بچه های آسمان
بچه های آسمان
children of Heaven
مجید مجیدی
مترجم: بی نظیر محمد علیزاده
«بچه های آسمان» فیلمی ایده ال برای کودکان است و البته بزرگترها نیز از آن لذت می برند. در فیلم بچه های آسمان، از گستاخی و بدبینی های فیلم های کودک هالیوود خبری نیست. دیدن این فیلم بیننده را به زمانی می برد که بچه ها در فیلم، واقعاً بچگی می کنند و بازیگران فیلم واقعا کودک اند نه سیاهی لشگرهای کوچک خنده دار.
فیلم ساخته ی ایران است. ابتدا فکر می کنید که کودکان علاقه ای به چنین فیلمی نشان نخواهند داد. فیلم زیرنویس دارد، یعنی کودکان باید زیرنویس ها را بخوانند، اما زیرنویس ها ساده و در حدی هستند که یک کودک ۹ – ۸ ساله بتواند به راحتی آن ها را بخواند و حتی برای دیگران هم بازگو کند و شاید کاملترین روش برای معرفی زیرنویس باشد. موضوع فیلم کاملاً مشخص است، کنجکاوی و تردید همه ی بچه ها رو شگفت زده می کند و فیلم هم درست به همین موضوع پرداخته است.
این فیلم درباره پسری است که کفش های خواهرش را گم می کند. او کفش ها را را برای تعمیر به کفاشی می برد و در راه بازگشت به خانه هنگامی که برای خرید سیب زمینی و سبزی برای مادرش به سبزی فروشی می رود ، دوره گردی نابینا که پلاستیک و وسایل بی مصرف را جمع می کند به طور اتفاقی کفش ها را از میان صندوق ها و خرت و پرت های میوه فروشی همراه با پلاستیک و وسایل دیگر بر می دارد.مسلما پسر که نامش علی است از گفتن حقیقت به والدینش بیم دارد .و خواهرش زهرا حتما از او می پرسد که چگونه قرار است بدون کفش به مدرسه برود؟ به همین دلیل شب در خانه ، علی و خواهرش زهرا درست زیر گوش والدینشان( علی و خواهرش فاطمه و پدر و مادرشان در یک اتاق کوچک اجاره ای زندگی می کنند.) با بی قراری در دفتر های مشقشان درباره ی گم شدن کفش ها برای هم یادداشت می تویسند و دفتر هایشان را طوری رد و بدل می کنند که والدینشان متوجه موضوع نشوند.
پاسخ سوال زهرا ساده است: زهرا هر روز صبح کفش های ورزشی علی را می پوشد و به مدرسه می رود و ظهر مسیر مدرسه تا خانه را با عجله می دود که علی بتواند کفش ها را بپوشد و بعداز ظهر به مدرسه برود. اما زهرا همیشه نمی تواند خیلی سریع بدود چون کفش ها از پایش بزرگترند و موقع دویدن از پایش در می ایند و گاهی زهرا دیرتر به خانه می رسد تا کفش ها را به علی بدهد و علی هم که دانش آموز درس خوانی است به خاطر دیر رسیدن به مدرسه چندین بار به دردسر می افتد.
صحنه بسیار تأثیرگذار ان جایی است که که زهرا کفش های گمشده خود را در مدرسه پای دختری می بیند و با تعقیب او می فهمد پدرش دوره گردی است که از میان اشغال ها وسایلی را جمع میکند.
من می گویم که این موقعیت برای کودکان ترسناک تر و به مراتب جالب تر است تا فیلمی در باره گودزیلا و ساخته هایی از این دست. ترس از دست دادن چیزی که به تو سپرده شده از ترس له شدن توسط مارمولک برای بچه ها هم دردناک تر است( علی که پس از تحویل گرفتن کفش های خواهرش در مسیر خانه ان ها را گم می کند) اما گم کردن یک شیء باارزش و یا به دردسر افتادن در مدرسه موضوع مهمی می تواند باشد.
فیلم مجید مجیدی صحنه شگفت انگیزی دارد ، ان صحنه که علی و پدرش با دوچرخه از خیابان ها و کوچه های قدیمی و فقیرنشین شهر می گذرند و به خانه ها و ساختمان های سر به فلک کشیده و مجلل و محل زندگی افراد ثروتمند می رسند. پدر علی امیدوار است که با وسایل باغبانی که به همراه دارد بتواند کار باغبانی را بعنوان کمک خرجی در کنار درامدی که دارد انجام دهد اما او حتی از صحبت با ساکنین در ورودی خانه ها نیز می ترسد. پسرش علی که مدرسه رفته است و سر و زبان خوبی هم دارد پیش قدم می شود و زنگ خانه ها را می زند و هرس کاری، بذرپاشی و سم پاشی را به اهالی خانه های ویلایی شمال شهر پیشنهاد می دهد.
پیروزی بزرگی است.
مسابقه دوئی برای کودکان فقیر برگزار می شود. جایزه ی نفر اول ، دو هفته اردوی تابستانی و جوایز دیگر خواهدبود. علی اهمیتی نمی دهد. او به هر نحوی که شده فقط می خواهد نفر سوم شود چراکه جایزه نفر سوم یک جفت کفش ورزشی است که می تواند آن ها را به خواهرش بدهد. حدس من این است که مسابقه و جوایز آن برای بسیاری از کودکان مهیج تر از چیزهایی است که در بقیه فیلم ها می بینند.
«بچه های آسمان» درباره خانه ای به دور از غم و غصه است. درباره برادر و خواهری که یکدیگر را دوست دارند. درباره موقعیت هایی است که هر کودکی با آن آشناست و انرا تجربه کرده است . من در این فیلم ایرانی ، شیرینی و معصومیتی را یافتم که لاک پشت های موتانت، رنجرهای قوی و بازی های خشن پیش ان کم می اورند. به کودکانمان بیاموزیم پیش از ان که چیزی را ببینند ان را درک کنند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.