جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • آموزش روی خط
    • فیلم‌سازی
    • فیلم‌نامه‌نویسی
    • نویسندگی
    • عکاسی
  • آموزش آنلاین
    • فن تدریس
    • آموزش راهبردی
    • عضویت الماسی
  • آموزش رایگان
    • هنر انتخاب
    • کتاب‌های ما
    • عکاسی و فیلم‌سازی با موبایل
    • سینمای جوان، از دیروز تا فردا
  • بلاگ
    • دمو
    • الماسی
    • تی وی توس
    • شرح احوال
    • مقاله – یادداشت
    • کانون تحلیل‌گران سینما
  • خوبه بدونید
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • مدیر مسئول
    • مجید سیف‌العلمایی
    • مدرسان
    • قوانین و مقررات
    • سیاست حریم خصوصی
"مجید سیف‌العلمایی" هستم، “مربی و مشاور فیلم‌نامه‌نویسی و فیلم‌سازی” از “سیف‌دات‌آی‌آر”. ماموریتم کمک به مشتاقان و فعالان سینمایی است تا بتوانند بهتر فیلم‌نامه بنویسند و اصولی فیلم بسازند، به روش کاملاً کاربردی و نتیجه محور.
  • 05135420705
  • sayfdotir@gmail.com
  • محصولات آموزشی
  • تماس با ما
  • پرداخت / تسویه حساب
SAYF.IR
  • خانه
  • آموزش روی خط
    • فیلم‌سازی
    • فیلم‌نامه‌نویسی
    • نویسندگی
    • عکاسی
  • آموزش آنلاین
    • فن تدریس
    • آموزش راهبردی
    • عضویت الماسی
  • آموزش رایگان
    • هنر انتخاب
    • کتاب‌های ما
    • عکاسی و فیلم‌سازی با موبایل
    • سینمای جوان، از دیروز تا فردا
  • بلاگ
    • دمو
    • الماسی
    • تی وی توس
    • شرح احوال
    • مقاله – یادداشت
    • کانون تحلیل‌گران سینما
  • خوبه بدونید
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • مدیر مسئول
    • مجید سیف‌العلمایی
    • مدرسان
    • قوانین و مقررات
    • سیاست حریم خصوصی
ورود / عضویت
آخرین اطلاعیه ها
لطفا برای نمایش اطلاعیه ها وارد شوید
0

وبلاگ

SAYF.IR > بلاگ > گفت‌وشنود - مصاحبه > راه های بیان هنر متفاوت اند

راه های بیان هنر متفاوت اند

15 مهر 1383
ارسال شده توسط آگاه فیلم
گفت‌وشنود - مصاحبه

   کمال‏ الدین غراب : راه ‏های بیان هنر متفاوت ‏اند

  • هنر چه تاُثیری بر وجود انسان دارد؟

به ‏نظر من برای این‏که ما به پاسخ این سؤال برسیم باید نخست تعریفی از خود هنر ارائه دهیم. هنر به اعتقاد من بخشی جدایی ‏ناپذیر از روح و وجود انسان است. هنر ، جهان زیبای معنوی و الهام بخش و آرامش بخش به روح انسان است. هنر برای برخی اساساً بهانه ی زندگی است که اگر نباشد، شاید زندگی نیز برایشان قابل تحمل نباشد. هنر، زندگی را از زمختی و سختی بیرون می‏آورد. روابط را لطیف می‏کند، ذهن را، روح را، فکر را و جهان را زیبا می‏کند، زیبایی‌ای که خود انسان هم در آفرینش آن شریک است. وقتی آدم هنرنمایی بزرگ خدا را در هستی می‏بیند، آن‏هم به‏عنوان موجودی که روح خدا را درخودش دارد، به هنر احساس نزدیکی کرده و احساس توانایی می‏ کند که او نیز مانند خدا بیافریند.

tzfx_2-ghorab.jpg

صنعت به نوعی محصول آفرینش انسان است ولی با هنر تفاوت زیادی دارد. دانش به نوعی دیگر محصول قوه‌ی آفرینندگی انسان است. خلاقیت، تخیل و همه‌ی این‌ها عناصری هستند که در هنر ، در دانش و در صنعت به‏کار می‏آیند. دانش و صنعت در جهت مسلط شدن انسان بر طبیعت و استفاده از طبیعت، تسهیل زندگی مادی و ارضای کنجکاوی‌ها و معرفت‌جویی انسان، عمل می‏ کنند، ولی هنر، عین مذهب به نوعی در جهت آرامش بخشیدن به انسان و قدسی‌کردن زندگی او گام برمی‏دارد و ارزش‌ها را در وجودش نهادینه می ‏کند؛ وجود آن فرد را در زندگی معنا می‏بخشد و زندگی وی را در مسیر زیبایی قرار می‏دهد و خلاصه این‌که؛ هنر ، اساساً از زندگی انسان نمی‏تواند جدا باشد. چون انسان هست، هنر هم هست. بنابراین، هر چیزی که محصول وجود انسان است واز خود این موجود سرچشمه گرفته باشد قطعاً بر روی خودش هم تأثیر دارد. در واقع یک نیاز، باعث این خلاقیت و آفرینش شده و هنر را پدید آورده است. به منصه‏ی ظهور رسیدن آن نیاز، بزرگترین تأثیر را بر روی خود انسان دارد. یعنی آن احساس آرامش، احساس خلاقیت و توانایی و نیز بزرگترشدن از محدوده‌ی دیوارهای تنگ وجودی خویش، و از نیازهای روزمره برون آمدن است که تاُثیرات گریز ناپذیر هنر است. به اعتقاد من، ما، در هنر می ‏توانیم خودمان را بیابیم.

یک هنرمند حتماً در هنر، خودش را می‏یابد. وقتی خودش را بیابد جهان و زندگی را پوچ و بی‌معنا احساس نمی‏کند. و این‏همان چیزی است که در مذهب هست. بنابراین شما می‏بینید هیچ هنری بی‌مذهب نیست، هیچ هنری از ریشه‏ های مذهبی جدا نیست. ممکن است حتی فردی به ظاهر، اعتقاد نداشته باشد، اما اگر هنرمند باشد در واقع همان کاری را انجام می‏دهد که مذهب می‏ خواهد با روح انسان انجام دهد.

  • آیا این هنر است که به انسان پیوند می‏خورد یا انسان خودش را به هنر پیوند می‏ زند؟

چنان‏که عرض کردم، هنر چون محصول وجود انسان است، نمی‏توانیم به‏عنوان یک شیء خارجی به آ ن نگاه کنیم . اگر به‏عنوان شیء ای خارجی نگاه کنیم؛ که دیگر محصول دست انسان نیست، باید به این سؤال پاسخ بگوییم که آیا آن شیء خارجی نیروی محرکه ای در خود دارد که خود را به ما پیوند می‏دهد ؟ یا ما هستیم که دوست داریم به آن شی ء خارجی پیوند بخوریم؟ بنابراین به‏نظر من طرح این سؤال به این صورت درست نیست. هنر محصول وجود انسان است؛ چیزی که محصول و میوه‌ی وجود انسان است، ریشه در وجود او دارد و خود به خود با انسان پیوند ناگسستنی دارد. من خودم را به مادرم پیوند می‏دهم یا مادرم خودش را به من پیوند می‏دهد؛ هیچ کدام از این تعابیر درست نیست. من محصول آن وجود هستم و پیوند بین ما گسستنی نیست و درونی است. چیز دیگری است که ما را به هم پیوند داده و آن همان نفس وجودی ماست. هنر با انسان این‏چنین رابطه‏ ای دارد.

  • هنر چگونه می ‏تواند خودش را بیان کند؟

راه‌های بیان هنر متفاوت‌اند، جوهری مشترک میان همه‌ی هنرها وجود دارد که همان احساس هنری است و مثل احساس مذهبی، بعدی از وجود انسان است. در بخشی از روح، چنین ماهیت و چیستی ای وجود دارد، که نامش هنر است. هنرمند وقتی به این می‏پردازد، که در این وجود، این بعد، غلیان‌ها وجوشش‌هایی دارد.

این جوشش‏ ها بستگی به محیطی که در آن زندگی می‏ کنم، مطالعه ای که دارم، شناختی که از بروز این جوششها و غلیان‌ها پیدا می‏ کنم، اشکال مختلفی پیدا می‏کند. دقیقاً مثل مذهب، که جوهر همه‌ی مذاهب یکی است – مسیحیت، اسلام، آیین یهود، زرتشت و ادیان دیگر، شرقی و غربی – جوهر همه‌ی هنرها هم یکی است. یعنی شما همان جوهری که در ونسان ون گوگ نقاش می‏بینید، در بتهوون موسیقیدان ، در کمال‏الملک نقاش، در صبای موسیقیدان هم می‏بینید. حال این‏که چگونه خود را بروز می‏دهد بسته به فرهنگ‌های مختلف، صورت‌های مختلف می‏یابد. یکی از آن تئاتر می‏شود، یکی نقاشی می‏شود، یکی موسیقی می‏شود، یکی عکاسی می‏شود و همین‏طور هنرهای جدیدی که نمود پیدا می‏کند. مهم این است که ریشه دریک جا دارند. به‏طور مثال، تئاتر ، در ایران قدیم، خود را به‌صورت تئاتر روحوضی و سیاه‌بازی جلوه گر کرده است .نقالی هم بیشتر از آن‌های دیگر جوهر تئاتری خاص و هنری در خودش دارد که با تصویرگری خیلی شدیدتر همراه است. همین ‏طور تعزیه‏ خوانی.

در غرب نیز تئاتر رئالیسم پدید می‏آید با آن صحنه‌ی چهارگوش. در تاریخ دیگری در ژاپن، تئاتر کابوکی پدید می‏آید. در هند تئاتر عروسکی رشد پیدا می‏کند. در چین اپرای چین پدید می‏آید. پس می‌بینیم که اشکال ظهور تئاتر متفاوت است، اما جوهره و جوشش‌ آن یکی است.

بعد هنری روح انسان، دیوار به دیوار بعد مذهبی روح انسان است و مهم این است که خواسته‌ایم به دنبال این باشیم که این جوشش را بروز دهیم. زمانی‏ که نتوانیم جلوی این جوشش را بگیریم، یا دست به قلم می‏ بریم شعری می‏نویسیم، یا دست به قلم می‏بریم نقاشی ای می‏ کشیم، یا سر به صحرا می‏زنیم آوازی می‏خوانیم، یا برمی‏ خیزیم رقصی می‏کنیم و حرکتی از خود نشان می‏دهیم، (رقص مادر هنر تئاتر است).

در این‏جاست که بین این توانایی‌ها و راه‌های مختلف، یکی بیشتر به دلم می‏نشیند. به دل خودم و دیگرانی که با من ارتباط دارند . بعد کم کم این سامان می‏یابد. سپس من این احساس و جوشش را سوق می‏دهم به سمت تئاتر ، دیگری همان را به سمت موسیقی و …

  • شیوه‏ ی ارتباط مردم را با هنر در چه می‏ دانید؟ آیا این ‏که هنر را بهتر درک کنند؟

عرض کردم که، هنر چون محصول وجود انسان است و یک بعد از این وجود است، خود به خود ریشه در همه‌ی انسان‌ها دارد . حالا به دلایلی در برخی کمتر است و در برخی بیشتر. چون انسان‏ ها یکسان خلق نشده‏اند، در برخی این شعله‏ ورتر است، در برخی آتشش سردتر است. ولی این‌که بگوییم در کسی خاموش است، این‌طور نیست. شدت و ضعف دارد.

بنابر این، به هر هنری روی بیاوریم باید با انسان‌ها ارتباط برقرار کنیم، چون از یک جوهر مشترک صحبت می‏کنیم. هم‌چون مذهب، هنگامی‏که از ذات مذهب صحبت می‏کنیم – نه از شکل و شمایل و صورت‌های آن (مثلاً آیین وضو گرفتن) – با همه ارتباط برقرار نمی‏کنیم. ولی اگر از خدا حرف بزنیم، از قیامت حرف بزنیم، از بهشت صحبت کنیم، از زندگی پس از مرگ بگوییم، با همه ارتباط برقرار می‏کنیم. چون جوهر اصلی دین این است. حال اگر در هنرم، هر هنری داشته باشم، موسیقی باشد، تئاتر باشد، نقاشی باشد، مجسمه‌سازی باشد و … و از این جوهر یگانه، مایه گرفته باشم ، بی‌شک با دیگران ارتباط برقرار می‏ کنم.

یک اثر صنعتی را نمی‏ توان یک اثر هنری دانست و انتظار داشت که به ‏عنوان یک اثر هنری پذیرفته شود. مثلاً شما بیایید یک تراکتور بسازید که صنعت است و این تراکتور را بگذارید میان چند مجسمه، یا کنار چند تابلو نقاشی و بگویید که این‏هم یک اثر هنری است ! کسی آن ‏را نمی ‏پذیرد چون از ریشه‌های هنری وجود شما سرچشمه نگرفته است. همین تراکتور در یک نمایشگاه ابزار آلات صنعتی ارتباط برقرار می‏کند، ولی به‏ عنوان یک اثر هنری پذیرفته نمی‏شود، چون عقلی است. پس ما باید بدانیم که به چه اثری می‏گوییم اثر هنری. اثری که حقیقتاً از همان بعد هنری روح انسان سرچشمه گرفته باشد، و نتیجه‌ی جوشش احساس درونی آدمی باشد و زیبایی بیافریند . چون ذات هنر با زیبایی سروکار دارد. انسان در هستی احساس کمبودی می‏کند که روح نیاز دارد آن‌را بیافریند. آفرینش آن به انسان معنا می‏دهد، وجود را آرامش می‏بخشد و این زیبا وقدسی است.

mscl_3-ghorab.jpg

دیگر عاملی که در شیوه‌ی ارتباط مؤثر است، سرزمین و فرهنگی است که درآن پرورش یافته‌ایم. به اعتقاد من، هنرها هر چه عمیق‌تر باشند، هر چه بیشتر از آن ریشه‌های اصلی زندگی انسان در هستی، از آن روح حقیقت‌جویی، روح زیباجویی، روح آرامش‌جویی و از روح، که انسان را می ‏خواهد از زمین جدا کند و به بالا ببرد، سرچشمه بگیرند، جهانی‏تر خواهند شد. آن‏وقت است که اگر شما یک تئاتر در اروپا ببینید با آن ارتباط برقرار می‏ کنید. یک تئاتر در چین ببینید با آن ارتباط برقرار می‏کنید. چگونه است که یک دوتار نواز ایرانی (سلیمانی نامی) از کنج روستایی دور افتاده در قوچان به گونه‏ ای در آوینیون فرانسه دو تار می‏زند که مورد استقبال بسیار قرار می‏ گیرد. زخمه‏ هایی که می ‏زند و نوایی که از دل برمی‏آورد، در واقع جوشش‏ های درونی اوست. از دل سرچشمه گرفته و خالص‌تر شده است. هنر این‏ گونه است که علاوه بر بعد محلی و منطقه‌ای، بعد جهانی نیز دارد. قطعاً ما انتظار نداریم که همه‌جای جهان به یک نسبت از آن استقبال کنند. ولی هرچه بیشتر از ریشه‏ های مشترک وجود انسان و از جوشش وجودی او سرچشمه گرفته باشند، فراگیرتر و فرا فرهنگی‌تر خواهند بود.

  • از دیدگاه شما هنرمند چه کسی است؟

فکر می ‏کنم این در تعاریف و صحبت‌های گذشته آمد، اما ابعاد دیگری هم دارد. هنرمند در معنای فلسفی، انسانی است که احساس دارد، جهان نیاز به آفرینش او دارد. محیطی که در آن زندگی می‏ کند چیزی کم دارد، هستی به گوش او بانگ می‏زند که بیافریند و او به این بانگ هستی لبیک می‏گوید. با آفرینش خدا هم‌راهی می‏کند. دستش را در دست خدا قرار می‏ دهد و هم‌چنان که خدا می‏آفریند او هم می ‏آفریند. بخش‌هایی را خدا می‏آفریند ادامه‌اش را به او می‏سپارد تا او بیافریند. هنرمند واقعی کسی است که بتواند حالت وحشی آفرینش ‏هنری را درخود تربیت کرده ، آن‌را اهلی کند و رشد بدهد. وقتی انسان این نقش را پذیرفت و فهمید که هستی از او چه انتظاری دارد، خود را آماده می‏کند تا به اندازه‏هایی که برایش در نظر گرفته شده است برسد. در این‏جا لوازمی پیش می‏آید که هنرمند باید این لوازم را تهیه کند. در درجه اول، شناخت انسان است. شناخت جایگاه خود در هستی است. شناخت رابطه‏ی خود با هستی است. تکلیف، آینده‌ی جهان است. به اعتقاد من، هنرمند باید حتماً به این سؤالات مهم پاسخ بدهد : که چرا آمدم؟ برای چه آمدم؟ کجا می‏روم؟ نقشم چیست؟ چه وظیفه ‏ای بر عهده دارم؟ آیا خدایی هست، نیست؟ آخرتی هست، نیست؟ جهان دیگری وجود دارد، ندارد؟ برای رسیدن به پاسخ باید مطالعه کند. فلسفه مطالعه کند. دین را، سیر و سلوک معنوی داشته باشد. سیر و سلوک را با تجربه‌ی هنری خود بیامیزد ، و آن‌را در آثار هنری خود جلوه‏گر کند. دغدغه های انسانی را بشناسد و پاسخگو باشد. هنرمند یک روشنفکر است، متفکر است، رهبر است، یک پیامبر است. باید عین یک پیامبر رسالتش را عنوان کند، در برابر هستی مسؤلیت بزرگی دارد. خیلی فردی و شخصی نمی‏تواند باشد. نمی‏تواند بریده از جامعه و هستی عمل کند. بنابراین، تربیت این بعد، مهم است. پس وظیفه دارد که فلسفه بخواند، بیاندیشد، فکر کند، تکلیف خود را با این جریانات روشن کند، موقعیت جامعه‌اش را در جهان بسنجد و فرهنگ خود را خوب بشناسد. فرق نمی‌کند چه بخواند. جامعه‏شناسی بخواند، روان‏شناسی بخواند و … باید جامعه‌ی خود را مطالعه کند، انسان را مطالعه کند، جهان را مطالعه کند و حساس باشد . به ارزش‏ها بیاندیشد. چون مسئولیت بزرگی بر دوش او گذاشته شده است. بنابراین، هنرمند فردی است که دو وظیفه‌ی بزرگ دارد؛ یکی این‏که خود را بشناسد و تکلیف خودش را روشن کند که آیا هنرمند هست یا نیست؟ آیا تنها دارای آن جوهر است که مثل بقیه انسان‏ها به‏کار فهم یک اثر هنری می‏آید، نه به کار خلق اثر هنری؟ چرا که خداوند آن‌را در برخی برای فهم اثرهنری گذاشته و در برخی برای خلق اثرهنری . این است که هنرمند باید خود را بشناسد که خالق یا فهیم اثرهنری است. کدام یک از این دو جایگاه را دارد. اگر خود را به‏عنوان خالق، هنرمند و آفریدگار شناخت، باید علاوه بر پرورش خود، هنرش را نیز به لحاظ علمی پرورش دهد. لازمه‏ ی آن نیز سیر و سلوک، مطالعه، عمیق و جدی گرفتن آن چیزی است که در زندگی انسان وجود دارد.

  • به ‏نظر شما چرا برخی از اهالی هنر راه را بیراهه رفته ‏اند؟ آیا شرایط اجتماعی و سیاست‏ های غلط نسبت به هنر بوده است یا خودشان را فراموش کرده‏ اند؟

زندگی انسان همیشه توأم با کارهای صحیح واشتباه بوده است. در همه‌ی عرصه‌های زندگی؛ چه سیاست، چه هنر، چه سیر و سلوک عرفانی، چه علم، همیشه عده ای خود را حقیقتاً شناخته اند و فهمیده اند که برای چنین چیزی آفریده شده‏اند. عده ای هم نه، راه را اشتباه رفته اند. یکی از پزشکی تنها چند فرمول و چند دستورالعمل وچند علامت شناخت بیماری را فرا می‏گیرد وبا آن امرار معاش می‏کند. درحالی‏که واقعاً برای آن دانش، آفریده نشده است. یکی هم پزشکی می‏خواند تا آن‏جا که بزرگترین جراح قلب می‏شود و . . . در عالم هنر هم همین‌طور است . مشکل گروه اول این است که دردرجه‌ی اول خودشان را نشناخته‌اند. راه به خطا رفته‌اند و تا آخر عمر هم شاید این راه خطا را ادامه بدهند. می‏روند، اما به‏جایی نمی‏رسند. روی سخن ما با این‌ها نیست. در واقع تعریف ما از هنرمند، همان افرادی هستند که جوهروجودی خود را شناخته‌اند. هنرمند تحت‌تاُثیر این جریانات قرار نمی‏ گیرد. چون مایه از جایی دیگر دارد. احساس وظیفه ای دارد و چیزی او را فریب نمی‌دهد واز رفتن باز نمی‏ایستد. پیکاسو آن‏ قدر کار می‏ کند که می‏ شود پیکاسو. کمال‏الملک آن‏قدر کار می‏کند تا می‏شود کمال‏الملک. او دیگر فریب چیزی را نمی‏خورد که از رفتن باز بماند. اگر بماند دیگر هنرمند نیست. من و شما هم نامش را نمی ‏شنویم و فراموش می‏شود. نامش ماندگار نیست. و این نشان می‏ دهد که جوهر وجودی خود را نشناخته است. این در همه‌ی هنرها و در همه‌ی عرصه‏ ها هست.

  • چه راه‌کارهایی را برای ماندگاری اثر هنری پیشنهاد می کنید؟

یک هنرمند زمانی‏که به هنر می‏پردازد، احساس می‏کند زندگی ‏اش معنا دارد. احساس می‏کند وجود و حضور دارد و کارش بی‏معنا نیست. در دیگر کارها نیز همین‏ طور. زمانی‏ که معلمی می‏کنید، اگر برای معلمی آفریده شده باشید، زیباترین لحظات زندگی تان، آن لحظاتی ا‏ست که تدریس می‏کنید. اگر آفریده نشده باشید، بدترین لحظات زندگیتان همان لحظاتی است که معلمی می کنید. این خستگی و کوفتگی می‌آورد. کشف کردن خود علامت دارد. زمانی است که به کاری می‌پردازید و در آن احساس بودن و نشاط و رشد می‏کنید. یک هنرمند تئاتر زمانی‏که روی صحنه بازی می‌کند احساس بودن می‌کند. زندگی‌اش معنا و ارزش دارد . او مهمترین کار زندگی‌اش را انجام می‌دهد. یک نقاش واقعی، آن‏که نقاش آفریده شده، زمانی‏که بوم نقاشی جلوی او قرار دارد و قلم برمی‌دارد و نقاشی می‌کشد احساس می‌کند بزرگترین کار زندگیش را انجام می‌دهد. چنان‌که یک ریاضی‌دان زمانی‏که بزرگترین مسئله‌ی ریاضی را حل می‌کند این احساس را دارد. به‌همین ترتیب یک موسیقی‌دان هنگامی‌که آهنگی می‌سازد یا یک نوازنده که می‌نوازد، سازنده و نوازنده در دو مقام، بودن را احساس می‌کنند. صنعت‌کار زمانی‏که یک اثر صنعتی خلق می‌کند و ابزاری می‌سازد این احساس را داراست. نویسنده هنگامی‌که قصه می‌نویسد، مترجم کتابی را که ترجمه می‌کند، حتی مادری که بچه اش را شیر می‌دهد، پدر زمانی‏که با دست پر وارد خانه می‌شود و بچه‌ها دورش را می‌گیرند چنین احساسی دارند. خداوند انسان را با روحیات متفاوت آفریده و وظایف مختلفی هم برعهده اش گذاشته تا این هستی سامان بگیرد. یعنی جهان وزندگی برای هرکدام از ما نقش‏ هایی معین و مشخص در نظر گرفته که من و شما وظیفه داریم آن نقش‌ها را پیدا کنیم. بنابراین شرط ماندگاری یک اثر هنری و یک هنرمند این است که در ابتدا نقش خود را به ‏عنوان هنرمند کشف کرده باشد، دوم این‌که این احساس را پرورش دهد و تربیت کند. و سوم این‏که با فرهنگ جامعه‏اش کاملاً بتواند ارتباط برقرار کند. اگراین سه شرط فراهم شود، یک اثر ماندگار می‏شود. در دل مردم جا باز می‌کند و جهانی می‏ شود.

  • چگونه می‌توان به این رسید که هر شخص برای چه کاری ساخته شده است و استعدادش در کجا شکوفا می شود؟

این امر به مرور زمان و با تجربه و آزمایش کردن خود در راه‌ها و رشته‌های مختلف شناخته می‏شود. ما یک پیام‌هایی در درون خود دریافت می‌کنیم که تکلیف خیلی چیزها را همان اول روشن می‌کند. این‌که ما نسبت به برخی امور احساسی ناخوشایند یا بی‌اعتنا داریم، البته زمانی‏که به یک رشد عقلانی رسیده‌ایم، نه در کودکی که ناپخته و خام هستیم! مثلاً من نسبت به عالم سیاست احساس بی‌تفاوتی دارم هیچ‏وقت در زندگیم نسبت به فعالیت‌های سیاسی به‌معنای ریز و جزئی‌اش علاقه‌مند نبوده‏ام، درحالی‏که خیلی نسبت به سرنوشت مردم و مملکتم حساس بوده ام، این‌که بتوانم کاری بکنم. این یک حس مشترک بسیار قوی سیاسی است، اما هیچ‌وقت با سیاست‌بازی به این معنا که این یا آن جریان را بشناسم و وارد آن‌ها شوم و هم‌راهی کنم، ذره‌ای در وجودم نبوده است. انسان نسبت به برخی از حوزه‌های زندگی خود به خود پیام‌هایی دریافت می‌کند که یا منفی هستند یا مثبت. بعضی از آن‌ها خود به خود کنار می‌روند و از عرصه حذف می‌شوند، عرصه‌های دیگری می‌ماند که ما نسبت به آن‌ها کشش درونی داریم. این‌ها را چاره ای نیست جز آزمودن. به تجربه یکی یکی سراغشان رفتن. مثلاً من به این فکر کنم که آیا هنرمند هستم یا نه، اگر پیدا کردم که هنرمندم، هنرمند چه رشته‌ای هستم؟ آن‌وقت است که باید بیازمایم. خیلی تلاش کردم که خطاط بشوم، اما پی‌بردم که هرگز خطاط نخواهم شد. چون وقتی دو خط می‌نویسم دوست دارم زود تمامش کنم. هرگز مثل یک خطاط حوصله ندارم این ‎ ” با ” را تا آن بالا بکشم، رهایش می‌کنم. پی می‌برم که هرگز خطاط نمی‏شوم. اما می‏توانم با یک هنرمند خطاط ارتباط برقرار کنم، به‌خاطر همان جوهر مشترک هنری که در وجود همه انسان‏ ها هست و خداوند آن‏را برای تفاهم در وجود ما گذاشته است. ممکن است من با یک هنرمند سینما ارتباط برقرار کنم اما خودم هیچ‏گاه یک هنرمند در رشته سینما نمی‏شوم. زیرا از دوربین فیلم‏برداری خوشم نمی‏آید. اما با تئاتر خیلی ارتباط برقرار می‏ کنم.

  • فیلم تماشا می‌کنید؟

فیلم بسیار تماشا می‌کنم، یکی از علاقه‌مندان به تماشای فیلم‌های سینمایی هستم و سخت هم دنبال بهترین فیلم‌ها می‌گردم که پیدا کنم و تجزیه و تحلیل کنم. اما هیچ‌وقت رغبت نمی‌کنم که فیلم‌نامه‌ای بنویسم یا در فیلمی بازی کنم. بنابراین من باید در این جا به تجربه دریابم که در کدام یک از این زمینه‌ها استعداد بیشتری دارم و بهتر می‌توانم به آن برسم. قطعاً معلمان و راهنمایان و… در آن مؤثر است.

  • از تاُثیر هنر تئاتر در زندگی‌اتان بگویید که اگر دوباره متولد شوید باز هم سراغ تئاتر می‏ رفتید؟

تئاتر اساساً ریشه در خانواده‌ام دارد. شاید به این دلیل که در زندگی‌ام با هنر دیگری پیشرفته‏ تر از تئاتر برخورد نکرده بودم. پدرم اهل تئاتر بود. او یکی از قدیمی‌ترین هنرمندان این رشته در مشهد بود. خوشبختانه یا متاُسفانه که نمی‏توانم بگویم، از کودکی وارد صحنه تئاتر شدم. از سال ششم دبستان بود که به بازیگری پرداختم. شاید چون زمینه‌ی آن درمن بیشتر بوده است به آن روی آوردم. اما این را هم بگویم که من در همین هنر، زمانی دچار بحران شدید روحی شدم. زمانی‌که من نقش قهرمانی را بازی می‌کردم، روی صحنه، بین خودم و ارزش‌های آن قهرمان دچار شک فلسفی شدیدی شدم که باید آن‌را حل می‌کردم. در هرصورت خوشبختم که باز همین هنر مرا وادار به تاُمل کرد. دقیقاً یادم هست که بر روی صحنه در حال بازی در نقش آن قهرمان بودم که دچار آن سؤال فلسفی شدم، که من کیستم؟ آیا مقلد ارزش‌هایی هستم که آن فردی که نقش او را بازی می‌کنم به آن رسیده، مقلد او باید باشم یا خود آن فردی که به آن ارزش‌ها رسیده است؟ برای همین صحنه را ترک کردم. گفتم تا تکلیفم روشن نشود به صحنه بر نمی‌گردم. و این باعث شد که تقریباً بیست سال از زندگیم در حاشیه‌ی این هنر سپری شود و به‌دنبال پیدا کردن خود باشم. به لطف خدا به آن‌چه که می‌خواسته‌ام رسیده‌ام. اگر چیزی پیدا کردم که می‌توانستم آن‏را ارائه بدهم، باز هم در عرصه‌ی تئاتر بود که مجدداً به‌سوی آن بازگشتم. اینک نیز این احساس را دارم که زمانی‏که در حال کارگردانی هستم بهترین لحظات زندگیم است و احساس بودن می‌کنم.

  • چرا امروزه در کشور ما به هنر به ‏معنای حقیقی هنر، هنر اصیل کم بها داده می‏ شود یا بها داده نمی‏ شود؟

در کشور ما به خیلی چیزها بها داده نمی‌شود. فقط هنر نیست که به آن بها داده نشود. به دانش، به پژوهش هم بها داده نمی‌شود. این خیلی هم تقصیر برنامه‌ریزان نیست. ما از بسیاری جهات عقب هستیم. مشکلات اقتصادی، مشکلات فرهنگی و خیلی چیزهای پایه‌ای‌تر و ریشه‌ای‌تر وجود دارد که هنوز ما به یک تعریف درست از هویت خودمان و کارهایی که برای حفظ و رشد این هویت بخواهیم بکنیم، نرسیده‌ایم. ورزش هم همین‌طور، بهایی داده نمی‌شود. حتی ورزش بانوان که صفر است. درحالی‌که در هر جامعه‌ای انسا‌ن‌هایی که در آن زندگی می‌کنند استعدادها و توانایی‌های مختلفی دارند، در هنر، ورزش و دانش. ما در جامعه‌امان معظلی اساسی و ریشه‌ای داریم. مشکلات ما در بحرا‌ن‌های اقتصادی و سیاسی، عدم ثبات سیاسی، عدم ثبات اقتصادی و در تعاقب آن عدم ثبات فرهنگی و عدم ثبات علمی، در همه، بی‏برنامگی، اختلال و اغتشاش وارد می‏ شود. این است که هنرمند این‌جا عین دانشمند این‌جا، عین ورزشکار این‌جا در واقع متکی به خود است. اگر شانس بیاورد و راهنمایی داشته باشد، گروهی و جمعی، و امکاناتی داشته باشد رشد پیدا می ‏کند. اگر نه، یا می‏گذارد و می‏رود تا آن‏سوی دنیا که جایگاهش را می‌شناسند و قدرش را می‌دانند، به دانش خود می‌پردازد می‌شود رئیس فلان انستیتو بزرگ تحقیقاتی در آمریکا، کانادا و اروپا. یا هنرمندی بزرگ یا ورزشکاری بزرگ در آن‏جا. پراکنده می‏شوند، می‏ روند. اگر هم بمانند خون دل می‏خورند و در حد محدودی فعالیت می‏کنند. این است که می‏ خواهم بگویم مشکلات ریشه ‏ای ما در واقع یک عدم ثبات اقتصادی و یک عدم ثبات سیاسی است.

  • تاُثیر گذاری هر انسان بر انسان دیگر تا کجاست؟ آیا نیاز است که یک انسان خود شناخته و خود ساخته دغدغه‏ ی دیگران را آگاه کردن، آن هم به‏ طورکلی، داشته باشد؟

بالاخره ما بر مبنای نگاه اسلامی‌امان، داریم که خداوند می‏فرماید: ” لا یکلف الله نفساً الا وسعها ” خداوند هیچ فردی را تکلیف نمی‌کند مگر در حد توانش . طبیعی است که من به اندازه‌ی امکاناتی که در اختیار دارم می‌توانم اگر احساس رسالتی هم دارم به انجام برسانم. اگر به من سالن نمایش بدهند می‏توانم نمایشم را به ظهور برسانم. اگر سالن نمایش نور خوبی داشته باشد می‏توانم بهترین نور را برایش طراحی کنم. اگر بودجه خوبی در اختیارم بگذارند می‏توانم بهترین لباس‏ ها را برای آن طراحی کنم. همه‏ ی این‏ها شرایطی است که دست به دست هم می‌دهند که من در حد و حدود خاصی بتوانم رسالتم را اجرا کنم. مهم این است که من در پی عرضه‌ی این مسئولیتی که هستی بر دوشم گذاشته، باشم.

  • جایگاه هنر تئاتر را در مشهد چگونه می ‏بینید؟

باید بگویم تئاتر در مشهد مرده است. باید فاتحه ‏ای هم برایش بخوانیم. امیدوارم که نسل‏ های تازه احیایش کنند. زنده بشود و از شیرخوارگی آغاز شود، تربیت شود و رشد کند. به اعتقاد من چیزی را در مشهد به‏ عنوان هنر تئاتر نداریم .خود نیز ادعا نمی‌کنم که کاری را که عرضه می‌کنم یا ارائه دهم ، تئاتر به ‏معنی واقعی است. ما هم در میان بقیه دست و پایی می‌زنیم. سعی‌مان بر این است که مقداری اصولی‌تر رفتار کنیم. شروع باید اصولی باشد. من می‌گویم در مشهد مرده است و آرزو می‌کنم هر چه زودتر بمیرد و دفن شود. مقصودم این است که مجدد زنده شود‌. یعنی با برنامه‌ی تازه‌ای باید آغاز شود. نسل گذشته که خودش را به تئاتر بند کرده کنار برود، صحنه را ببوسد، حقوقش را بگیرد و برود. افراد جدیدی هم که می‏آیند آموزش ببینند. یعنی هم انگیزه‌هایشان را پرورش بدهند، هم آن‌را به روش علمی گسترش دهند. متاُسفانه ما جایی هم که بتوان درآن آموزش درستی از این هنر ارائه بدهیم هم نداریم. احیای آن منوط به تشکیل و تاُسیس مراکزی است که به‌طور جدی به آن بپردازند. با اساتید خوب و مجرب ودرست. تا شاید امیدوار باشیم به این‏که تئاتر در مشهد پا بگیرد و رشد کند. مشهد سیر نزولی شدیدی را از انقلاب به این سمت در تئاتر طی کرد. و در همین سیر هم ادامه پیدا کرد .

  • احیاگر کیست؟

احیاگر همان کسی است که می‌تواند هنر تئاتر را به ‏عنوان یک جوشش اصلی در وجود خودش احساس کند و بفهمد که جز این به کار دیگری نمی تواند بپردازد. بقیه به تئاتر بند هستند.

  • چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۳
برچسب ها: آگاه فیلمتئاترراه های بیان هنر متفاوت اندسینماشبکه آموزش مجازی سینمافیلمکانون تحلیل گران سینماکمال الدین غرابمشهدنمایشهنرهنرمند
درباره آگاه فیلم

شبکه آمورش مجازی سینما

نوشته‌های بیشتر از آگاه فیلم
قبلی لاله اسکندری
بعدی شهاب ملت‏ خواه : گل‏ یخ، تکه‏ ای یخ بر پیشانی پرده نقره‌‏ای

پست‌های مرتبط

اصول تدوین فیلم - معرفی دوره

7 مرداد 1404

صدا، تصویر، حرکت

مجید
ادامه مطلب
حرفه، فیلم نامه نویسی

6 مرداد 1404

پروتاگونیست Protagonist

مجید
ادامه مطلب
آلفرد هیچکاک، کاشف سینما (لایو)

5 مرداد 1404

معرفی “آلفرد هیچکاک، کاشف سینما” (لایو)

مجید
ادامه مطلب
فردی همه فن حریف در آموزش

4 مرداد 1404

اتمسفر در سینما

مجید
ادامه مطلب
مربی و مشاور موثر شو

3 مرداد 1404

روش تدریس به شیوه ارسطویی

مجید
ادامه مطلب

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.

جستجو برای:
آخرین نوشته‌ها
  • صدا، تصویر، حرکت 7 مرداد 1404
  • پروتاگونیست Protagonist 6 مرداد 1404
  • معرفی “آلفرد هیچکاک، کاشف سینما” (لایو) 5 مرداد 1404
  • اتمسفر در سینما 4 مرداد 1404
  • روش تدریس به شیوه ارسطویی 3 مرداد 1404
دسته‌ها
تمرین کن!

logo-samandehi

توجه:

برای استفاده از محتوای آموزشی، لازم است با هویت واقعی ثبت نام انجام دهید. این برنامه‌های آموزشی فقط برای استفاده شخصی شماست. هر گونه انتشار محتوای این برنامه، پیگرد قانونی دارد.

تمامی حقوق معنوی و مادی "سیف دات آی آر" ("مربی و مشاور فیلم‌سازی") متعلق به "مجید سیف العلمایی" بوده که طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت می‌نماید. ©1403
ورود
استفاده از موبایل
استفاده از آدرس ایمیل
آیا هنوز عضو نیستید؟ اکنون عضو شوید
بازنشانی رمز عبور
استفاده از موبایل
استفاده از آدرس ایمیل
عضویت
قبلا عضو شدید؟ اکنون وارد شوید
بروزرسانی 15 مهر 1383

راه های بیان هنر متفاوت اند

در کنارتان هستیم.

با ما تماس بگیرید.

سوالی دارید؟

کارشناسان ما آماده پاسخگویی به شما هستند.

پشتیبانی آنلاین

کارشناسان ما آماده پاسخگویی به شما هستند.

هنر اگر چه نان نمی‌شود، اما شراب زندگی است.

اطلاعات تماس

با یک کلیک در کنارتان هستیم.
آدرس مرکز

ایران، خراسان رضوی، مشهد

تلفن تماس

تلفن تماس

ارسال پیامک

ارسال پیامک

پست الکترونیکی

پست الکترونیکی

[gravityform id="2" title="false" description="false" ajax="false"]
::: درخواست خود را به‌صورت کامل برای ما ارسال نمایید تا آن را بررسی کنیم :::