم و یا ملاحظات زیباشناسی و اخلاقی مانع شود که ما بتوانیم اینها را همانطور که هستند ببینیم. به این ترتیب رویاها یک امور بیمعنی و خرافی نیستند، بلکه این رویاها تداوم واقعیتاند و تداوم زندگی ما در بیداری. در فیلم هم همانطور که دیدید رویاهای “تریستانا” بهنوعی از واقعیت آگاهی میدهد. اتفاقی که قرار است بیفتد، منتها قبل از این، بهنوعی پیشآگهی در رویاهایش میرسد.
بهاین ترتیب “بونوئل” تحتتاثیر عقاید “فروید” و سورئالیستها بهنوعی رئالیسم روانشناختی دست پیدا میکند و آنرا با یک بینش عمیق اجتماعی به هم میآمیزد. پس اگر “بونوئل” را در یک کلمه خلاصه کنید، بهنوعی ترکیبی است از رئالیست روانشناختی که بهطور کلی “فروید” است و یک بینش عمیق اجتماعی که بهطور کلی “مارکس” است. “بونوئل” به قدرت نیروهای ناخودآگاه و دخالت آنها در سرنوشت و رفتار انسان اعتقاد دارد. این نیروهای ناخودآگاه دو قطب خشونت و جنسیت هستند. چون از نظر “فروید” و “بونوئل” در انسانها خشونت و میل جنسی درونی است تا بیرونی. نگاه “بونوئل” نسبت به طبیعت انسان یک نگاه منفی است. شهوت و خشونت در نهاد آدمی است.
در فیلمهای هالیوود شما خشونت میبینید، مثلا “سکوت برهها”ولی این خشونتی که در فیلمهای هالیوودی است، یک امر بیرونی است، یعنی یک کسی است که تصادفا گرفتار چنین مشکلی شده و میتوان این مشکل را با کشتن و از بین بردن آن فرد از بین برد، اما خشونت “بونوئل” – مثل شهوت درونی- حل شدنی نیست و وقتیکه بروز میکند خیلی ترسناک میشود، برای همین ترس و خشونت فیلمهای “بونوئل” خیلی عمیق و ریشهدار است. انسانها یک ساختار احساسی از پیش تعیین شدهای دارند که بر آنها غالب است و در تصمیمگیریهای آنها موثر است. پس “بونوئل” با این پیشفرضها فیلمهایش را میسازد: انسان موجود ناقصی است، آزادی ارزش بسیار دارد، دستگاهها و نهادهای دولتی و همهی آنها که با قدرت سروکار دارند فاسدند از جمله دولت و کلیسا، رویاها بسیار ارزشمندند و ناخودآگاه بسیار قدرتمند است و تعیینکنندهی رفتار و سرنوشت ماست. این ویژگی سورئالیستیکه در فیلمهای “بونوئل” میبینید بهطور عمده همینهاست، یکی دشمنی با کلیسا و تمسخر کشیشها، دوم مسخره کردن آداب و رسوم مردم طبقهی متوسط، تمایلات جنسی اعم از سرکوبشده و یا ارضا شده و جستوجوی بیامان برای آزادی.
اولین فیلم “بونوئل” یک فیلم کوتاه ۱۶ دقیقهای است به نام “سگ آندلسی” که بعد از حدود هفتاد هشتاد سال که از ساخت فیلم میگذرد هنوز در مدارس سینمایی بهعنوان یک فیلم آموزشی نشان میدهند. همهیدانشجویان باید این فیلم را ببینند چون این فیلم سورئالیستیترین فیلم تاریخ سینماست. “بونوئل” این فیلم را با کمک سالوادور دالی که در دانشگاه با هم بودند، ساخت. آنها برای ساختن این فیلم تصمیم میگیرند خوابشان را برای هم تعریف کنند و بعد آنچه را که در خواب دیدند به فیلم تبدیل کردند، تنها قاعدهای که مورد توافق هر دو نفر است این است که از هر آنچه که قرار است در فیلم توجیه منطقی داشته باشد، اجتناب کنند. هدف آنها تحریک کردن تماشاگر است نه ارضا کردن آنها. در واقع آنها در پی یک زیباییشناسی تصویری نیستند، بلکه هدفشان این است چیزهایی که هیچ تناسبی با هم ندارند را در کنار هم بیاورند. مانند چیزهایی که در رویا اتفاق میافتد و بعد شما از مجاورت این چیزهایی که در واقعیت هیچگاه در کنار یکدیگر اتفاق نمیافتد، مضطرب میشوید.
حالا شما اگر رئالیست روانشناختیای که از “فروید” گرفتید و دید اجتماعی را که از “مارکس” گرفتید، کنار هم بگذارید میتوانید تصور روشنی از فیلم “تریستانا” پیدا کنید. سه شخصیت اصلی در فیلم “تریستانا” هست که هرسه شخصیتهای “فروید”ی هستند: “دون لوپه”، “تریستانا” و “ساتورنو”. البته در شخصیت “دون لوپه” فضایلی هست، اشرافزادهای آزاداندیش که با قدرت مخالف و با شرافت و مردانگی موافق است، اما این آدم اگر هزار فضیلت دارد، یک نقص دارد و آن این است که تحت سلطهی امیال جنسی خودش است، بهطوریکه وقتی دختری معصوم تحت حمایتش قرار میگیرد، سوء استفاده میکند و البته سوء استفادهاش را هم توجیه میکند مثلا میگوید: “زن من باشی بهتر است تا در خیابانها ول بگردی و گرفتار اراذل و اوباش شوی”. اما به نظر من شخصیت اصلی و جالب فیلم، شخصیت “تریستانا” است. چون اینجا شخصیت او را دختر معصومی گفتهاند، من میخواهم بگویم که اینطور نیست. “تریستانا” در ابتدا معصوم بهنظر میرسد، اما او هم شیطنتهای دخترانهی خودش را دارد، یعنی او هم یک شخصیت “فروید”ی است. شما فکر کنید اگر “تریستانا” یک دختر کاملا معصوم بود و گرفتار یک مرد زیرک و ثروتمندی میشد، اینجا یک معصومیتی بود که قربانی یک اهریمن شده است، در صورتیکه اصلا اینطور نیست. در واقع تشخیص اینکه چه کسی، چه کسی را گول میزند و اغفال میکند، واقعا مشکل است. صحنههایی در اول فیلم بود شیطنتهایی که با آن پسرها داشت و در واقع “تریستانا” خودش محرک بود و تمایلات جنسیاش از همان ابتدا در فیلم آشکار است. در فیلمهای “بونوئل” زن فقط آبجکت نیست بلکه سابجکت هم هست، همانطور که از دیدگاه اجتماعی، زن در فیلمهای “بونوئل” فقط قربانی نیست، بلکه یاغی هم هست. این نقش قربانی یا یاغی هر چند در مبارزهای که بین زن و مرد در جامعه هست، به شکست زن میانجامد، ولی به هر حال زن هم یاغی است و هم قربانی. بنابراین اینجا بحث اغفال نیست. “تریستانا” با میل میپذیرد که معشوقهی این پیرمرد (دون لوپه) شود. و داستان این طغیان “تریستانا”، طغیانی است که سوء استفادهی جنسی نیست، بلکه ناکامی جنسی “تریستانا” است. و همین باعث میشود که به سراغ نقاش برود. البته یک نشانههای ضعیف “فروید”ی هم در فیلم هست که اشاره میکند در درون “تریستانا” چه میگذرد مثل انتخابهایی که داشت. برداشت من از این انتخابها همان نشانههای “فروید”ی است. مثلا میگوید: “این ستون تا آن ستون چه فرقیدارد؟ اینها همه مثل هم هستند”، اما در ذهن آشوبگر و مخرب “تریستانا” این دو ستون مثل هم نیستند. همانطور که “دون لوپه” مثل “هوراشیو” نیست. یا آن راههایی که مثل هم نیستند و این راه با آن راه فرق میکند و اینها همه نشانهایی است از درون پر آشوب “تریستانا”، هرچند ظاهر “تریستانا” خیلی سرد است، خوب نهاد او اینگونه است. چون “فروید” به ظاهر انسانها کاری ندارد، به درون آدمها دقت میکند.
خوب همانطور که میل جنسی از نظر “فروید” و “بونوئل” در آدمها خیلی قوی است، خشونت هم چه در ارتباط با میل جنسی و چه بهطور مستقل در آدمها شدید است. انسانها در خلاء زندگی نمیکنند، بلکه در محیطی اجتماعی زندگی میکنند که میتواند تشدید کنندهی این تمایلات باشد و محیط اجتماعی که داستان در آن اتفاق میافتد، اسپانیای اوایل قرن بیستم است. البته این داستان مربوط به قرن پانزده است، اما “بونوئل” زمان آنرا تغییر داده است و آورده اوایل قرن بیستم در اسپانیا. حتی مکان داستان را هم عوض کرده است. داستان در شهر افسانهای و تاریخی “تریدو” اتفاق میافتد و همانطور که دوستان میدانند “تریدو” مرکز تمدن قرون وسطی است و این شهر به شکل قدیمیاش باقی مانده ولی امروز که نگاه میکنیم این شهر همچنان یادآورد اروپای قرون وسطی است، خانههای سنگی و کوچههای سنگی و تاریک از نظر “بونوئل” بیانگر همان بیزمانی است، انگار که اسپانیای قرن بیستم در قرون وسطی رها شده است و اسیر خرافات و افکار خاص خودش است. از جمله اعتقادات نادرستیکه در جامعهی اسپانیا هست، این است که میگویند اگر میخواهید زنتان پاک بماند، پایش را بشکنید و در خانه نگهاش دارید و “بونوئل” هم قطعا این ضربالمثل اسپانیایی را میدانسته، چون دقیقا همین کار را میکند و پای “تریستانا” را میشکند.
این فیلم استحاله یا تحول درونی “تریستانا” را نشان میدهد. این دختر معصوم و چشم و گوش بسته که پیرمرد به او پیشنهاد میدهد و او هم تعجب میکند و هم هیجانزده میشود، و از این میترسد به دیدن “هوراشیو” برود و برمیگردد و افکار سادیسمی پیدا میکند. و یکی از صحنههای بهیاد ماندنی این فیلم صحنهای است که – البته اینجا حذف شده است- روحیهی سادیسمی “تریستانا” را نشان میدهد، “تریستانا” به طبقهی بالا میرود و جلوی چشمان “ساتورنا” که پایین درون باغ ایستاده، پیراهناش را در میآورد و با این کار در واقع “ساتورنا” را آزار میدهد. برای همین است که “بونوئل” را متهم کردهاند که افکار خیلی سادیمی دارد. در پایان هم “تریستانا” به موجودی سرد، بیرحم و انتقامجو تبدیل میشود و مردی را که فکر میکند او را بهاین وضعیت انداخته را از بین میبرد.
من احساس میکنم به هر حال فیلم “تریستانا”، نبرد بین زن و مرد در یک جامعهی پدر سالار است که قدرت از مرد به زن منتقل میشود اما زن در پایان پیروز نیست، با وجود اینکه قدرت به او منتقل میشود اما پیروز نیست چون در این جنگ زن خیلی آسیب میبیند و یکی از آسیبهاییکه زن میبیند، در همان دوران مبارزه است. از استادش و از دشمنش یک درس میآموزد و آن این است که ازدواج امر مقدسی نیست و زنها باید روابط آزادی داشته باشند و تا زمانی که این تمایل وجود دارد میتوانند کنار هم زندگی کنند. این آموزهای خطرناک است که از “دون لوپه” میآموزد و جاییکه هوراشیو اصرار دارد که بیا با هم باشیم، این کار نمیتواند براساس ترحم باشد و “دون لوپه” دیگر نمیتواند او را دوست داشته باشد، او را از خودش دور میکند و در واقع این جنگ جنگی است که پیروز آن “دون لوپه” است نه “تریستانا”. چون در نهایت “تریستانا” به یک اهریمن تبدیل میشود.
- منبع: سایت آگاه فیلم
- –علی خزاعی فر (بحث) ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۶:۱۹ (IRDT)
مقالهی “جذابیت پنهان بونوئل“، نوشتهی آقای “میلاد روشنی پایان” را نیز ببینید.
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.