روضه شلمچه
روضه ی شلمچه
نمایشگاه کتاب که بودم رفتم غرفه ی روایت فتح … طرح روی جلد و عنوان کتاب ، توجهم رو جلب کرد … رفتم کتاب رو برداشتم هنوز باز نکرده بودم که فروشنده ای که اونجا ایستاده بود شروع کرد به خوندن :
جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ – ۱:۴۵ ب.ظ
کد: ۱۱۲۸۶
عنوان: روضه ی شلمچه
تاریخ ثبت: شهریور ۷, ۱۳۹۱
تاریخ ویراش: شهریور ۱۸, ۱۳۹۱
شابک: ۹۷۸-۶۰۰-۵۷۹۵-۱۷-۲
تاریخ اولین چاپ: ۱۳۹۰
نوع جلد: شومیز
قطع: خشتی
قیمت(ریال): ۲۸۰۰۰
شمارگان: ۲۰۰۰
چاپ جاری: ۱
تعداد صفحات: ۲۶
وزن(گرم): ۱۶۵
نمایشگاه کتاب که بودم رفتم غرفه ی روایت فتح … طرح روی جلد و عنوان کتاب ، توجهم رو جلب کرد … رفتم کتاب رو برداشتم هنوز باز نکرده بودم که فروشنده ای که اونجا ایستاده بود شروع کرد به خوندن :
گلای حضرت زهرا ،
همشون سرشار رنجن
همشون سیراب ِ جام ِ
غم کربلای پنجن
همه خسته همه خاکی ،
همه تشنه ی پریدن
چش به راه آسمون و
منتظر برا رسیدن
حتی لیلی حتی مجنون
این جوری عاشق نبودن
خیلی هاشونو میدید
هنوزم بالغ نبودن
بر و بچه های گردان ،
اون شبو فرصت گرفتن
دلاشونو گرفته بود و
دوباره هیئت گرفتن
به اینجا که رسید دیگه نخوند ، گفتم شعرش از شماست ؟ گفت نه ، شاعرش گفته اونایی که تو شلمچه شهید شدند خیلی هاشون گمنامند ، منم مث اونا …
کتاب رو دیگه باز نکردم ، همون چند بیت دیگه اجازه ی تردید نمیداد ، خریدمش … اومدم خونه و بعد نماز ، هوس کردم همونجا سر ِ سجاده بخونمش ، دیدم نوشته هر وقت دلت گرفت بخونش ، هر وقت حالی داشتی بخونش و خوندم و اشک ریختم ، روضه ایه برای خودش …
داستان عاشقای ” حضرت زهرا ” سلام الله علیها ، داستان ِ عملیات کربلای پنج ، روایت عاشقی ، روایت دعوا بر سرِ سر بند یا زهرا ، داستان تشنگی ها ، داستان ِ زجر کشیدن ها ، داستان ِ بغض کردن ها ، منتظر موندن ها ، روی مین رفتن ها ، فدایی شدن ها ، آسمونی شدن ها …
اگه نمایشگاه نرفتید ، برای خریدن این کتاب هم که شده برید ، انتشاراتش توی بابله … خدا حفظ کنه شاعرشو ، اول کتاب میگه :” سن و سالم نذاشت جنگ رو درک کنم . این پاره نوشته ها هم همش از شنیده هاست . من متحیرم که شهدا این همه بزرگی رو از کجا یاد گرفتن ! ؟ “…
برای روزهای دلتنگی ، برای روزهایی که از این دنیا و مردمش ، از خودت آزرده شدی ، از بی وفایی ها، فراموشی ها ، دنیا زدگی ها … میتونی بری سراغش و بخونیش ..مخصوصا اونایی که سن شون اجازه میده اون روزها رو بیاد بیارن ، مطمئنم اونایی که بودن و جبهه رو دیدن و الان به سختی دارن زندگی رو پیش میبرن ، این کتاب یه روضه ی واقعی میشه براشون …
آخرش دعا کرده و گفته :
خدایا !
خیلی از جوون مرد های اون روزا ، امروز یا دست ندارن یا پا ، اما بی دست و پا نبودن ، ایستادن و از اعتقادشون دفاع کردن .
موج انفجار ، بدچیزیه ! موجی ، یعنی بعضی وقتا تحمل شنیدن برخورد استکان به نعلبکی رو نداشتن . آره ، موجی اون استکان رو به سمت دیوار پرتاب میکنه و می شکنه ، سر ِ زنش داد می کشه ، دخترش با گریه از اتاق فرار میکنه ، اما به خدا بیشتر از همه خودشه که داغون میشه ،
خدایا ، تو نسبت به همه ی اینا مهربون تر از مادری و من فقط دلم گرفته برای ….
با نفهمی و دل ِ گرفته ام ، رفاقتی میگم ، تنهاشون نذار ، آمین
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.