دیوید وارک گریفیث
دیوید وارک گریفیث ( David Wark Griffith )
دیوید وارک گریفیث در میان کارگردانان بزرگ سینما از جایگاهی خاص برخوردار است.
img/daneshnameh_up/c/c5/grifis2.jpg
گریفیث در ۲۳ ژانویه ۱۸۷۵ در کنتاکی ( آمریکا ) متولد شد. پدرش در زمان جنگ داخلی آمریکا سرهنگ بود و در جناح ایالت های متفق جنوب می جنگید. زمانی که از جنگ بازگشت مزرعه شان در آستانه ویرانی قرار داشت به طوری که هرچه تلاش کردند نتوانستند آن را سامان دهند و در نهایت نیز با مرگ پدر گریفیث چیزی برای خانواده اش باقی نمانده بود.
به دلیل اوضاع بد مالی ، گریفیث هرگز به دبیرستان نرفت و به جای رفتن به دبیرستان به کار کردن مشغول شد. گرچه فقر ، گریفیث را وادار به ترک تحصیل کرد ، اما او هرگز دست از مطالعه برنداشت و اوقات فراغتش را صرف مطالعه آثار بزرگانی چون چالز دیکنز ( Charles Dickens ) می کرد. در جوانی رویایش آن بود که یک داستان نویس بزرگ نظیر دیکنز شود ، اما پس از آنکه برای اولین بار اجرای نمایش نامه ای را در تئاتر لوئی ویل دید ، رویای دیکنز دیگری شدن را کنار گذاشت و مصمم شد که به نمایش نامه نویسی بپردازد.
گریفیث که مشتاق پیدا کردن راهی برای آغاز کارش بود ، نزد مدیر یک شرکت سهامی به نام ادولف لستینا ( Adolf Lestina) رفت ، که بیشتر نمایش نامه ها را در لوئی ویل به روی صحنه برده بود. لستینا به جای تمسخر این جوان ، پند خوبی به او داد : « شما نمی توانید پیش از آشنایی با صحنه ، نمایش نامه نویس خوبی شوید، بیشتر نمایش نامه نویسان در آغاز بازیگر بوده اند ، شکسپیر (Shakespear) و مولیر ( Mullier ) را در نظر بگیرید.»
گریفیث که برای بازیگری از خصوصیات خوبی برخوردار بود به بازیگری تئاتر روی آورد البته با نام لارنس گریفیث. در ۲۰ سالگی ایالت خود را ترک کرد و ۱۶ سال از عمر خود را صرف کار در تئاتر کرد. او اغلب با شرکت های بی اهمیت همکاری می کرد و کارش چندان با موفقیت قرین نبود.
در ۱۹۰۶ ، لارنس گریفیث با یکی از همبازی های خود به نام لیندا آرویدسون ( Linda Arvidson ) ازدواج کرد.
در سال ۱۹۰۷ بالاخره گریفیث توانست اولین نمایش نامه اش را به فروش برساند. این نمایش نامه ، ابله و دختر ( The Fool And The Girl ) نام داشت و گریفیث آن را به جیمز٫ک.هکت ( James .K. Hackett ) ، یکی از تهیه کنندگان سرشناس دنیای تئاتر ، فروخت. اجرای این نمایشنامه بیش از یک هفته دوام نیاورد و برای گریفیث یک ناکامی بزرگ بود. گریفیث سرخورده از کسب درامد و موفقیت ، با وجود آنکه سینما را تحقیر می کرد تصمیم گرفت در یکی از کمپانی های سینمایی که در هر گوشه شهر سر بر می آوردند شغلی دست و پا کند.
در آن زمان کمپانی ها به دنبال طرح ها و داستان های جدید بودند. گریفیث با آگاهی از این مطلب اولین فیلم نامه خود را نوشت و آن را به استودیوی ادیسون برد. کسی که فیلم نامه به او سپرده شد ادوین استنتن پورتر ( Edvin.s.Porter ) بود. پورتر قول داد فیلم نامه را بخواند. پورتر که در جستجوی بازیگری برای ایفای نقش اصلی در فیلمی با نام نجات یافته از آشیانه عقاب ( Rescued From An Eagle’s Nest ) بود به گریفیث پیشنهاد داد تا این نقش را بپذیرد. گریفیث ناچار این نقش را پذیرفت. فیلم بد بود و گریفیث هم در نقش کوهنوردی که جان خود را برای نجات بچه ای به خطر می انداخت ، بهتر جلوه نکرد.
پس از این آغاز نه چندان موفق در سینما ، پورتر کار دیگری برای گریفیث نداشت ، فیلم نامه اش نیز از سوی کمپانی ادیسون مورد موافقت قرار نگرفت. گریفیث مجموعه فیلم نامه هایش را به کمپانی بایوگراف (Biograph ) برد. بایوگراف که به ساختن فیلم های داستانی روی آورده بود و به دنبال فیلم نامه های جدید می گشت ، گریفیث را برای فیلم نامه نویسی استخدام کرد.
پس از مدتی که گریفیث در کمپانی بایوگراف ، به بازیگری و به فیلم نامه نویسی مشغول بود ، نایب رئیس بایوگراف به او پیشنهاد کارگردانی فیلم داد. گریفیث با این پیشنهاد بسیار محتاتانه برخورد کرد و تنها وقتی که به او اطمینان داده شد که در صورت شکست در این حرفه ، شغل اصلی اش را در بایوگراف از دست نخواهد داد ، آن را پذیرفت.
اولین فیلم نامه ای که به گریفیث ارائه شد ، ماجراهای دالی ( The Adventures Of Dollie )نام داشت که اکثر کارگردانان به مراتب با تجربه تر از او آن را رد کرده بودند. گریفیث بدون توجه به این مسئله فیلم نامه را پذیرفت و مطالعاتی را در زمینه فیلم سازی شروع کرد. او ساعت های متمادی را در استودیو صرف بررسی فیلم هایی کرد که کارگردانان دیگر ساخته بودند. سرانجام ماجراهای دالی توسط گریفیث ساخته شد و در ۱۹۰۸ پخش شد. فیلم موفقیت آمیز بود. پس از این موفقیت گریفیث شغلی دائمی با دستمزدی نسبتا خوب در بایوگراف به دست آورد.
در فاصله سال های ۱۹۰۸ و ۱۹۱۳ گریفیث بیش از ۴۰۰ فیلم برای بایوگراف کارگردانی کرد. آخرین این فیلم ها جودیت از بیت الحم ( Judith Of Bethulia ) نام داشت. این فیلم چهار حلقه بود و اقتباسی بود از داستان های مذهبی- تاریخی. مدت طولانی فیلم و هزینه بالای آن ، اختلافات بین گریفیث و بایوگراف را به اوج خود رساند. سرانجام گریفیث که از سیاست های محافظه کارانه شرکت بایوگراف ، به ویژه مقاومت در برابر فیلم بلند ، به شدت خسته شده بود در اواخر ۱۹۱۳ از این شرکت جدا شد.
تفاوت میان نخستین و آخرین فیلم گریفیث در شرکت بایوگراف به راستی حیرت آور است ، به ویژه در آن عرصه هایی که گریفیث بیش از همه دل نگران آنها بود: تدوین و بازیگری. در عرصه تدوین ، نام گریفیث احتمالا بیش از هر چیز با کاربرد استادانه برش موازی در صحنه های نجات در آخرین لحظه پیوند دارد. اما گذشته از این ، او در ضابطه مند کردن کردن چند فن تدوینی دیگر نیز نقش ارزنده ای داشت ، که برش به نمای نزدیک تر به بازیگران در هنگام تنش های روانی یکی از آنهاست و استفاده مطلوب از فید اوت ( Faid Out ) ، در انتهای فیلم ها یکی دیگر از آنها . تاثیر گریفیث در امر بازیگری چنان بود که حتی در همان زمان هم می گفتند ، فیلم های بایوگراف در عرصه ایفای نقش به سوی سبکی تازه ، صمیمانه و سینمایی تر گام بر می دارد. اینکه این فیلم های بایوگراف حتی امروز که چندین دهه از تولیدشان می گذرد ، همچنان مسحورکننده می نمایند ، هم به خاطر استفاده استادانه از قالب ها و فنون سینمایی ، و هم به دلیل مطرح ساختن حادترین مسائل اجتماعی زمان خود ، یعنی تغییر در نقش اجتماعی زنان و مردان ، رشد روزافزون شهرنشینی ، نژادپرستی و …است. در واقع با تلاش های گریفیث ، به تدریج از شباهت های سینما به تئاتر کاسته می شد و سینما جایگاه واقعی خود را به دست می آورد و از نظر کیفی بهبود پیدا می کرد.
گریفیث بعد از جدا شدن از بایوگراف ( اکنون دیگر با نام دیوید گریفیث شناخته می شد ) به کمپانی نوپایی به نام میو چو آل ( Mutual Film ) پیوست. او نخست چند فیلم چند حلقه ای به بازار عرضه کرد و در ژوئیه ۱۹۱۴ ساخت فیلمی را آغاز کرد که اگر در همه عمرش فقط همین یک اثر را کارگردانی کرده بود باز هم نامش در تاریخ سینما جاودان می ماند. این فیلم دوازده حلقه ای ( نزدیک ۳ ساعت ) تا آن زمان طولانی ترین فیلم آمریکا و در عین حال پر هزینه ترین آن هم بود و تولد یک ملت ( Birth Of A Nation ) نام داشت. داستان فیلم درباره جنگ های داخلی آمریکا بین جنوبی ها و شمالی ها بود. تولد یک ملت در ژانویه ۱۹۱۵ پخش شد. این فیلم که نقطه عطف انتقال از فیلم کوتاه به فیلم بلند بود ، هم از نظر هنری و هم از نظر تجاری با موفقیت روبه رو شد اما طوفانی از مخالفت ها را نیز برانگیخت. گریفیث یک جنوبی بود و فیلم او به شدت ضد سیاه پوستان. سیاه پوستان و سفیدپوستان هم صدا ، مطالب تندی علیه دیدگاه گریفیث ابراز داشتند. تولد یک ملت نشان داد که سینما فقط وسیله ای برای باز گویی یک قصه نیست ، بلکه توانایی برانگیختن شور و احساسات عمیق را نیز دارد.
یک سال بعد گریفیث دومین فیلم بلند خود را که بلندپروازانه تر بود ساخت. این فیلم تعصب ( Intolerance ) نام داشت. تعصب چهار داستان متفاوت را که هر یک در دوره ای از تاریخ رخ می دادند و به مسئله تعصب در تاریخ می پرداختند روایت می کرد. این فیلم که پرهزینه تر و طولانی تر از تولد یک ملت بود با موفقیت عمومی رو به رو نشد چون به نظر تماشاگران فیلم بیش از حد طولانی و پیچیده بود.
در ۱۹۱۸، پریفیث میوچوآل را ترک کرد و همراه با مری پیکفورد ( Mary Pickford ) ، داگلاس فربنکس (Douglas Fairbanks ) و چارلز چاپلین ( Charles Chaplin ) کمپانی جدیدی را با نام یونایتد آرتیستز ( United Artists ) پایه گذاری کرد. اولین فیلم او در این کمپانی شکوفه های پژمرده ( Broken Blossoms ) ، در ۱۹۱۹ روی پرده رفت. شکوفه های پژمرده از نظر اهمیت ، سومین فیلم بلند گریفیث است و بر خلاف دو فیلم دیگر ، داستانش ابعاد نسبتا کوچکی دارد و پیرامون سه شخصیت دور می زند ، دختری نوجوان ( با بازی لیلیان گیش ( Lillian Gish)) ، پدرخوانده بی رحم دختر ، پسری چینی و مهربان.
پس از پخش شکوفه های پژمرده در ۱۹۱۹ ، زندگی حرفه ای گریفیث ، هم از نظر هنری و هم از نظر اقتصادی سیر نزولی به خود گرفت و او هرگز نتوانست جایگاه گذشته خود را بازیابد. شاید مهم ترین دلیل ناکامی او این بود که هرگز نتوانست خود را با تحولات و حساسیت های آمریکای پس از جنگ تطبیق دهد و از همراهی با تماشاگرانی که روز به روز باریک بین تر می شدند باز ماند.
مهم ترین فیلم هایی که گریفیث در دهه ۱۹۲۰ ساخت ، به سوی شرق ( Way Down East ) و یتیمان طوفان ( Orphans of the Storm ) نام داشتند که در حقیقت اقتباس هایی سینمایی از ملودرام های قدیمی تئاتر بودند. گریفیث آخرین فیلم بلندش را با نام تلاش ( The Struggle ) در ۱۹۳۱ ساخت. این فیلم انتقادات شدیدی را برانگیخت وبه عنوان بدترین اثرش شناخته شد. از آن پس هیچ کس حاضر نشد برای ساختن فیلم جدید به او کمک مالی کند . از طرفی گریفیث پس اندازش را نیز از دست داده بود و سرمایه اش در بورس هم با سقوط این بازار در ۱۹۲۹ به باد رفت. گریفیث به حاشیه هالیوود رانده شد و کنج عزلت گزید ، تنها گاهی به عنوان ویراستار یا مشاور فیلم نامه به خدمت گرفته می شد. در اواخر عمر پس از ترک همسر دومش در یک هتل ساکن شد و سرانجام در ۲۳ ژوئیه ۱۹۴۸ به دلیل خونریزی مغزی در انزوای کامل درگذشت.
فیلم های برگزیده
فیلم های کوتاه
• آوای پیرهن ( ۱۹۰۸ – The Song Of The Shirt )
• ویلای دورافتاده ( ۱۹۰۹ – The Lonely Villa )
• تلگرافچی لاندیلی ( ۱۹۱۱ – The Lonedale Operator )
• بانوی نقاشی شده ( ۱۹۱۲ – The Painted Lady )
• کلاه نیویورکی ( ۱۹۱۲ – The New York Hat )
• دل مادر ( ۱۹۱۳ – The Mothering Heart )
• نبرد درۀ الدربوش ( ۱۹۱۴ -The Battle of Elderbush Gulch )
فیلم های بلند
• جودیت از بیت الحم ( ۱۹۱۳- Judith Of Bethulia )
• تولد یک ملت ( ۱۹۱۵ – Birth Of A Nation )
• تعصب ( ۱۹۱۶ – Intolerance )
• شکوفه های پژمرده ( ۱۹۱۹ – Broken Blossoms )
• به سوی شرق ( ۱۹۲۰ – Way Down East )
• یتیمان طوفان ( ۱۹۲۱ – Orphans of the Storm )
• آبراهام لینکلن ( ۱۹۳۰ – Abraham Lincoln )
همچنین ببینید:
* تولد یک ملت ( ۱۹۱۵)
* تعصب ( ۱۹۱۶ )
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.