هنر اندیشیدن
خلاصه کتاب:
هنر اندیشیدن
(یازده هنر فکری مردان موفق)
جان سی. مکسول
مترجم: معین خانلر
ویراستار: احمدرضا اسعدی
به کوشش مجید سیف العلمایی
موضوع: اندیشه و تفکر خلاق
پیشگفتار: چرا بعضی از مردم موفق و بغضی نا موفق هستند؟این سؤال میلیونها بار پرسیده شده است.پاسخ های زیادی هم به آن داده اند.اینها برخی از پاسخ ها هستند: فرصت های بهتری نصیب افراد موفق شده است،کسانی که موفق نمی شوند گذشته ی بدی داشته اند، افراد تنبل موفق نمی شوند.
نویسنده در تمام طول زندگی اش به دنبال پاسخ این سؤال بوده است که راه حل را اینگونه پیدا کرده است:افراد موفق متفاوت با افراد ناموفق فکر می کنند.این کتاب۱۱ نوع تفکر را که افراد موفق از آنها استفاده می کنند به شما معرفی می کند.
بخش اول: تفکر خود را تغییر دهید تا زندگی تان تغییر کند.
فصل اول: به ارزش خوب فکر کردن پی ببرید.
شاید برای شما این سؤال پیش بیاید که چه چیزی آنان را که به اوج میرسند از کسانی که هرگز به این حد نمی رسند متمایز میکند؟پاسخ،خوب فکر کردن است.آنها این را هم میدانند که برای تغییر زندگی خود،باید افکار خود را تغییر دهند.آیا می دانید مهمترین چالش بیشتر افراد در راه ایجاد تغییرات مثبت شخصیتی چیست؟احساسات شان.آنها میخواهند تغییر کنند اما نمیدانند چگونه احساسات خود را کنار بگذارند.ولی راهی برای انجام این کار وجوددارد.به حقیقتی که استدلال زیر دربردارد توجه کنید:
فرض اصلی: من میتوانم افکارم را کنترل کنم.
فرض فرعی: احساسات من از افکارم نشات می گیرند.
نتیجه گیری: من میتوانم با کنترل افکارم، احساساتم را کنترل کنم.
اگر حاضر شوید افکارتان را تغییر دهید،می توانید احساسات خود را تغییر دهید.اگر احساسات خود را تغییر دهید،می توانید اعمال خود را تغییر دهید.تغییر اعمال با پیروی از افکار درست،می توانند زندگی تان را تغییر دهد.بیشتر مردم انتظار دارند نظام آموزش و پرورش ،فکر کردن را به آنها و فرزندانشان بیاموزد.بسیاری از مردم بر این باورند که کلید بهبود زندگی و اصلاح جامعه در دست آموزش و پرورش است.بسییارا از معلمان این مساله را در فکر و باور ما می گنجانند که کسب نمره های بالا به موفقیت منجر می شود و هرچه تحصیلات بالاتری داشته باشیم،موفق تر خواهیم بود.با این وجود تحصیلات رسمی همیشه نمی تواند چنین وعده هایی را محقق کند.آیا فرد تحصیل کرده ای را سراغ ندارید که بسیار ناموفق هستند؟آیا استاد دانشگاهی را ندیده اید که درجه دکترا دارد اما نمی تواند زندگی خود را به خوبی مدیریت کند؟در مقابل،دانجویانی را دیده اید که با وجود انصراف از تحصیل بسیار موفق شده اند؟(بیل گیتس،توماس ادیسون،استیو جابز).مشکل اغلب مؤسسات آموزشی این است که به افراد می آموزند به چه چیزی فکر کنند،نه این که چگونه فکر کنند.مردم برای رسیدن به رؤیاها و سقف توانی های خود باید بیموزند که چگونه به درستی فکر کنند.
دلایل مبنی بر اهمیت تفکر درست:
۱-خوب فکر کردن موجب می شود به نتایج خوبی برسید: شاید این حرف بدیهی به نظر برسد که کیفیت افکار انسان در کیفیت نتایجی که کسب می کند مؤثر است.من تصور می کنم بیشتر مردم با عبارات زیر موافق باشند:افکار ضعیف موجب پیشرفت در جهت منفی می شود،افکار متوسط هیچ پیشرفتی به بار نمی آورد،خوب فکر کردن تا حدی موجب پیشرفت می شود،عالی فکر کردن نتایج فوق العاده ای به بار می آورد.یکی از دلایل نرسیدن مردم به رؤیاهایشان این است که می خواهند بدون تغییر دادن افکارشان نتایج بهتری کسب کنند. اما این نگرش هرگز نتیجه نخواهد داد.اگر علف هرز کاشته اید و انتظار دارید ذرت درو کنید، هر چقدر که وقت خود را صرف آبیاری،وددهی و رسیدگی به محصول تان کنید،ذرت نصیب تان نخواهد شد.
۲-خوب فکر کردن توانایی های شما را افزایش می دهد: جیمز آلن می نویسد: “انسان به اندازه امیالی که او را کنترل می کند کوچک و به اندازه اندیشه های مسلط خود بزرگ خواهد شد.”یا به قول حضرت سلیمان:انسان ها همان گونه هستند که قلبا می اندیشند.از این فرض که افکارتان تعیین می کند چه کسی هستید،به صورت طبیعی می توان نتیجه گرفت که توانایی های شما نیز نتیجه افکار شماست.بزرگترین مخرب موفقیت بسیاری از افراد در آینده،افکار مروز آنهاست.اگر افکارشان محدود باشد،قابلیتهایشان نیز محدود خواهد بود.اما اگر بتوانند مدام افکار خود را رشد دهند،توانایی انجام کارهای بزرگ تری را پیدا می کنند و قابلیت هایشان نامحدود خواهد شد.
۳-خوب فکر کردن همیشگی می شود اگر آن را به یک عادت تبدیل کنید:به اطراف خود نگاهی بیاندازید تا به صحت این حرف پی ببرید.امور دنیا مدام پیچیده و پیچیده تر میشود.آیا این مساله شما را دلسرد می کند؟نه لزوما.سالها قبل مطلبی خواندم که بر من تاثیر زیدی گذاشت.آن مطلب از این قراراست:”من همراه همیشگی شما هستم.من بزرگترین یاور و سنگین ترین بار روی دوش تان هستم.من یا شما را تا جلو هل می دهم یا شما را تا مرز شکست عقب می کشم.من خدمتگزار تمام انسان های بزرگ و همه انسان های شکست خورده هستم.می توانید از من در جهت سود یا زیان خود استفاده کنید.برای من تفائتی ندارد.آیا مرا می شناسید؟من عادت هستم.موفقیت نتیجه عادت خوب فکر کردن است/هرچه بیشتر خود را با خوب فکر کردن درگیر کنید،افکار خوب بیشتری به ذهن تان می رسد.ویکتور هوگو می گوید:در برابر هجوم ارتش ها می توان مقاومت کرد اما در برابر هجوم افکار نه!تغییر افکار می تواند به انسان کمک کند از بقاء محض یا حفظ وضعیت موجود به سمت پیشرفت واقعی حرکت کند.۹۵%راه موفقیت این است که بدانید چه چیزی می خواهید و بهای رسیدن به آن را بپردازید.
ترسیم تصویری از یک انسان متفکر:از نظر یک شخص،متفکر بودن به معنی داشتن بهره هوشی بالاتر است و از نظر شخص دیگر معادل با داشتن اطلاعات عمومی بی اهمیت است.من معتقدم برای اینکه بتوانیم به خوبی فکر کنیم،باید دارای مجموعه ای از مهارت ها تفکر باشیم.
فصل دوم: به تاثیر شگرف تغییر اندیشه ها پی ببرید.
به آسانی می توان پذیرفت که افراد ناموفق نیازمند تغییر افکارشان هستند.اما چگونه می توان درباره افرادی که به میزانی از موفقیت رسیده اند،چنین نظری دارد؟ آیا کسی می تواند بدون ایجاد تغییردر شیوه تفکر خود به سطح بالاتری برود؟
چرا باید افکارتان را تغییر دهید؟درباره ارزش تغییر شیوه تفکر هرچه بگویم کم گفته ام. خوب فکر کردن می تواند ثمرات زیادی داشته باشد.درآمد ایجاد کند، مسائل را حل کند و فرصت های جدیدی به وجود بیاورد.تفکر درست از نظر شخصی و شغلی شما را به سطح کاملا جدیدی ترقی خواهد داد می تواند منجربه تغییر زندگی شما شود.بعضی از چیزهایی که باید درباره تغییر شیوه تفکر بدانید از قرار زیر است.
۱-تغییر شیوه تفکر خود به خود اتفاق نمی افتد: غم انگیز است که تغییر تفکر خود به خود اتفاق نمی افتد.ایده های خوب راه نمی افتد که صاحبان خود را پیدا کنند.اگر می خواهید ایده ی خوبی پیدا کنید،باید در جستجوی آن باشید.اگر می خواهید بهتر از قبل فکر کنید،باید روی این مساله کار کنید.زمانی که شیوه تفکرتان بهتر شود،ایده های خوب مدام به ذهن تان خطور می کند.در واقع،میزان خوب فکر کردن شما در آینده عمدتا به میزان خوب فکر کردن شما در زمان حال بستگی دارد.
۲-تغییر شیوه تفکر دشوار است: فقط کسانی که به شکل عادت به فکر کردن درگیر نیستند،این کار را آسان می دانند.آلبرت انیشتن،فیزیکدان برنده جایزه نوبل و یکی از بزرگترین متفکران تاریخ می گوید:”فکر کردن کار دشواری است،به همین دلیل است که افراد کمی این کار را می کنند.”از آنجا که فکر کردن دشوار است،باید از هرچه که می تواند کمکی یه بهبود این فرایند کند، استفاده کنید.
۳-تغییر شیوه تفکر،ارزش وقت گذاشتن را دارد: هنگامی که وقت خود را صرف یادگیری نحوه تغییر اغکار خود می کنید و فکر کردن خود را بهبود می بخشید.در وجود خود سرمایه گذاری می کنید.معادن طلا رئزی به پایان میرسد،بازار بورس سقوط می کند، سرمایه گذاری در املاک گاهی اشتباه از آب در می آید.اما ذهن انسان با توانایی فکر کردن،مانند معدن الماسی است که هرگز تمام نمی شود و بهایی برای آن متصور نیست.
۴-تغییر تفکر بهترین هدیه ای است که می توانید به دیگران بدهید: یادگیری شیوه تفکر یک سرمایه گذاری بسیار خوب در شخصیت خودتان است.اما هم چنین،بهترین هدیه ای است که می توانید به دیگران بدهید.زیرا ممکن است توانایی های نامحدودی را برای فرد موردنظر در پی داشته باشد.
تاثیر تغییر تفکر:بسیاری از کسانی که از زندگی خود راضی نیستند،علت این امر را نمی دانند.آنها اغلب گمان می کنند باید دیگران یا شرایطی که در آن هستند،سرزنش کنند.حتی بسیاری از افراد صادق و خودآگاهی که می دانند مشکل از خودشان است،نمی توانند آن را ریشه یابی کنند.بدانید تنها زمانی همه چیز در زندگی به نفع شما تغییر خواهد کرد که تغییرات مناسبی را در افکار خود به وجود بیاورید.وقتی مسئولیت تغییر افکارتان را می پذیرید،چگونه می توانید خودتان را تغییر دهید.به این فرایند پایبند باقی بمانید تا به تغییر زندگی شما منجر شود.این فرایند به شکل زیر عمل می کند:
قدم اول:تغییر افکار،باورهای شما را تغییر میدهد:در جوامع امروز،کسانی که از آمادگی ذهنی کافی برخوردار نیستند،قربانی افکار و باورهایی می شوند که مخرب روح و روابط انسانی است.کیانی که از ذهنی قوی برخوردار نیستند،به نظرات و افکار دیگران وابسته می شوند.آنها به جای اینکه موضوعات و افکار مختلف را بررسی کنند،زندگی خود را به پیروی از مجموعه ضوابط و مقررات و برنامه های از پیش تعیین شده محدود می کنند.یا به راحتی دست از تلاش می کشند.در تلاش براسژی تغییر شیوه تفکر خود این سه نکته را به خود گوشزد کنید:۱-تغییر،کاری شخصی است.من نیاز دارم تغییر کنم.۲-تغییر،کاری ممکن است.من می توانم تغییر کنم.۳-تغییر،کاری سود آور است.من با تغییر کردن پاداش دریافت می کنم.به خاطر داشته باشید،هر چقدر هم سن تان بالا باشد یا شرایط هرطور که باشد،باز هم می توانید تفکرتان را تغییر دهید.وقتی هم که تفکر خود را تغییر دهید،ابورهایتان را تغییر دهید.
قدم دوم: تغییر باورهایتان ،انتظارات شما را تغییر می دهد:باور،ایده ای نیست که شما مالک آن باشید،بلکه ایده ای است که شما را تحت مالکیت خود می گیرد.در باور قدرت عظیمی نهفته است،زیرا انتظارات فرد را تغییر می دهد.
قدم سوم: تغییر انتظارات،نگرش را تغییر می دهد: مردی به چادر یک فال گیر قدم گذاست و پولی را به فال گیر داد تا برایش کف خوانی کند.فال گیر گفت:”چیزهای زیادی می بینم.”مرد پرسید؟”مثلا چی؟” او پاسخ داد:”شما تا ۴۵ سالگی فقیر و ناراضی خواهید بود.”مرد با ناراحتی گفت:”اه…وقتی که ۴۵ ساله شدم.چه می شود؟”زن فالگیر گفت:”به این وضعیت عادت می کنید.”انتظارات ما بر نگرش ما تاثیر زیادی دارد.انتظارات منفی،راهی سریع برای رسیدن به بن بست فکری است.انتظارات مثبت نگرش مثبتی در پی دارد.آنها اشتیاق،هیجان،اعتماد به نفس،تعهد،ایمان و انرژی تولید می کند.که همگی جزو خصوصیات مؤثر در رسیدن به موفقیت هستند.اگر می خواهید این خصوصیات را به وفور داشته باشید.انتظارات خود را بالا ببرید.
قدم چهارم: تغییر نگرش،رفتارتان را تغییر می دهد.
به راستی نگرش چیست؟ من معتقدم…نگرش”پیشاهنگ درونی”خود واقعی ماست.ریشه هایشدرونی و میوه هایش بیرونی اند.یا بهترین دوست ما و یا بدترین دشمن ماست.تا زمانی که اظهار نشود،راضی نمی شود.کتابدار گذشته،سخنگوی حال و پیام آور آینده ماست.به عبارت دیگر رفتار از نگرش نشات می گیرد و این دو جدایی ناپذیرند.
قدم پنجم:تغییر رفتار موجب تغییر عملکرد می شود:هرگز بیش اندازه شیفته هدف گذاری نشوید،شیفته رسیدن به اهداف باشید.رسیدن به اهداف جدید و بالا بردن سطح عملکرد همیشه مستلزم تغییر است و تغییر کردن احساس خوشایندی به انسان نمی دهد.اما این را بدانید که اگر تغییر موجب احساس ناراحتی نشود،تغییر نیست.دانستن این مساله شما را آرام می کند.
قدم ششم:تغییر عملکرد،زندگی تان را تغیر می دهد:وقتی عملکردتان را تغییر می دهید،این قدرت را خواهید داشت که زندگی تان را تغییر دهید.سبک اولیه تغییری نمی کند اما تفکر مدام رشد می کند میدانید که اگر مدام تفکرتان را بهتر کنید،بر باورهایتان تاثیر خواهد گذاشت که به نئبه خود انتظاراتتان را تغییر می دهد و بر نگرشتان تاثیر می گذارد و رفتارتان را دست خوش تغییر می کند که موجب بهبود عملکردتان خواهد شد.همه اینها به نوبه خود زندگی تات را تغییر می دهد.
مرحله ی بعد:پیشرفت همیشه مستلزم تغییر است.رسیدن به یک سطح جدید مستلزم تغییر ذهنی است.شاید این مساله را به طور حسی بدانید اما باید آن را پایه و اساس شیوه زندگی کردن خود قرار دهید.اگر می خواهیددر سطح جدیدی زندگی کنید باید در سطح جدیدی فکر کنید.
فصل سوم: به فرایند تفکر ارادی تسلط پیدا کنید.
همیشه برای کسانی که خوب فکر می کنند تقاضا وجود دارد.شاید برای کسی که می داند چگونه فکر کند همیشه شغلی وجود داشته باشد اما کسی که علت فکر کردن را بداند،همیشه رئیس او خواهد بود.افراد خوش فکر مساله را حل می کنند،آنها هر ایده ای را که برای ساختن یک سازمان مورد نیاز باشد،دارند و همیشه به آینده بهتری امیدوار هستند.کسانی که فرایند خوب فکر کردن را می آموزند،می توانند بر خود فرمانروایی کنند،حتی اگر تحت سلطه یک حاکم ظالم یا شرایط دشوار دیگر باشند.یافتن محلی مناسب برای فکر کردن:خوب فکر کردن آنقدرها هم پیچیده نیست.این کار یک مهارت است و مانند اغلب مهارت ها می توان آن را پرورش داد و بهبود بخشید.
۱-جایی برای فکر کردن پیدا کنید:شنیده ام که چارلز کترینگ مخترع بزرگ و مؤسس شرکت دلکو،که بیش از ۱۴۰اختراع ثبت کرده است و حدودا از ۳۰ دانشگاه دکترای افتخاری دارد،درباره یافتن مکانی برای فکر کردن صحبت می کرد.او این کار را به آویزان کردن قفس پرنده در ذهن خود تشبیه کرد.این نوع بیان کمی عجیب به نظر می رسد اما اگر ماجرای شرط بندی ۱۰۰ دلاری او را بشنوید ایده اش برای شما واضح تر خواهد شد.کترینگ به دوستش گفت می تواند کاری کند که او در سال آینده یک پرنده بخرد.دوستش با خود فکر می کرد هیچ کس نمی تواند او را مجبور به انجام چنین کاری کند بنابراین شرط بندی را پذیرفت.مدت کوتاهی بعد،کترینگ به آن دوست یک قفس دست ساز و گران قیمت سوئیسی هدیه داد.آن مرد قفس را به خانه بردو از آنجایی که بسیار زیبا بود آن را در اتاق پذیرایی آویزان کرد.از آن زمان به بعد هر بار که مهمان داشت،یکی از آنها می پرسید:پرنده ات کی مرده است؟او به آنها پاسخ می داد:”من هرگز پرنده ای نداشته ام”سپس مجبور می شد کل ماجرا را تعریف کند.پس از چند بار تکرار این ماجرا،یک طوطی خرید و ۱۰۰ دلار به کترینگ داد.کترینگ بعدها گفت:”اگر در ذهن خود قفس پرنده آویزان کنید،در نهایت چیزی در آن قرار خواهید داد.”همان طور که قفس کترینگ پرنده ای را نصیب خود کرد،داشتن مکانی مشخص برای فکر کردن هم افکار خوب را جذب خواهد کرد.اگر با توقع تولید افکار خوب به مکان تفکر خود بروید،در نهایت چنین افکاری به ذهن تان خطور خواهد کرد.جایی را پیدا کنید که بتوانید در آن فکر کنید و افکارتان را روی کاغذ ثبت کنید تا آنها را از دست ندهید.وقتی من جایی را برای فکر کردن پیدا کردم،افکارم جایی در ذهن من پیدا کرده اند.
۲-جایی را برای شکل دادن به افکارتان پیدا کنید: ایده ها به ندرت به شکل کاملا شکل یافته و آماده به ذهن کسی خطور می کند. بیشتر اوقات،باید به آنها شکل داد تا جدی شوند.برای شکل دادن به افکار،آنها را مورد بررسی قرار دهید.بسیاری اوقات فکری که دیشب عالی به نظر می رسید،امروز کاملا احمقانه است.ایده هایتان را مورد سؤال قرار دهید.آنها را دقیق و واضح کنید.یکی از بهترین راههای انجام این کار نوشتن افکار است.تقریبا هرجایی می توان به افکار شکل داد کافی است جایی را پیدا کنید که از نظر خودتان مناسب باشد،جایی که بتوانید افکارتان را بنویسید و بدون مزاحمت،حواس خود را متمرکز کنید و فکرتان را مورد بررسی قرار دهید.با سؤال پرسیدن،دید همه جانبه ای درباره ایده های خود پیدا می کنید.
۳-جایی را برای بسط افکارتان پیدا کنید:اگر افکار بسیار خوبی به ذهن تان خطور کرد و وقت خود را صرف شکل دادن به این افکار کردید،تصور نکنید که کارتان انجام شده و باید در اینجا متوقف شوید.اگر این کار را بکنید،یکی از باارزش ترین ابعاد فرایند تفکر،یعنی هم فکری با دیگران را از دست داده اید و نمی توانید افکارتان را تا بیشترین حد ممکن بسط دهید.
گاهی یک فکر صرفا سکوی پرشی برای رسیدن به یک ایده بزرگ تر است،اما بدون این سکوی پرش،آن فکر عالی هرگز پیدا نمی شود.گاهی هم در همراهی با فکری دیگر،به فکری عالی تبدیل می شود.گاهی فکر خودمان بهبود پیدا می کند و فقط کافی است کمی به آن شاخ و برگ بدهیم.یافتن جایی برای بسط افکار،این فرصت را به شما می دهد تا قابلیت های یک ایده را محقق کنید.
۴-جایی را برای نشاندن افکارتان پیدا کنید:ایده ای که در حد یک ایده باقی بماند،تاثیر زیادی از خود به جا نمی گذارد.قدرت واقعی ایده ها زمانی نمایان می شود که از حالت ذهنی به کاربرد برسد.نظریه نسبیت انیشتن را در نظر بگیرید،زمانی که او نظریه های خود را در سال ۱۹۰۵و ۱۹۱۶منتشر کرد،ایده های ژرفی بیش نبودند.قدرت واقعی آنها با ساخت رآکتور هسته ای در سال ۱۹۴۲و بمب هسته ای در سال ۱۹۴۵ نمایان شد.زمانی که دانشمندان ایده های انیشتن را بسط دادند و درعمل پیدا کردند دنیا دچاردگرگونی شد.اگر به فکر کاربردی کردن فکرتان هستید،ابتدا آنها را به افراد زیر بقبولانید:
خودتان:قبولاندن یک ایده به خودتان،موجب بی نقص شدن آن می شود.دیگران تنها ایده ای را می پذیرند که فرد بیان کننده آن مورد قبول آنها باشد.اگر خود شخص به آن ایده ایمان نداشته باشد،چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
افراد کلیدی:صراحتا می گویم هیچ ایده ای اوج نخواهد گرفت مگر زمانی که افراد تاثیر گذار،آن را بپذیرند.به هرحال آنها همان کسانی هستند که افکار را از ایده به عمل می رسانند.قبولاندن یک ایده به افراد تاثیرگذار سازمان تان،تاثیر شما را افزایش خواهد داد.
۵-جایی را برای به پرواز در آوردن افکارتان پیدا کنید:برای رسیدن به نتایج مورد انتظار خود و برای خوب اوج دادن افکارتان باید برای خوب فکر کردن درباره هرکاری وقت کافی اختصاص دهید.اگر به اندازه کافی درباره برنامه های خود فکر کنید،زمان پیاده سازی آنها کاهش می یابد و نتایج بهتر می شوند.وقتی که به فکر کردن اختصاص می دهید مانند باند فرودگاه است.همان طور که هواپیماهای بزرگ تر برای برخاستن به باند طولانی تری نیاز دارند،ایده های بزرگ نیز برای راه افتادن به باندی طولانی از تفکر نیازمندند.
چگونه به انسان خوش فکری تبدیل شویم؟
۱-خود را در معرض دریافت چیزهای خوب قرار دهید:افراد خوش فکر همیشه چرخ ایده ها را به گردش در می آورند.آنها همیشه به دنبال چیزهایی هستند که آغازگر فرایند تفکر باشد.وقتی فکری شما را به خود علاقه مند می کند،خواه ایده خودتان باشد خواه ایده دیگران.آن را جلوی چشم خود قرار دهید.آن را بنویسید و در مکان تفکرتان بگذارید تا محرک تان شود.
۲-با افراد خوش فکر هم نشین شوید:وقت خود را با افراد مناسب بگذرانید.
۳-افکار خوب را برای اندیشیدن انتخاب کنید:برای اینکه به فرد خوش فکری تبدیل شوید،باید فرایند تفکر خود را اردی کنید.به طور منظم به مکانی مناسب برای فکر کردن بروید،به افکارتان شکل دهید،آنها را بسط دهید و با دیگران مطرح کنید.این کار را یکی از اولویت های خود قرار دهید،به خاطر داشته باشید که فکر کردن یک فن است.
۴-مطابق با افکار خود عمل کنید:ایده ها،روی پیشخوان عمر کوتاهی دارند.باید قبل از رسیدن تاریخ انقضاء مطابق با آنها عمل کنید.
۵-اجازه دهید احساس تان یک فکر خوب دیگر خلق کند:برای فکر کردن نمی توانید منتظر بمانید تا حس فکر کردن پیدا کنید.اما وقتی خود را در فرایند خوب فکر کردن درگیر می کنید،می توانید از احساسات خود برای تغذیه این فرایند استفاده کنید و نوعی جنبش و محرک در خود به وجود بیاورید.این کار را امتحان کنید تا نتیجه اش را ببینید.اگر فرایند تفکر منظم را به اجرا گذاشتید و تا حدی به موفقیت رسیدید،به خودتان اجازه بدهید از آن لحظه لذت ببریدتا بر موج انزژی ذهنی آن موفقیت سوار شوید.
۶-فرایند فوق را تکرار کنید:انسان ها تصمیمات کوچک زیادی درزندگی می گیرند.بیشتر اوقات تصمیمی گرفته می شود،به فراموشی سپرده می شود و تصمیم دیگری جایگزین آن می شود.انسان امیدوار است که این تصمیمات تاثیری به جا بگذارند،اما کسی بررسی نمی کند که این تصمیمات چه طور زندگی او را شکل می دهند.
ایده های جدیدی مدام از راه می رسد:اهمیتی ندارد کهثروتمند به دنیا آمده اید یا فقیر.مهم نیست که آیا سه کلاس سواد دارید و یا درجه دکترا.اهمیتی ندارد که دچار معلولیت هستید یا در سلامتی کامل به سر می برید.در هر شرایطی که قرار داشته باشید می توانید خوب فکر کردن را یاد بگیرید.تنها کاری که باید انجام دهید این است که این فرایند را به شکلی روزانه دنبال کنید.
بخش دوم:یازده مهارت فکری که هر فرد موفقی به آنها نیاز دارد.
مهارت اول:دانش تفکر کل نگر را کسب کنید.
ذهنیت متفکران کل نگر:لزومی ندارد دانشمند یا ریاضیدان باشید تا از تفکر کل نگر برخوردار باشید و یا از آن استفاده کنید.چنین تفکری می تواند برای هرکس در هر شغلی مفید باشد.
متفکران کل نگر مدام در حل یادگیری هستند:متفکران کل نگر هرگز به آنچه که می دانند راضی نمی شوند.آنها همیشه در حال بازدید از مکان های جدید،خواندن کتاب های جدید،آشنایی با افراد جدیدو آموختن مهارت های جدید هستند.به همین دلیل می توانند بین چیزهایی که به ظاهر با یکدیگر ارتباطی ندارند ارتباط برقرار کنند.
متفکران کل نگر آگاهانه گوش می دهند:وقتی با کسی ملاقات می کنید،خوب است موضوعی برای یادگیری در ذهن داشته باشید.شراکت با افرادی که در زمینه هایی غیر از شما تخصص دارند بسیار سودمند است.متفکران کل نگر آگاهند که بسیاریاز چیزها را نمی دانند.آنها مدام سؤالاتی عمیق می پرسند تا درک و فکر خود را وسعت دهند.اگر می خواهید تفکر کل نگرانه تری داشته باشید،شنونده خوبی شوید.
متفکران کل نگر دید گسترده ای دارند:متفکران کل نگر می دانند که در کنار دنیای خودشان،دنیای دیگری هم خارج از خودشان وجود دارد.آنها تلاش می کنند از دنیای خود خارج شوند و دنیاهای دیگران را از نگاه آنها ببینند.
متفکران کل نگر کامل زندگی می کنند:داشتن تفکری کل نگر به شما کمک می کند زندگی کامل و رضایت بخشی داشته باشید.متفکران کل نگر با توسعه نگاه به دنیای خود تجربه خود را وسعت می دهند.در نتیجه نسبت به افرادی که نگاه محدودی دارند موفق تر هستند.آنها با مسایل غیر مترقبه و ناخواسته کمتری نیز مواجه می شوند،زیرا معمولا ابعاد فراوان و مختلف هر موقعیت از قبیل افراد،مسایل،روابط زمان بندی و ارزش ها را می بینند.بنابراین در برخورد با دیگران و افکارشان معمولا تحمل بیتری دارند.
چرا شما باید دانش تفکر کل نگررا کسب کنید؟احتمالا به صورت حسی،کل نگر بودن را سودمند می دانید.هیچ کس تمایلی ندارد که ذهنیت محدودی داشته باشد و کسی آگاهانه به این وضعیت دچار نمی شود.اما اگر کاملا متقاعد نشده اید،چند دلیل زیر را برای لزوم تلاش برای ایجاد تفکر کل نگر در خود ملاحظه کنید:
۱-برخورداری از تفکر کل نگر به شما فرصت رهبری می دهد:برخورداری از تفکر کل نگر موجب می شود در هر کاری به موفقیت بیشتری برسید.کسانی که نسبت به مسایل مختلف نگاهی کل نگرانه دارند،احتمال موفقیت شان در هر تلاشی بیش از دیگران است.
۲-تفکر کل نگر شما را روی هدف تان متمرکز نگه می دارد:شما برای انجام کارها به تفکر نیاز دارید.اما برای اینکه کارهای درستی را انجام دهیدباید مسایل را کامل و کلنگرانه ببینید.تنها در صورتی که فعالیت های روزانه خود را در بستر یک تصویر بزرگ تر قرار دهید می توانید روی هدف خود تمرکز داشته باشید.
۳-تفکر کل نگر به شما اجازه می دهد مسایل را از نگاه دیگران ببینید:یکی از مهم ترین مهارت هایی که در زمینه روابط انسانی می توان کسب کرد توانایی دیدن مسایل از نگاه دیگران است.این مهارت یکی از کلیدهای کار با مشتریان و جلب رضایت آنها حفظ زندگی مشترک،تربیت فرزندان و کمک به افراد نینازمند است.تمام تعاملات انسانی با کسب این مهارت بهبود پیدا می کند.
۴-تفکر کل نگر کار تیمی را بهاود می بخشد:اگر در یک کار تیمی شرکت کرده باشید،می دانید که برخورداری از یک نگاه کل نگر برای اعضای تیم تا چه حد اهمیت دارد.زمانی که یکی از اعضا نمی داند جایگاه کارش در ارتباط با کار دیگران کجاست،کل تیم دچار مشکل می شود.هر چه اعضای تیم درک بهتری از کل کار داشته باشند،توان آنها برای انجام کار تیمی بیشتر است.
۵-تفکر کل نگر مانع از این می شود که دچار روزمرگی شوید:متفکران کل نگر اجازه نمی دهند روزمرگی بر آنها غالب شود،زیرا از دورنمای جامع ومهم کاری که انجام می دهند چشم بر نمی دارند.انها می دانند کسی که از نتیجه نهایی کار خود غافل شود به بردگی لحظه حال تن می دهد.
۶-تفکر کل نگر به شما کمک می کند عرصه های جدیدی را کشف کنید.
چگونه دانش تفکر کل نگر را کسب کنیم؟اگر مشتاق یافتن فرصت های جدید و گشودن افق های تازه هستید،باید تفکر کل نگر را به مهارت های خود اضافه کنید.برای این که به متفکری که توان دیدن یک تصویر کلی و همه جانبه از امور را دارد،تبدیل شوید پیشنهادهای زیر را به خاطر بسپارید:
۱-برای رسیدن به قطعیت تقلا نکنید:متفکران کل نگر با ابهامات راحت هستند.آنها سعی نمی کنند هر مشاهده یا داده ای را در یک جایگاه ذهنی از پیش تعیین شده قرار دهند.آنها دید وسیعی دارند و می توانند چندین فکر به ظاهر متناقض را در ذهن خود مدیریت کنند.اگر می خواهید توانایی تفکر کل نگر را در خود پرورش دهید،باید به پذیرش و کار با ایده های پیچیده و متنوع عادت کنید.عادت کنید که مفاهیم متفاوت را با یکدیگر تطبیق دهید و دیدگاه های به ظاهر متضاد را هم زمان بپذیرید.به عنوان مثال در دنیای کسب و کار اهداف عالیه و سودآوری را همزمان دنبال کنید.به یک ایدئولوژی اصلی ثابت همراه با تغییر و نوآوری پایبند باشید،بسیار رؤیاپرداز باشید و در عین حال جزئیات را هم به خوبی پیاده کنید.
۲-از هر تجربه چیزی بیاموزید:متفکران کل نگر چشم انداز و دورنمای ذهنی خود را با درس گرفتن از تجربه ها وسعت می دهند.انها با رسیدن به موفقیت از پا نمی نشینند بلکه از آن درس می گیرند،مهم تر اینکه از شکست های خود درس می گیرد.زیرا تحت هر شرایطی درس پذیر هستند.تجربیات مختلف مثبت و منفی به شما کمک می کنند تصویر کلی و جامع از شرایط را ببینند.
۳-از بینش افراد مختلف استفاده کنید:متفکران کلنگراز تجربیات خود درس میگیرندالبته آنهااز تجربیاتی که ندارند نیز درس میگیرندیعنی از بینش دیگران هم استفاده میکنند ازمشتریان ،همکاران،کارمندانورهبران:اگر میخواهیددامنه افکار خود راوسعت دهید ودید کاملتری نسبت به مسایل پیدا کنید ،به دنبال افرادمناسب باشید .
۴-به خود اجازه بدهید که دنیای خود راگسترده تر کنید:اگرمی خواهید کل نگرانه فکر کنید بایدخلاف جهت حرکت دنیا حرکت کنید.اجتماع می خواهد افراد را در جعبه نگه دارد .بسیاری از مردم به صورت ذهنی باوضعیت فعلی خودپیوندی ناگسستنی دارند.آنهاآنچه راکه همیشه بوده است می خواهند،نه آنچه را که می تواندوجود داشته باشد.آنهابه دنبال امنیت وپاسخ هایی آسان هستند.روزی وقتی در کلیسادرباره سفر یک انسان به ماه با مردم صحبت می کردم،متوجه مساله تکان دهندهای شدم:آنهاباورنمی کردندکه قرار است انسان برروی ماه قدم بگذاردمردی به من گفت:اگر خدا می خواست پای انسان به ماه برسد خودش انسان راروی ماه قرار می داد .حرفش مرا غافلگیر کرد.اولین باری بود که با چنین تفکر محدودی روبهرو می شدم.ویکتور هوگو می نویسد:”مردان کوچک افکار کوچکی دارند.”
مهارت دوم:قدرت تفکر متمرکز را آزاد کنید:
افراد بسیاری در کودکیوقت زیادی را صرف نقاشی کشیدن با مداد شمعی می کنند در جایی آمدهاست که در ایالات متحده هر کودک تا سن ۱۰ سالگی به طور متوسط ۷۳۰ مداد شممعی مصرف می کندپس انرژی خلاقانه زیادی صرف می شود.
چرا باید قدرت تفکر متمرکز را آزاد کنید؟تمرکز به همان اندازه که در تولید محصول برای شرکت ها اهمیت دارد.برای رسیدن به ایده های خوب مهم است.تفکر متمرکز چندین فایده برای شما دارد:
۱-تفکر متمرکز انرژی شما را در مسیر رسیدن به هدف مطلوب تان هدایت می کند:تمرکز می تواند به هر کاری خواه ذهنی یا جسمی،انرژی و قدرت بدهد.هرچه مساله ای دشوارتر باشد تمرکز فکر طولانی تری برای حل آن مورد نیاز است.
۲-تفکر متمرکز به ایده ها فرصت رشد می دهد:تولد و کشف یک ایده ناب معمولا نتیجه مطرح شدن ایده های خوب فراوان است.اما برای رساندن ایده هابه سطح بعدی بباید از تنوع ایده به سمت گزینش آنها برویم.زمانی که تفکر متمرکز نتیجه می دهد نه تنها ایده اولیه بلکه خودم هم رشد می کنم.
۳-تفکرتمرکز موجب وضوح هدف می شود:تفکر متمرکز باعث حذف اختلالات و آشفتگی های ذهنی می شود تا بتوانید روی یک موضوع متمرکز شوید و با وضوح فکر کنید.
۴-تفکر متمرکز شما را به سطح بالاتری ارتقا می دهد:هیچ کس با عمومی فکر کردن به سطوح عالی نمی رسد.اگر انسان در یادگیری بی توجه باشد،در هیچ کاری مهارت پیدا نمی کند.تنها راه رسیدن به سطوح بالاترفداشتن تمرکز است.هدفتان هرچه که باشد،نیازمند تمرکز هستید.
باید تفکر خود را روی چه چیزی متمرکز کنید؟در تفکر متمرکز گزینشی عمل کنید نه عمومی.برای پی بردن به مواردی که باید به آنها وقتی را برای تفکر متمرکز اختصاص دهید،پیشنهادهای زیر را در نظر بگیرید:
اولویت های خود را شناسایی کنید:متاسفانه بسیاری از افراد هنگامی که انرژی یا علاقه خود را از دست می دهند به اولویت ها می رسند.شما قطعا نه می خواهید این کار را بکنید و نه می خواهید اجازه دهید دیگران اولویت های شما را برایتان تعیین کنند.خلاصه این که حواس خود را به زمینه هایی معطوف کنید که نتایج موفقیت آمیزی در پی دارند.
استعدادهای خود را بشناسید:همه مردم به قدر کافی خود شناس نیستند و نسبت به مهارت ها،نبوغ و استعدادهای خود شناخت کافی ندارند.اگر قرار باشد تفکر خود را روی نقاط قوت خود متمرکز کنید،باید آن نقاط قوت را بشناسید.
رؤیایی در سر داشته باشید:اگر رؤیای خود را نمی دانید،وقتی را برای تفکر متمرکز روی این موضوع اختصاص دهید و آن را کشف کنید.اگر فکرتان هر از گاهی متوجه یک موضوع خاص می شود،شاید بتوانید رؤیای خود را در همان زمینه کشف کنید. وقت بیشتری را به فکر کردن درباره آن اختصاص دهیدو ببینید چه اتفاقی می افتد.وقتی که رؤیای خود را پیدا کردید،بدون ایراد گرفتن به آن،پیش بروید.اگر تفکر خود را آنقدر روی یک چیز متمرکز کنید که رؤیاهایتان دستخوش تغییر شوند آنگاه بهترین توان فکری خود را هدر داده اید.با بالا رفتن سن و کسب تجربه بیشتر،نیاز به تمرکز ضروری تر می شود.هرچه بیشتر تمرکز می کنید می توانید تمرکز بیشتری داشته باشید و بلید هم همین طور باشد.
چگونه می توان تمرکز را حفظ کرد؟وقتی که می فهمید درباره چه چیزی باید فکر کنید باید یاد بگیرید چه طور تمرکز خود را روی آن بهتر کنید.۵ پیشنهاد زیر در این فرایند به شما کمک خواهد کرد:
۱-اختلالات را حذف کنید: حذف اختلالات در زندگی امروز کار ساده ای نست اما حیاتی است.چطور می توان این کار را انجام داد؟اول-با ایجاد نظم پرداختن به اولویت ها.نه کارهای آسان نه کارهای سخت و نه کارهای فوری.هیچ یک را اول انجام ندهید به کارهایی که اولویت بالاتری دارند ابتدا بپردازید یعنی کارهایی که بالاترین سود را برای شما در پی دارند به این ترتیب اختلالات را حداقل خواهید کرد. دوم-خود را در برابر اختلالات واکسینه کنید.
۲-برای تفکر متمرکز وقت فراهم کنید:وقتی مکانی را برای فکر کردن پیدا کردید باید وقت فکر کردن هم را داشته باشید.در این دوران معمولا همه چند فعالیت را همزمان انجام می دهند.اما این کار همیشه درست نیست،بنا به گفته محققان وقتی سعی کنیدچند کار را همزمان انجام دهید در صورتی که آنها را به صورت تک تک انجام دهید کار بیشتری انجام خواهد شد تا زمانی که مدام بین انجام آن کارها جابهجا می شوید.عوامل اتلاف کننده وقت را به تعویق بیاندازید تا برای خود وقت فراهم کنید.
۳-چیزهایی را که باید روی آنها تمرکز داشته باشید جلوی چشم خود قرار دهید.
۴-هدف تعیین کنید:اهداف اهمیت دارند تا زمانی که اهداف روشنی وجود ندناشته باشد ذهن تمرکز پیدا نمی کند اما مراد از تعیین هدف این است که حواستان متمرکز شود و جهت پیدا کنید.نه اینکه یک مقصد نهایی را تعیین کنید.هنگامی که به اهداف خود فکر می کنید.
۵-پیشرفت خود را مورد سوال و بررسی قرار دهید:هر از چند گاهی نگاهی دقیق به خود بیاندازید و ببینید آیا در حال پیشرفت هستید.این بهترین معیار برای سنجش میزان استفاده از تفکر متمرکز است.
برای پیشرفت کردن از چه چیزهایی می گذرید؟هیچ کس با پرداختن به امور متنوع نمی تواند به بالاترین درجات برسد.
مهارت سوم:لذت تفکر خلاق را کشف کنید.
طلای ناب:در هر شغلی که باشید،خلاقیت طلای ناب است.علارغم اهمیت برخورداری از تفکر خلاق تعداد معدودیاز افراد این مهارت را به میزان زیاد دارند.اگر آنقدر که می خواهید خلاق نیستید می توانید مانند من طرز فکرتان را تغییر دهید.تفکر خلاق لزوما باتفکر ابتکاری معادل نیست.بیشتر اوقات تفکر خلاق ترکیبی از افکار دیگران است که قبلا کشف شده است.حتی هنرمندان بزرگ که کارهایشان را بسیار ابتکاری می دانیم چیزهایی را از استادان خود آموخته اند.از کارهای دیگران الگو گرفته اند و مجموعه ای از ایده ها و سبک ها را برای خلق اثر خود تلفیق کرده اند.
ویژگی های متفکران خلاق:
متفکران خلاق برای ایده ها ارزش قایل اند:خلاقیت یعنی داشتن ایده های فراوان.انسان ها تنها در صورتی ایده های زیادی جمع می کند که برای ایده ها ارش قایل باشد.مردم اغلب به ایده هایی که به زمینه مورد علاقه شان مربوط می شود توجه نشان می دهند.
متفکران خلاق گزینه های مختلف را بررسی می کنند:متفکران خلاق عدم قطعیت را می پذیرند و نیازی به رفع عدم قطعیت و حذف شرایط نامطمئن نمی بینند.آنها انواع تناقض ها و شکاف های زندگی را می بینند و از کنکاش در آنها یاپرکردنشان با تخیل خود لذت می برند.
متفکران خلاق پذیرای چیزهای عجیب و غیر معمول هستند:خلاقیت ذاتا طوری است که از مسیرهای فکری تعیین شده و مشخص پا فراتر می گذارد و خلاف آن چه که معمول است عمل می کند برای پرورش خلاقیت در خود یا دیگران تحمل مقداری غیر معمول بودن را داشته باشید.
متفکران خلاق بین چیزهای به ظاهر نامربوط ارتباط ایجاد می کند:از آنجایی که خلاقیت به ایده های دیگران وابسته است توانایی پیوند دادن ایده ها به یکدیگر به خصوص پیوند آنها با ایده های به ظاهر نامربوط ارزش زیادی دارد.خلق افکار جدید مانند سفر با اتومبیل است شاید بدانید به کجا می روید اما تنها زمانی که به سوی مقصد خود حرکت می کنید می توانید چیزهایی را ببینید و تجربه کنید که دیدن انها قبل از شروع حرکت امکان پذیر نبود.
متفکران خلاق از شکست نمی ترسند:غلبه بر شکست یکی از کلیدهای موفقیت در زندگی است.خلاقیت مستلزم این است که از شکست نترسید زیرا خلاقیت مساوی است با شکست.شاید شنیدن این حرف شما را متعجب کند اما صحت دارد.
مهارت چهارم:اهمیت تفکرواقع بینانه را درک کنید
اولین مسئولیت یک رهبر تعریف کردن واقعیت است . ماکس دوپری
واقعیت چیست؟ واقعیت اختلاف بین خواسته های ماست با انچه وجود دارد
چرا باید به تفکر واقع بینانه پی ببریم؟
اگرشماهم مانندمن ذاتا خوش بین هستید،شاید تمایل زیادی نداشته باشیدواقع بینانه ترفکرکنید،اما پرورش تفکر واقع بینانه،نه ایمان شمارابه دیگران از بین می برد ونه توانایی شما را برای دیدن وگرفتن فرصت ها کمتر میکند ،درعوض ارزش شمارابه شکل های زیر بالا می برد:
۱٫تفکر واقع بینانه ،احتمال زیان را حداقل میکند.
هرعملی،نتیجه ای را در پی دارد.تفکر واقع بینانه به شما کمک میکند این نتایج را پیش بینی کنید این مساله بسیا رحیاتی است زیرا تنها با شناسایی ودر نظر گرفتن عواقب هرکار،می توانید به درستی برنامه ریزی کنید.اگربرای بدترین حالت برنامه ریزی کنید،می توانیدریسک وزیان احتمالی را حداقل کنید.
۲٫تفکر واقع بینانه به شما هدف وبرنامه می دهد.
من تاجرانی را می شناسم که واقع بینانه فکر نمیکردند،خبر خوب این است که انها بسیا ر مثبت اندیش بودند وامید فراوانی به کارشان داشتند،خبر بد این است که امید،استراژی نمی شود.تفکر واقع بینانه به
کسب نتا یج عالی در رهبری ومدیریت منجر می شود زیرا افراد را ملزم می کند با واقعیت ها روبه رو
شوند انها با واقع بینی ،هدف خود را تعیین وبرنامه ای را برای رسیدن به ان ترسیم میکنند.
هنگامی که افراد واقع بینانه فکر می کنند،کم کم کارها وفرایندها رانیز ساده تر می کنند که این امر به کارایی بهتری منجر می شود.حقیقت این است که در هر کسب وکاری چند تصمیم بسیار مهم وجود دارد.متفکران واقع بین تفاوت بین تصمیمات مهم وتصمیماتی که صرفا برای پیشبرد امورضرورت دارند درک میکنند.تصمیمات که اهمیت دارند مستقیما به هدف مربوط می شوند.
تا زمانی که فکر باهدف پیوند نخورد،هیچ دستاورد هوشمندانه ای حاصل نمی شود.
۳٫تفکرواقع بینانه تغییر را تسریع میکند.
کسانی که برای موفقیت خود به امید تکیه می کنند،تغییر را اولویت مهم خود نمی دانند. امیدواری نشان می دهد پیشرفت وموفقیت را خارج از کنترل خود ودر دست بخت واقبال می دانند.تفکر واقع بینانه چنین ذهنیت نادرستی را از بین می برد.هیچ چیز مانند رو به رو کردن افراد با واقعیت نمی تواند باعث شود نیاز به تغییر راحس کنند تغیر به تنهایی به رشد منجر نمی شود اما بدون تغییر کردن هم نمی توان رشد کرد
۴٫تفکر وافع بینانه امنیت ایجاد می کند.
هر بار که بدترین حالت های ممکن را در نظر میگیرید وبرای آن برنامه ریزی می کنید،مطمئن تروایمن تر می شوید.دانستن این مساله که احتمال غافلگیر شدن کم است،اطمینان بخش است. اختلاف بین انتظارات وواقعیت نا امیدی است، تفکر واقع بینانه این اختلاف را کم میکند.
۵٫تفکر واقع بینانه به شما اعتبار می بخشد.
تفکر واقع بینانه موجب می شود افرادفرهبروچشم اندازش را بپذیرند.رهبرانی که مدام توسط اتفاقات غیر منتظره غافلگیر می شوند،خیلی زود اعتبار خود را در میان پیروانش از دست میدهند.از سوی دیگررهبرانی که واقع بینانه فکر وبراساس آن برنامه ریزی می کنند،سازمان خود را در موقعیت پیروزی قرارمی دهندواعتماد افرادشان به انهاجلب می شود.
رهبران خوب قبل از اعلام چشم اندازشان از سوالات واقع بینانه ای از خود می پرسند،سوالاتی مانند
-ایا این کارممکن است؟
-آیااین چشم اندازهمه را در برمیگرد یاتنها تعداد محدودی از افراد را؟
-آیامواردی که دست یابی به این رویا را دشوار می کند شناسایی وبه درستی بیان کرده ام ؟
۶٫تفکر واقع بینانه بنیانی محکم برای ایده ها می سازد.
به گفته ی توماس ادیسون :ارزش یک ایده ی خوب در استفاده از آن است.تفکر واقع بینانه باعث میشود ایده ها باحذف عامل امیدوآرزو قابل استفاده شوند،بیشتر ایده ها وتلاش هابه دلیل تکیه بیش از اندازه به امید به جای واقعیت به اهداف مورد نظر نمیرسند.شما نمیتوانید در میان هواخانه بسازید،خانه به پی نیاز دارد.ایده هاوبرنامه هانیز همین طورند،آنهاهم به شالوده ای محکم نیاز دارند تا بر روی آن بنا شوندتفکرواقع بینانه این بنیان محکم فراهم می کند.
۷٫تفکر واقع بینانه دوست کسانی است که به مشکلی دچار شده اند.
اگرخلاقیت همان کاری باشدکه درغیاب ترس از شکست انجام میدهید،واقع بینی کاری است که برای رو به رو شدن با شکست باید انجام دهید.
تفکرواقع بینانه پشتوانه ی محکمی رافراهم می کند تا درمواقع رویارویی با مشکلات به آن تکیه کنیدوبسیار اطمینان بخش است برخورداری از اطمینان در میان عدم قطعیت های موجود ثبات رادر پی دارد.
۸٫تفکرواقع بینانه رویاهارا به حقیقت تبدیل می کنند.
انسان هرچه آرمان گراتر باشداز دیدن مشکلات فاصله ی بیشتری خواهد داشت .اگر فاصله خود را با مشکلات به اندازه ی کافی کم نکنید نمی توانید آن ها راحل کنید.اگربه رویای خود و کارهایی مورد نیاز برای تحقق آن نگاه واقع بینانه ای نداشته باشید،هرگز به آن نمیرسید.تفکر واقع بینانه راه تحقق هر رویایی را هموار میکند.
چگونه به اهمیت تفکر واقع بینانه پی ببریم؟
۵کاری که برای بهبود تفکر واقع بینانه لازم است انجام دهیم:
۱٫به ارزش حقیقت پی ببرید و از آن استقبال کنید. استقبال از حقیقت به معنی دیدن و لذت بردن از آن است. بسیاری از مردم هنگامروبه رو شدن با حقیقت چنین واکنشی نشان می دهند.مردم مایل هستند در راه موفقیت خود مبالغه کنند و شکست ها و کاستی های خود را کوچک جلوه دهند.
حقیقت شما را ازاد میکند اما قبل از آن شما را عصبانی نیز میکند!اگر میخواهید متفکری واقع بین باشید،باید به راحتی با حقیقت کنار بیایید وبا آن کنار بیایید.
۲٫هر موضوع و موقیتی را به دقت بسنجید.
فرایند تفکر واقع بینانه با سنجش موقعیت آغاز می شود.شما ابتدا باید به حقایق پی ببرید. اگر افکار شما ریشه در مفروضات یا اطلاعات نادرست داشته باشد،منطقی بودن استدلال هایتان هیچ اهمیتی نخواهد داشت.بدون اطلاعات یابا اطلاعات ناقص نمی توان به خوبی فکر کرد.این رانیز می توانید یادبگیرید که دیگراندر شرایط مشابه چه کردند به خاطر داشته باشید که لزومی ندارد افکارتان ناب وابتکاری باشدبلکه صرفابایدقابل اطمینان باشد
۳٫نکات مثبت ومنفی هر مساله راشناسایی کنید.
برای پی بردن به واقعیت هیچ کاری بهتراز نشستن وفکرکردن به مزایاومعایب ،یاهمان نکات مثبت ومنفی هرچیز نیست .مسائل هرگز در این حد ساده نمی شوندکه بتوانید گزینه دارای بیشترین نکات مثبت راانتخاب کنید،زیرا وزن هریک ازنکات مثبت ومنفی بادیگری متفاوت است .اما به هر حال ارزش این تمرین به این مساله نیست ،این تمرین به شما کمک می کند در حقایق کنکاش کنید ومساله رااز زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهیدوهزینه واقعی هر تصمیمی راارزیابی کنید.
۴٫بدترین حالت یا سناریوی ممکن راترسیم کنید.
تحت هر شرایطی بهترین شانس را برای کسب نتیجه ای مثبت خواهید داشت .اگربدترین حالت را تصور وآن راصادقانه بررسی کنید،واقعیت راسنجیده اید واماده انجام هر کاری هستید.
۵٫تفکر خود را با منابعی که در اختیار دارید هماهنگ کنید.
یکی از کلیدهای حداکثرکردن بازدهی تفکر واقع بینانه ،هماهنگ کردن منابع بااهداف است .دیدن نکات مثبت ومنفی وبررسی بدترین سناریوی ممکن شما راازوجود شکاف بین آنچه که می خواهید وآنچه که هست آگاه می کند.هنگامی که این شکاف ها راشناختید،می توانید از منابعی که در اختیار دارید برای پر کردن انها استفاده کنید.
اگر توانایی تفکر واقع بینانه را در خود پرورش نداده اید شاید نیاز دارید به حقایق زیاددددی پی ببرید.از پنج نفر دقیق ونکته سنج بخواهید سه نقطه ضعف وسه نقطه قوت شما را بگویند در بهترین حالات باید مشاهدات خود را بنویسید وآنها را برای شما توضیح دهند.هنگامی که آنها حرف می زنند،شما مجاز نیستید از خود دفاع کنید فقط مجاز به پرسیدن سوالاتی هستید که به فهم مشاهدات انها کمک کند،در صورت لزوم یادداشت بردارید.
تمام نظراتی که شنیده اید همراه با یادداشت های خود برداریدو یک روز کامل را به بررسی خود با توجه به انچه شنیده اید اختصاص دهید به این فکرکنیدکه نظرات انها چگونه میتواند به شما کمک کندواین که چه طور می توانید نقاط ضعف خود را بهبود دهیدوازنقاط قوت خود بهتر استفاده کنید . اولین قدم در درک ارزش حقیقت ،اموختن نحوه کنار آمدن باحقایقی است که مربوط به خودتان است .
مهارت پنجم:قدرت تفکر راهبردی (استراتژیک)راآزاد کنید.
بیشتر مردم وقت بیشتری را به برنامه ریزی تعطیلات تابستانی خود اختصاص می دهند تا به برنامه ریزی زندگی خود .
وقتی عبارت “تفکر راهبردی “را می شنوید،چه چیزی به ذهنتان می رسد؟
در واقع تعریف رسمی لغت استراتژی تا اندازه ی زیادی به جنگ ارتباط پیدا می کند.
تعریف متداول زیر که از لغت نامه برگرفته شده است:
علم برنامه ریزی وهدایت عملیات های بزرگ نظامی به خصوص حرکت دادن نیروها به بهترین موقعیت ممکن قبل از در گیری واقعی بادشمن.
حتی ساده ترین تعریف این کلمه مرجع نظامی دارد و بین استراتژیک وتاکتیک تمایز قائل می شود.(تاکتیک کارهایی است که در نبرد انجام می شود ،در حالی که استراتژیک برنامه ریزی قبل از ان است )استراتژی به امور نظامی ویا حتی به تجارت محدود نمی شود بلکه می تواند در همه ی زمینه های زندگی تاثیر گذار باشد.
_چراباید قدرت تفکر راهبردی را آزاد کنید؟؟؟
بعضی از دلایلی که باید از تفکر راهبردی به عنوان یکی از ابزارهای تفکرتان استفاده کنید :
۱٫تفکر راهبردی کارهای سخت را اسان می کند.
تفکر راهبردی چیزی غیر از امادگی برای آینده نیست.تفکر راهبردی،مسایل پیچیده واهداف دراز مدت را که تحلیل آنها دشوار است،گرفته وآنها رابه اجزای کوچک وقابل تحلیل تجزیه می کند.هرکاری با برنامه ساده تر می شود.
۲٫تفکر راهبردی شما را مجبور می کند سوالات درست بپرسید:
آیا می خواهید مسایل دشوار یاپیچیده را به اجزای کوچک تر تجزیه کنید،پس سوالاتی بپرسید.تفکر راهبردی شما را مجبور می کند این فرآیند را طی کنید.
۳٫تفکر راهبردی شما رامجبور می کند متناسب با شرایط موجود فکر کنید.
تمام کسانی که تفکر راهبردی دارند خوب فکر می کنند.آنها سعی می کنند استراتژی را با مساله تطبیق دهند،زیرا یک استراتژیک همه جا مناسب نیست .بی دقت یاعمومی فکر کردن دشمن موفقیت است.
۴٫ تفکر راهبردی، امروز شما را برای فردایی نا مطمئن آماده می کند.
تصمیمات صرفا در زمان حال وجود دارند.سوالاتی که یک تصمیم گیرنده استراتژیک با آن روبه روست این نیست که سازمان اش فردا چه کاری باید انجام دهد،سوال این است که :ما امروز چه کاری باید انجام دهیم تا برای فردای نا مطمئن اماده باشیم؟
تفکر راهبردی پلی است که مکان فعلی شما رابه جایی که می خواهید باشیدوصل می کند،به امروز شما جهت واعتبار داده،احتمال موفقیت تان را افزایش می دهد.
۶٫ تفکر راهبردی حاشیه خطاراکم می کند.
هر بارکه با تکیه به شانس عمل می کنید احتمال خطا بالا می رود .هرچه با هدف خود هم سو تر باشید ،احتمال اینکه در مسیر درست حرکت کنید بیشتر خواهد بود.
۷٫تفکر راهبردی باعث می شود در دیگران نفوذ کنید.
اگر تفکر راهبردی راتمرین کنید دیگران به حرف های شما گوش می دهند ودوست دارند از شماپیروی کنند.
برای این که تفکر راهبردی خود را بهتر کنید وبتوانید برنامه هایی را تدوین کنید باید به توصیه های زیر توجه کنید:
۱٫ مساله را به اجزای کوچک تر تبدیل کنید.
۲٫ قبل از این که بپرسید چه طور،بپرسید چرا؟
۳٫ مسایل و اهداف واقعی را شناسایی کنید.
۴٫ منابع خود را بررسی کنید.
۵٫ برنامه خود را تدوین کنید.
۶٫ افراد مناسب را در موقعیت های مناسب قرار دهید.
۷٫ این فرآیند را مدام تکرار کنید.
مهارت ششم: انرزی تفکر امکان گرا را حس کنید.
چرا باید انرژی تفکر امکان گرا راحس کنید؟
کسانی که تفکر مثبت امکان گرا را مشتاقانه می پذیرند قادر به انجام کارهایی هستند که غیر ممکن به نظر می رسد ،زیرا آنها به وجود راه حل ایمان دارند.
- فواید تفکر امکان گرا
۱٫تفکر امکان گرا امکان های شما را افزایش می دهد.
وقتی اعتقاد داشته باشید که می توانید کار دشواری را انجام دهید و موفق هم می شوید ،درهای زیادی به روی شما باز می شود.اگر ذهن خود را به روی تفکر امکان گرا باز کنید،خود را در معرض کارهای ممکن زیادی قرار می دهید.
۲٫تفکر امکان گرا فرصت ها وافراد را به سوی شما می کشد .
کسانی که بزرگ اندیش هستند ،افراد بزرگ را به سوی خود جذب می کنند ،اگر می خواهید به دستاوردهای بزرگی نایل شوید،امکان گرایانه فکر کنید.
۳٫تفکر امکان گرا امکان های دیگران را افزایش می دهد.
بزرگ اندیشانی که کارهایرا شدنی می دانند کارهایی را برای دیگران امکان پذیر می کنند.علت این امر مسری بودن این ویژگی است .اگر در کنار متفکران امکان گرا باشید ،به نا چار بزرگ فکر می کنید واعتماد به نفستان بیشتر می شود.
۴٫تفکر امکان گرا ومثبت به شما اجازه می دهد رویاهای بزرگی را در سر بپرورانید.
هر شغلی که داشته باشید تفکر امکان گرا به شما کمک می کند افق های خود را گسترده تر کنید ورویاهای بزرگ تری در سر بپرورانید.
۵٫تفکر امکان گرا شما را از متوسط بودن فراتر می برد.
۶٫تفکر امکان گرا به شما انرژی می دهد.
۷٫تفکر امکان گرا مانع از نا امیدی ودست کشیدن از کار می شود.
تنظیم کنندگان: زهره شریعتی، مینا باقری
پایان
راز تحول با جان سی مکسول
کتاب «به سوی طلا» مجموعهای از بهترین توصیهها و آموزشهای جان مکسول است که به ۲۶ هفته تقسیم شده است تا با خواندن یک مطلب در روز با نکات مدیریتی آشنا شوید و در ۲۶ هفته (نیم سال) کتاب را تمام کنید.
کافی است فقط روزی ۵ دقیقه برای خواندن توصیه آن روز وقت بگذارید.
مکسول معتقد است دانش رهبری روز به روز به دست میآید نه در یک روز پس با خواندن این کتاب دست در دست این کارشناس بزرگ رهبری به سوی طلا بروید.
- ابزار رهبری
جان دبلیو گاردنر گفته:« اگر قرار است تنها کلید طلایی رهبری را نام ببریم، چیزی جز ارتباط نخواهد بود».
اگر هدایت گروهی به عهده شماست، هنگام برقراری ارتباط با افراد خود، استانداردهای زیر را به خاطر بسپارید:
۱٫ ثبات داشته باشید: هیچچیز به اندازه رهبری که نمیتواند به ذهنها رسیدگی کند، اعضای یک گروه را سرخورده نمیکند کارکنان و پیروان این رهبرها میدانند که نمیتوانند به او و گفتههایش اعتماد کنند.
۲٫ شفاف باشید: گروه شما تا ندانند شما چه میخواهید، نمیتواند خواستههایتان را عملی کند. سعی نکنید دیگران را باهوش سرشار خود مبهوت کنید، بلکه با روراستی و شفافیت خود آن را تحت تاثیر قرار دهید.
۳٫ مبادی آداب باشید: همهی انسانها- بدون توجه به موقعیت یا سابقهای که از آنها میدانید- شایسته احترام هستند. شما با ادب خود میتوانید بر حال و هوای کل سازمان تاثیر بگذارید.
هرگز فراموش نکنید رهبر بودن شما باعث میشود نحوهی رفتارتان الگو و منبع رجوعی برای بقیهی افراد گروه باشد. چون هر گروه بازتابی از رهبر خود است و از طرفی به خاطر بسپارید ارتباط و برخورد مناسب یک جادهی یکطرفه نیست، یعنی از بالا به پایین و یا به صورت دیکتاتوری جریان ندارد. بهترین رهبران، آنانی هستند که گوش میدهند، تشویق میکنند و سپس همراهشان را با شهامت تشویق به پیشرفت میکند.
- قلب رهبری
وقتی صحبت از خدمت به دیگران به میان میآید، قلبتان به شما چه میگوید؟ آیا رهبری را به خاطر حقوق و مزایایش دوست دارید یا انگیزهی کمک به دیگران، برانگیختهتان میکند؟
خدمت رسانی شرط اول برای رهبری است که میخواهد پیروانی داشته باشد. چون نگرش مورد خدمت قرار گرفتن به جای خدمترسانی، یک رهبر را دچار مشکل میکند. آلبرت شوایتزر خردمندانه گفته است: «انسانهای واقعا خوشبخت به دنبال راهی برای خدمت کردن به دیگران هستند». اگر خواهان رهبری در بالاترین سطوح هستید، خدمت کردن را از پایینترین سطوح شروع کنید.
- آنهایی که به یک رهبر نزدیکترند
من بعد از سی سال رهبری این را آموختم که نزدیکترین افراد یک رهبر، سطح موفقیت او را تعیین میکنند. البته عکس این حالت هم درست است. یعنی میزان شکست یک رهبر بستگی به نزدیکان وی دارد.
در مورد خودم باید بگویم همواره دستیابی به نتایج مثبت یا منفی در رهبریام بستگی به آموزش همین نزدیکانم داشته است.
حال اندکی تامل کرده و به پنج تا شش نفری که در سازمانتان از همه به شما نزدیکترند، فکر کنید. آیا شرایط رشد آنها را فراهم کردهاید؟ آیا در این زمینه برنامهای برایشان دارید؟ آیا پیشرفتی از جانب آنها مشاهده شده است؟ آیا این عده، توانایی سبک کردن بارهای روی شانههایتان را داشتهاند؟
- افراد را در نقاط قوتشان بگمارید
قانون نتیچه میگوید: «برای هر کس جایی است که در آن بیشترین ارزش را به گروه اضافه میکند». وقتی رهبران از این قانون پیروی کنند، اعضای گروهشان با عملکرد بهتر، گروه را به سطح بالاتری میبرندو البته این ارتقا، تاثیر مثبتی بر روی خود رهبران نیز خواهد گذاشت.
مهم نیست رهبر چه گروهی هستید. اگر دیگران را به رفتن به مکانهای قوتشان هدایت نکنید، پیروزی را برای همیشه از خود و آنها دریغ کردهاید.
- از مشکلات فرار نکنید
بین فردی که مشکل بزرگی دارد و کسی که مشکلش را بزرگ میکند، از زمین تا آسمان تفاوت هست. چرا برندهها بر مشکلات فائق میآیند، اما هزاران نفر دیگر مغلوب همین ناخوشیها میشوند؟ پاسخ این جاست: برندهها هنگام شکست، دو دستی به عذر و بهانههای معمول نمیچسبند. آنها موانع را تبدیل به سکوهای پرتاب میکنند. چون به خوبی میدانند نمیتوان همهی شرایط را مطابق دلخواه خود در آورد، اما میتوان نوع نگاه به شرایط را با انتخاب خود تعیین کرد. یاد بگیرید که به مشکلات به چشم موانعی موقتی بنگرید.
- رهبران بالقوه احتیاج به عنوان رهبری ندارند
یکی از سوء تعبیرات راجع به رهبری این است که مردم گمان میکنند رهبری یعنی یک عنوان و یا پشت میز بزرگی نشستن. اما اینطور نیست. برای رهبر بودن نیازی نیست که حتما در صدر باشید. اگر شما نیز اینطور فکر میکنید، سخت در اشتباهید.
در راس هرم بودن، کسی را تبدیل به رهبر نمیکند. قانون تاثیر میگوید: « بهترین میزان برای سنجش رهبری میزان اثرگذاری است، نه بیشتر و نه کمتر».
من از آن جایی که سالها مسؤولیت هدایت افتخاری سازمانهای زیادی را بر عهده داشتهام، مردمان زیادی را غرق در توهم ارتباط پشت میزنشینی و رهبری دیدهام. افراد گرفتار این توهم در صورت برچسب نخوردن با عنوان رهبری و شناخته نشدن از نظر همگان، بسیار عذاب خواهند کشید. این عده به جای تلاش برای برقراری روابط با افراد گروه و تاثیرگذاری از این راه، همواره به دنبال یدک کشیدن عنوان رهبر و اعمال قدرت بر دیگران هستند و متاسفانه این تلاش بیحاصل، آنها را هر روز و هر روز غمگینتر میکند. به نحوی که تصمیم میگیرند گروهی دیگر، رهبری دیگر و سازمانی دیگر را تجربه کنند.
- اولویتها را بر مبنای اشتیاق تنظیم کنید
مردمی که اشتیاق دارند ولی آنها را اولویتبندی نمیکنند، شبیه کسی هستند که در شبی برفی و سرد خود را تنها در کلبهای چوبی در قعر جنگل مییابند و سپس شمعهای کوچکی در اطراف اتاق روشن میکنند؛ شمعهایی که نه برای دیدن و نه برای گرم کردن مناسب است. او با این کار فقط کمی از محیط را از وحشت در میآورد.
از سوی دیگر انسانهایی که اولویتبندی بدون اشتیاق دارند، شبیه کسی هستند که در همان شرایط تلی از هیزم در اجاق دارند و هرگز آتشی روشن نمیکند. اما افرادی که از هر دو نعمت اشتیاق و اولویتبندی برخوردارند، مانند کسی هستند که هم هیزم دارد، هم آتش روشن میکند و از نور و گرمای هر دو بهره میبرد.
- رشد کردن یک انتخاب است
بسیاری از مردم با تغییر مخالفاند. به خصوص اگر قرار باشد زندگی شخصی آنها را تحت تاثیر قرار دهد. همانطور که لئو تولستوی گفته است: «همه به تغییر جهان میاندیشند و نمی دانند باید اول خود را تغییر دهند». اما تغییر گریزناپذیر است و همه باید گرفتارش شوند. از طرف دیگر، رشد اختیاری است. شما میتوانید رشد کردن را انتخاب کرده و یا با آن مقابله کنید. اما بدانید: مردمی که تمایلی به رشد کردن ندارند، هرگز تواناییهایشان بالفعل در نخواهد آمد.
خیلی از ما نمیدانیم تواناییهای انسانهای موفق و غیر موفق تفاوت چندانی با هم ندارند. بلکه تفاوت در این است که دسته اول میخواهند از تواناییهایشان استفاده کنند و دستهی دوم نمیخواهند و البته عده کمی میدانند که بالفعل در آوردن تواناییها و تعهد برای رشد شخصی چه تاثیر شگفتی دارد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.