چشماندازی به فعالیت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- حسین عصاران:
چشماندازی به فعالیت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
شصت و سومین جلسهی “کانون تحلیل گران سینما” که در روز پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۶ در “آگاه فیلم” برپا شد، به نمایش و تحلیل فیلم “مسافر” (عباس کیارستمی) اختصاص داشت. این نشست تخصصی با حضور؛ آقایان “مهندس سید حسین عصاران”، “مجید سیف العلمایی” و “دکتر امید روحانی” برگزار شد. در اینجا توجه شما را جلب میکنم به صحبتهای آقای “عصاران”:
با عرض سلام خدمت دوستان. فیلم “مسافر” ساختهی “عباس کیارستمی” محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. این عنوان بسیار مهم است. چون اگر ارگانی بهنام کانون پرورش فکری کودکان نبود شایدخیلی از هنرمندان جریانساز، پا به عرصه نمیگذاشتند. بنابراین این مهم است که بدانیم کانون چگونه به وجود آمد و چه روندی را طی کرد؟
در سال ۱۳۴۳ “فرح دیبا” تصمیم گرفت که یک مجموعهی فرهنگی را برای بچهها تشکیل دهد چون به کارهای فرهنگی هم علاقه داشت. بدینمنظور “لیلی جهانآرا” را که به “لیلی ارجمند” معروف است و همکلاسی خودش بوده را به یک چنین کاری مأمور میکند. “لیلی جهانآرا” همسر “امیر ارجمند” و مدیر فنی روزنامهی اطلاعات بود و چون رشتهش کتابداری بود و به قصههای کودکان هم علاقه داشت، تصمیم میگیرد وارد این کار شود. بههرحال در سال ۴۳ تصمیم گرفته میشود این ارگان بهوجود بیاید. و شروع میکند به نشر کتابهای کودکان و نوجوانان و دو سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۵ “فستیوال جهانی کتاب کودک و نوجوان” را در تهران برپا کرد و با این که تولیدات خود کانون در این فستیوال کم بود اما از سرتاسر جهان بهترین قصههای کودک را جمع کردند. البته هدفشان این بود که با ادبیات کودک در سرتاسر دنیا آشنا شوند و خودشان هم صراحتا میگویند که هدفشان آشنا کردن بچهها با مظاهر نوظهور تمدن بشری است. بنابراین کانون اساس مدرنی دارد. این ادامه پیدا میکند و هرسال فستیوال ارائه میدهند تا اینکه به این نتیجه رسیدند خود کانون، مستقلا به تولید فیلم بپردازد. در سال ۴۸ بعد از برگزاری فستیوال، “فیروز شیرانلو” – که یکی از خدمت گذارترین افراد به فرهنگ ایران است – مسئول راهاندازی قسمت فیلمسازی میشود. و اولین نفری که بدینمنظور به او رجوع میکند، “عباس کیارستمی” است. نکتهی جالب اینکه “کیارستمی” تنها همکاری که آن زمان با کانون داشته نقاشی کتابی بوده از “احمدرضا احمدی” بهنام “من حرفی دارم که فقط شما بچهها آنرا میفهمید”. “عباس کیارستمی” تا آن زمان فقط یکسری فیلم تبلیغاتی برای “کفش ملی” و “شرکت ارج” ساخته بود. همچنین کارهای عنوانبندی فیلمها را انجام میداده است مثل “قیصر”، “رضا موتوری” و ….
ایشان در مصاحبه با شمارهی ۶ مجلهی سینما میگوید: “کار عنوانبندی سینما را به این علت دوست داشتم که واسطهای بود بین سینما و گرافیک که حرفهی اصلی من است و از نمونههایش “رضا موتوری”، “قیصر” و “پنجره” را میتوان نام برد”.
“شیرانلو” از “کیارستمی” دعوت میکند که تولیدات سینمایی راه بیاندازد و خود “کیارستمی” میگوید: “تا حدود شش و یا هفت ماه من تنها کارمند کانون بودم” تا اینکه اولین تولیداتشان را در سال ۴۹ انجام میدهند. بدینترتیب هفت فیلم ساخته میشود که کارهای اولیهی کانون بوده و چهار تای آن نقاشی متحرک و سه تای آن فیلم زنده است. فیلمهای زنده شامل “بدبده” “محمدرضا اصلانی” و “عمو سیبیلو” “بهرام بیضایی” و “نان و کوچه” “عباس کیارستمی”. انیمیشنها “هیولا” “فرشید مثقالی”، “سوءتفاهم” “فرشید مثقالی” و “گرفتار” و “وزنهبردار” که کارگردانهایشان را متأسفانه در مراجع نیافتم! اما تنها فیلمی که مورد توجه اعضای کانون و همه قرار میگیرد “نان و کوچه” “عباس کیارستمی” است. در واقع این اثر بسیار مهمی بود که یک ارگان دولتی تهیهکنندهی آن بود. چون میدانید در آن زمان همهی فیلمسازها، تهیهکنندهی خصوصی داشتند، بنابراین این یک کار دولتی بسیار مهم بهشمار میرفت و دیگر اینکه کانون، خود واقف بود که به یک مرکز مهم جهانی تبدیل خواهد شد و در سالهای بعد هم میبینیم که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یک مرکز جریانساز در سراسر دنیا میشود یعنی نوعی سینما را بهوجود میآورد که حالا نمونهی آن “کیارستمی” است. بعد از آن “ابراهیم فروزش” سرپرست تولیدات سینمایی میشود. و میآید کار را از نظر استودیویی و سختافزاری بسط میدهد و استودیوهای تخصصی دوبله، تدوین، فیلمبرداری را تجهیز میکند. بدینترتیب کانون، ارگانی مدرن میشود که بتوان در آن کارهای اساسی هم انجام داد. و کار به حدی تخصصی میشود که برای بخش انیمیشن، بزرگان آن زمان یعنی “علیاکبر صادقی” و “فرشید مثقالی” و “مرتضی ممیز” و … هرکدام استودیوی مخصوص به خود را در کانون داشتند.
“فروزش” چند بخش را برای کانون تعریف کرد که یکی تولید فیلمهای آموزشی به سرپرستی “عباس کیارستمی” را بهعهده داشت. اساسنامهای هم برای آن نوشته بودند اول اینکه چگونه از سینما برای آموزش کودکان و نوجوانان استفاده کنیم و آیندهی این فیلمها باید بسیار ساده و باطراوت باشد و کارگردان باید کارگردانی قابل قبولی انجام دهد. یعنی از نظر فنی در سطح بالایی باشد. یعنی اینجا برای خود سینما ارزش زیادی قائل شدهاند. و دو نکتهی بسیار مهم یکی این که کارگردانها باید کارگردانهایی باسابقه باشند و یکی اینکه کسانی که فقط تحصیل کرده در این زمینه هستند فقط میتوانند دستیار باشند و ضمن اینکه فیلمها در هیچ فستیوالی نمیتوانند شرکت کنند و نام کارگردان هم نباید در این فیلمها باشد و دیدیم که اسم “کیارستمی” و عوامل دیگر در عنوانبندی فیلم “مسافر” نبود.
در این عرصه کارگردانهای بزرگی کار کردند که بعدها هنرمندان بزرگی شدند مانند “محمد رضا اصلانی” و “عبدالله غیابی”.
قسمت دیگری که خود آقای “فروزش” تعریف کرد این بود که بچههایی که عضو کتابخانهی کانون هستند خودشان بتوانند فیلم بسازند و “اسفندیار منفردزاده” موسیقیدان بزرگ آن زمان مسئول این کار میشود و در یکی از مصاحبههایی که با یکی از روزنامههای خارجی انجام داد میگفت که ما از طرف دولت موظف بودیم که برویم در سرتاسر ایران کارگاه فیلمسازی احداث کنیم و استعدادها را پیدا کنیم و اساتید حوزهی سینما را بیاوریم که به اینها درس بدهند و مشاور ما باشند در فیلم ساختن. و میگفت که بچههای جنوب شهر و پایین شهر استعدادهای بیشتری داشتند.
جالب است بدانید “محمد سجادی”، “محمدرضا علیقلی”، و “همایون اسعدیان” کسانی هستند که از همین شیوه وارد سینما شدهاند، یعنی همان بچههایی که عضو کانون بودند. و فستیوالی هم از فیلمهایی که خود بچههای کانون ساختند برگزار میشد.
قسمت دیگری که “فروزش” برای کانون تعریف کرد مرکز پخش نوار و صفحهی گرامافون بود و “احمدرضا احمدی” – شاعر بزرگ – مسئول این قسمت میشود. ببینید که چه انسانهای بزرگی را برای این مرکز انتخاب میکند. و اگر در آرشیو شخصی خود نوارهای کانون را داشته باشید میبینید که بهترین کارها در زمینهی شعر و دکلمه مربوط به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
کارهای این قسمت کانون به دو بخش تقسیم میشود یکی کارهایی مخصوص کودکان است و یکی کارهایی که مخصوص کودکان نیست و فقط نام کانون را دارد. آن قسمت که مربوط به کودکان است – من چون علاقه داشتم یک لیست را فراهم کردم-. ۱) آواز فصلها و رنگها با صدای “سیمین غدیری” و آهنگ “فریبرز لاچینی” که در آن چهارفصل و انواع رنگها را با موسیقی توصیف کرده، ارکستر بسیار قوی شعرها از “فرهاد شیبانی” و “احمدرضا احمدی” و “عباس رضوی” و شاعران دیگر. و آلبوم آوازهای دیگر که از همین دو نفر است و “فریبرز لاچینی”، آوازهای کودکان که آهنگسازش “حسین علیزاده” و اشعار “حمید حمزه”. “بزی که گم شد” شاعرش “نادر نادرپور” و آهنگسازش “اسفندیار منفردزاده”. “کرم ابریشم” آهنگساز “حسین علیزاده. “لی لی لی حوضک” و بقیه آثار که وقتی بررسی میکنیم میبینیم که برای همهی آنها افراد بزرگی انتخاب شدهاند.
قسمت دیگری هم داشته که از صدای خود شاعر استفاده میکردند مثلا دکلمههای “احمد شاملو” با صدای خود “شاملو” و موسیقی “منفردزاده” و اشعار “حافظ” با صدای “شاملو” و موسیقی “فریدون شهبازیان”. و شعر و صدای “نصرت رحمانی” با موسیقی “مجید انتظامی”. “باباطاهر” با صدای “امیر نوری”. “ابوسعید ابوالخیر” با صدای “بیژن مفید” و موسیقی “کامبیز روشنروان”. صدای “شهریار” و غیره که کارهای بهیاد ماندنی و بزرگی در این زمینه بود که الان هم اگر گوش بدهیم کارها در سطح بالاست ضمن اینکه یادگاری از شعرای بزرگ ایران است.
و جالب است که بیشتر این آهنگسازهای بزرگ از طریق همین کانون کشف میشدند. (مانند “مجید انتظامی”، “کامبیز روشنروان”، “فریبرز لاچینی” و …) اما مهمترین قسمت آن همان مرکز سینماییاش بود که کارگردانهای بسیار بزرگی در این مرکز فیلم ساختند. مثلا “بهرام بیضایی” بعد از “عمو سیبیلو” بلافاصله “سفر” را در سال ۵۲ میسازد. “ناصر تقوایی” فیلم “رهایی” را میسازد و “علیاکبر صادقی” فیلم انیمیشن “گلباران” با موسیقی “منفردزاده” را میسازد. “مرتضی ممیز” فیلم انیمیشن میسازد. “امیر نادری” “ساز دهنی” و “انتظار” را در آنجا میسازد.
اما منتقدان همیشه به کانون این انتقاد را داشتند که شما یک عده کارگردانهایی را که نمیتوانند مستقل باشند و احتیاج به بودجهی شما دارند را آوردهاید تا باب طبع شما فیلم بسازند. اینجا بود که در پی آشنایی “منفردزاده” و “کیمیایی” به سراغ دو کارگردانی که هم در بین منتقدان و هم در بین مردم جواب دادند میروند “مسعود کیمیایی” و “داریوش مهرجویی”. “داریوش مهرجویی” با فیلم “مدرسهای که میرفتیم” و “مسعود کیمیایی” هم که در آن موقع “گوزنها” را ساخته بود و ساواک هم اجازه نمیداد سراغ سینمای معترض برود، برای او بهترین زمان بود تا فشاری که رویش بود را کم کند و دو فیلم میسازد که مختص کودکان است “اسب” و “پسر شرقی” فعالیتهای کانون تا اوایل انقلاب ادامه پیدا میکند. فیلمسازان در آنموقع هم بسیار تحتتاثیر شرایط قرار میگیرند و یکی از همین فیلمها “حیاط پشتی مدرسهی عدل آفاق” ساختهی “داریوش مهرجویی” بود که توقیف شد و داستان آن در مورد یک گروه بچه است که میخواهند در مدرسهشان روزنامه دیواری بزنند و مدیرشان که بسیار ظاهر مهربانی دارد در ظاهر با بچهها خوب است اما آنها را به حیات پشتی میبرد و کتکشان میزند. بعد بچهها شلوغ میکنند و یکی از معلمهای ادبیات از پشت آنها در میآید و قصه برملا میشود در پایان، بچهها موفق میشوند روزنامه دیواری را بزنند. این فیلم توقیف شد تا سال ۶۹ که بعد اکران شد. یک فیلم دیگر از کانون در اوایل انقلاب “همسرایان” ساختهی “عباس کیارستمی” است که میبینیم که شرایط وجود چگونه بر فیلم غلبه میکند. فیلم داستان یک پدربزرگ است که با نوهاش زندگی میکند پدربزرگ گوشهایش سنگین است و سمعکش گم شده است. نوه از مدرسه میآید و هر چه زنگ میزند پدربزرگ نمیشنود. در آخر همهی دوستانش را جمع میکند و همه با هم آنقدر داد میزنند بابابزرگ که بالاخره میشنود و در را باز میکند.
دو مسئله که در اوایل انقلاب برای کانون اتفاق میافتد یکی اینکه بسیار تحتتاثیر شرایط بود و دیگر اینکه کسانی که در کانون، فیلمهای کوتاه میساختند و تجربی کار میکردند حالا بهعلت کنار رفتن تعدادی از کارگردانهای قدیمی وارد سینما شدند. و اینها به علت اینکه هنرمندان مستقلی نبودند و بهعلاوه بعد از انقلاب، سینما داشت تعریف جدیدی برای خودش پیدا میکرد. یعنی سینمای “کلهر” و “فخرالدین انوار” و “بهشتی” کسانی بودند که میخواستند سینمای جدید را تعریف کنند و کانون بهترین مکان بود برای استفاده از اینها. خوب کارگردانهای مستقل ما نمیتوانستند فیلم بسازند و کارگردانهایی هم که بهاصطلاح فیلمفارسیساز به آنها میگفتند که اصلا نمیتوانستند فیلم بسازند. بنابراین مسئولان سینمایی با بهوجود آوردن “بنیاد سینمایی فارابی” از این کارگردانها استفاده کردند و سینمای جدید خودشان را تعریف کردند. سینمایی که در یک محیط ایزوله بهوجود میآمد. سینمایی که اصلا به شرایط اجتماعی کشورمان کاری نداشت و مثلا کشور در حال جنگ است و بنیاد سینمایی فارابی “تنورهی دیو” را میسازد. و یا “آنسوی مه” را میسازد و فیلمهایی که بیشتر به عرفان گرایش داشت.
حالا کانون با بهوجود آوردن جشنوارهی فیلم و “بنیاد سینمایی فارابی” با در خدمت گرفتن کانون پروش فکری، “مجلهی فیلم” و اینکه امکانات سختافزاری سینمای ایران دست اینها است، توانسته سینمای باب طبع خودش را بهوجود بیاورد. و اینجاست که کانون به یک مرکز مهم جهانی تبدیل میشود و اگر توجه کنید در فیلمهای کانون، مضمون به بچهها گرایش زیادی ندارد. “کلوزآپ” و “دونده” نمونهی این فیلمهای جهانی هستند که به بچهها ربطی ندارند. و این جاست که منتقدان خارجی هم میبینند که تهیهکنندهی این فیلمهای بزرگ یک ارگان است و به سراغ کارهای کانون میرود و کارهای کانون یعنی کارهای قبل از انقلابش هم – بیشتر از فیلمهای بعد از انقلاب- در سرتاسر دنیا مشهور شد. یا فیلم دیگری به نام “باشو غریبهی کوچک” محصول کانون که به علت بیاعتمادی به کارگردان به مدت چهار سال توقیف میشود یعنی تهیهکننده میآید فیلمی راجع یه بچهها میسازد و بعد نسبت به کارگردان خودش بیاعتمادمیشود و خودش فیلم خودش را توقیف میکند.
در دههی شصت، کانون در زمینههای دیگر کم کار است و کار نوار آن محدود به بچهها میشود. کارهای “فریبرز لاچینی” هنوز هم پیدا میشود و “محمدرضا علیقلی” که نوارهای خیلی کمی را راجع به بچهها دارند. و در زمینهی قصه و کارهای گرافیک آنچنان فعال نیست. و متاسفانه روزبه روز از حجم کارهای کانون کم میشود و من فقط فیلم “بچههای نفت” را در دههی هشتاد از کانون دیدم و حالا نمیدانم چرا روزبه روز دارد از حجم کارهای کانون کاسته میشود.
- تاریخ ارسال: ۱۳ تیر ۱۳۸۷
- منبع: سایت آگاه فیلم
- –حسین عصاران ۹ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۹:۴۴ (IRDT)
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.