راز موفقیت در کسب کار آزاد
خلاصهی کتاب
راز موفقیت در کسب کار آزاد
The secret of success in business free
اثر: مایکل ای گربر
ترجمه: مهندس حسن اسلمی ارانی
درباره نویسنده:
آقای مایکل ای گربر نویسنده کتاب راز موفقیت در کسب و کار آزاد است. او در سال ۱۹۷۷ شرکتش را تأسیس کرد. هدف او این بود که در مورد شغلهای مختلف آزاد افراد را راهنمایی کند و یک راهحل برای کسب و کار موفق به آنها بدهد…
مقدمه ای از مترجم
مدتی قبل با دوستانم در مورد مسائل اقتصادی با هم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که رونق اقتصادی هر کشور بستگی به رونق شرکتها و کسب و کارهای گوناگون دارد و از من خواست که در این مورد کتابی را به وی معرفی کنم و گشتم و در کتابخانه ها و آنرا پیدا نکردم. ولی یک کتاب خارجی بود. در چاپ اول ۱۵۰۰ جلد در آمریکا به فروش رفته است. آن را ترجمه کردم که نویسنده این کتاب آقای مایکل ای ای گوبر است. من بهعنوان فرد ایرانی که آرزوی رشد اقتصادی کشورم را دارم ضمناً مدت بیست سال در زمینه مدیریت شرکتهای مختلف داخلی و خارجی فعالیت داشتهام و نقاط ضعف و قوت آنها را مشاهده کردهام. باید بگویم که با مطالعه هر بار این کتاب هر بار به مسائل جدیدی دست یافتهام.
پیشگفتار
هشت سال از چاپ اول این کتاب میگذرد و اتفاقات زیادی برای من (مایکل) و خانواده ام در کسب و کار افتاده است. اتفاقات تلخ و دردناک، خوشایند اگر چه دان هون در کتاب افسانهای خود میگوید: فرق یک آدم معمولی و یک آدم جنگجو را مشخص کرده است. یک آدم جنگجو همه چیز را مانند یک میدان نبرد میداند ولی انسان معمولی همه چیز را مانند یک بلا و یا یک نعمت میداند. در این کتاب سعی کرده ام که در بخش های مختلف در پرسش و پاسخ با خانمی به نام سارا شما را بهتر با مسائل مختلف در مورد کسب و کار آشنا کنم اما میخواهم بگویم بیشتر افراد از من سوال میکنند که فرق بین کسب و کارهای موفق و ناموفق در چیست؟ آیا فردی که در کسب و کارش موفق است چیزی میداند که تجربه به من نشان داده است. افراد موفق، موفیقیت آنها به این دلیل نیست که همه چیز را در مورد کسب و کار میدانند بلکه اشتیاق آنها به دانستن بیشتر است. و مشکل اصلی ورشکستگی شرکتها به این دلیل نیست که مسائل مالی، اداری، مدیرت و یا بازار یابی را در مورد شغل خود نمیدانند بلکه نکته اصلی این است که انرژی خود را برای دفاع از آنچه میدانند صرف میکنند. میخواهم در این جا از جمله آنتونی گرین بنگ از کتاب بقاء برای خروج از یک شرایط بحرانی نیاز به بازی هرکول نیست. بلکه باید بدانیم چه کار مناسبی را انجام دهیم.
مقدمه
این کتاب را پس از ۱۷ سال تجربه برای شما نوشته شده است. شرکتها آمریکایی که کار میکنند افرادی هستند که آنها را مدیریت میکنند شکست شرکتها بهخاطر این نیست که کار نمیکنند بلکه فعالیت آنها در زمینههای مختلف غلط است. در این جا باید شما را با ۴ اصل آشنا کنم.
اصل شماره ۱
راز کار گشا افراد مختلف سرمایه خود را به خطر میاندازند و شروع به کسب و کار آزاد میکنند و این ربطی به کارگشایی ندارد. باید راز و مفهوم کارگشایی و مفهوم کارگشا بودن را بدانند
اصل شماره ۲
تغییرات بنیادی است که تحولاتی در مورد روشهای کسب و کار آزاد به وجود آمده است که افرادی که وارد شغلهای آزاد مختلف میشوند بینش آنها با این روشها تغییر میکند.
اصل شماره ۳
دگرگونی است که شرکت برگر این دگرگونی را توسعه خود میداند و شرکتها دگرگونی و تغییرات بنیادی را نادیده میگیرند. آن میشود که زود شکست میخورند.
اصل شماره ۴
دگرگونی میتواند به صورت قدم به قدم انجام شود و تغییراتی که انجام میشود. این تغییرات میتواند به عنوان روشی برای پیشرفت باشد و من در این جا نمیخواهم راه حل و نکات و دستور العمل در مورد کار ارائه دهم. بلکه میخواهم چگونگی انجام کار را برای شما روشن کنم. بخش اول: راز گشایی در رابطه با کسب و کارهای فردی
فصل اول: راز کار گشایی
کمتر کسانی پیدا میشوند مانند هرکول مثل یک نفر که در مقابل مشکلات ایستاده و مخالف جریان آب شنا کنند و این چنین کسانی کارگشا هستند و کارگشا که در شغل مختلف خود کارگشایی میکند. همه آنها کارگشای واقعی نیستند و همه آنها در طول راز گشایی سرعت در اول کار داشتند. اکنون به ترس و تردید تبدیل شده است. رعشه کارگشایانه شما برای افرادی که کار میکنید یک دفعه در و جود شما چیزی متجلی میشود و میگوید چرا برای افراد دیگر کار میکنید چرا من برای خودم کار نکنم. فرضیه گشنده: اول باید کار تکنیکی در مورد کسب و کار را بداند میتواند کسب و کار را در مورد آن کار بداند. کار تکنیکی و کسب و کار آزاد با یکدیگر متفاوت است. در این جا باید استقلال و به هدایت کسب و کار پرداخت نه مانند یک تکنسین اقدام به انجام کارهای تکنیکی کرد. حالا به داستان سارا بپردازیم. زمانی که من با سارا آشنا شدم کسب و کار را شروع کرده بود. او میگوید سه سال طولانی ترین سالهای زندگی من بودو هر روز ساعت ۵ صبح از خواب بیدار میشود و تا ساعت ۱۰شب کار میکند و بدهکار است و کارهای بانکی و روزمره را خودش انجام میدهد و کیک پز ماهری است و این کار را از عمه اش یاد گرفته است. حالا از کیک نفرت دارد. اول نشاط داشت و دوم وحشت و حالا تبدیل شده است به نفرت و احساس گم شدن و مأیوس شدن، تکنسین تنها مشکل نیست که باید تو نکارت را در مورد بدانی.
فصل دوم: کارگشا، مدیر، تکنسین
هر کسی که وارد کسب و کار آزاد میشود میخواهد برای خود رئیس باشد و در درون یک نفر، سه شخصیت متفاوت وجود دارد. کارگشا، مدیر،تکنسین که هر کدام میخواهد رئیس باشد و درگیری از این جا شروع میشود. در این جا مثالی میزنیم از یک نفر چاق و یک نفر لاغر که تصمیم میگیرد لاغر باشد. رژیم میگیرد. هر روز صبح ساعت ۵ از خواب بیدار میشود و ورزش میکند و در روز اول نیم کیلو کم میکند و یک هفته این کار را انجام میدهد و ۲ کیلو کم میکند و یک روز صبح باران میبارد و شما بیرون نمیروید و کیک پیتزا برای شما تعارف میکنند و شما دوباره آدم چاقی میشوید. و شما نمیتوانید دو نفر باشید و همیشه یکی میبازد و یکی میبرد.کارگشا: ناچیز ترین شرایط را به یک فرصت طلایی تبدیل میکند و او همیشه به آینده فکر میکند و به گذشته اصلاً فکر نمیکند و همیشه در فکر این چیزهای ناشناخته است و هماهنگ کننده و جور کردن هرج و مرج است و در فکر تغییر و تحول است و مسائل پیچیده را حل میکند.
مدیر
مدیر شخصیتی قاطع است بدون مسیر هیچ برنامهای، هیچ ترتیبی، هیچ پیش بینی در کار نخواهد بود. مدیر کسی است که به فروشگاه رفته و چند تا جعبه میخرد و به کارگاه میآورد و پیچ و مهره را به طور مرتب در داخل آنها قرار میدهد، اگر کارگشا در آینده زندگی میکند مدیر در گذشته زندگی میکند و مدیر بر خلاف کارگشا مخالف تغییر است.مدیر یک خانه میسازد و در آن زندگی میکند. در حالی که کارگشا این خانه را که ساخت به فکر ساختن خانه بعدی است. مدیر خرابی های کارگشا را درست میکند بدون کارگشا مورد برای مدیر وجود ندارد که آنها را مرتب کند بدون کارگشا هیچ ابداعی ممکن نیست و اینها بر یکدیگر متقابل هستند و موجب کارهای بزرگ میشوند. تکنسین اگر میخواهی کار درست انجام شود. خدمت این کار را انجام بده این شعار تکنسین است عاشق سر هم کردن است. اگر مدیر در گذشته کارگشا در آینده تکنسین در حال زندگی میکند تکنسین این را میداند در یک زمان دو کار انجام دادن ندارد. او فقط به روش انجام دادن فکر میکند کارگشا رویا میبیند. مدیر انطباق میکند و تکنسین تکرار میکند و دوست ندارد و پای خود را فراتر از حد بگذارد. کارگشا همیشه با فکرهای خودش که کارهای جالب وجدید میآفریند یک وابستگی بین آنها به وجود میآید. مدیر میخواهد به کل کار سازمان دهد بهنظر تکنسین کار چیزی است که شخص انجام میدهد و بدون او کار به صورت طلسم در میآید.
فصل سوم: نوجوانی، دوران تکنسین
در ابتدا شما عادت دارید در یک کسب و کار فقط خودت کار کنی و همیشه کارهای انجام بدهی. کسب و کارها هم مانند آدم ها رشد میکنند و با رشد آنها نیز تغییرات به همراه دارد اما متأسفانه همیشه این طوری نیست. بعد از اینکه برای خود کسب و کاری دست و پا میکنید و اسم خودتان را بر روی مغازهتان میزنید مشتری های شما میآیند و شما برای آنها به فرض مثال آرایشگری و هر کار دیگری را انجام میدهید و آنها از دست شما راضی هستند و دوستان خود را نیز به اصلاح سر به مغازه شما بعرفی میکنند و شما در ابتدا پیشرفت میکنید ولی شما عقب میافتد و نمیتوانید به مدت طولانی کار کنید. ۱۰ ساعت ۱۲ و ۱۶ و ۲۰ ساعت و اینطور میشود که محصول شما دچار خرابی میشود و در این حالت آرزو میکنید که هیچگاه کسب و کار را برای خودتان است نمیکردید و در این، شما شکست میخورید و در این صورت باید فضای کافی برای مدیر و تکنسین و کارگشا وجود داشته باشد که اگر فقط تکنسین باشید نمیتوانید زیاد پیشرفت کنید و شکست خواهید خورد.
فصل چهارم: بلوغ کمک گرفتن
معلوم نیست در چه زمانی این اتفاق میافتد ولی بهخاطر بحرانی که شما با آن مواجه میشوید در مرحله نوجوانی به وجود میآید، کمک گرفتن از دیگران امری حقیقی است در این جا شما یک تکنسین هستید و هر مقدار که کار کنید باز هم جواب گو نخواهید بود و در این حالت یک نفر را به عنوان تکنسین استخدام میکنید که در کارها، کارهای تکنیکی را انجام یا یک نفر حسابدار که کارهای حسابداری شما را انجام میدهد چون مدیران از کارهای حسابداری خوششان نمیآید و دوست دارند یک نفر این کار را برای آنها انجام دهد و کسب و کارهایی که دوام میآورند تا به این مرحله برسند شروع به کمک گرفتن مینمایند. و وقتی یک نفر استخدام میکنید کارهای شما را انجام میدهد و حتی برای شما نیرو کار استخدام میکند و شما میتوانید استراحت کنید و یک مقدار کار از فشاری که برشما وارد میشد بکاهید و اما مشکل زمانی پیش میآید که یک مشتری از فروشنده شما شکایت کند ودر یک اطاق بسته بندی کارکنان که حسابدار آنها را استخدام کرده برخورد میکنید به اشتباه بسته بندی میکنند و عصبانی میشوید و در این حالت شما به خود میگویید،تو خودت تنها کسی هستی که میتوانی تمام کارها را به درستی انجام دهی و همین طور در مورد متخلف به شما شکایت میکنند که هیچ چیز به موقع انجام نمیشود و تکنسین درونی شما باید خودش را مشغول نماید و او که تازه به آسایش رسیده بود
فصل پنجم: ماورای منطقه آرامش
در این جا کسب و کارها به مرحله ای میرسند که راحتی صاحب کارشان را رقم میزنند. اما حسابدار به جز اینکه به تعداد تکنسین که کار را انجام دهند به یک نفر مدیر نیاز دارد. نبود آن در کسب و کار، کار را به نابودی میکشاند و در این مرحله سه روش وجود دارد. میتواند به سیم آخر بزند و هر دستاویزی را جهت ادامه حیات متوسل گردد. یا به دوران نوجوانی باز گردد. بازگشت به دوران نوجوانی یکی از کارهای که صاحب کار انجام میدهد بازگشت به دوره نوجوانی است. که در این حالت است کسب و کار بزرگ را رها کرده و یک کسب وکار کوچک راه اندازی میکند که در آن مانند تکنسین خودش مهره کارها را انجام میدهد و دوباره مانند دوران نوجوانی شش ماه و هفت ماه این کار را انجام و یک روز اصلاً حوصله سر کار افتادن را ندارد و آیا مخارج خانواده تان باید تأمین شود و نمیتوانید کار را تعطیل کنید. چون خانواده خرج و مخارج دارد. به هر دست آویزی متوسل شدن برای بقاء در دوران بلوغ فاجعه آمیزترین این است که شما دوام بیاورید. هر روز صبح به سر کار بروید برای اینکه شکست نخورید و شب دیرتر به خانه میروید.
شروع تغییرات بنیادی: یک بخش جدید در کسب و کارپدیده زنجیرهای کردن:
با استفاده از پدیده زنجیره ای کردن فروشگاه ها میتواند در کسب و کار موفق شده. ری کواک که یک ماشین شیر مخلوط کن را به برادران مک دونالد فروخته بود وضعیت آنها را مشاهد کرد ودید که آنها همبرگرها که تولید میکنند همبرگر نیست بلکه ماشینسازی نیست بلکه ماشین پولسازی است و بعد آنها محیط کرد کارشان را زنجیرهای میکنند و بعد سهم زنجیره ای کردن را از آنها گرفت و بزرگترین سیستم توزیع غذای آماده در دنیا را تأسییس کرد.
چرخاندن کلید فرموله کردن پدیده زنجیره ای کسب و کار
کسب و کارهایی قدیمی زنجیره ای که هنوز فعال هستند کسب و کارهای زنجیره ای در تحت امتیاز نام خوانده میشوند. فرموله کردن پدیده زنجیره ای نه تنها اسم مؤسسه ما را در به مؤسسات جانبی میدهد بلکه امتیاز گیرنده را با یک سیستم کامل انجام کسب و کار مجهز میکند. برای امتیاز دهنده تحت نام ارزش کسب و کار زنجیره ای بهخاطر اسمی است که آن را تحت امتیاز در آورده است مانند: کادیلاک،مرسدس بنز،زمانی که این اعتقاد وجود داشت ولی اکنون دیگر ندارد به همین دلیل که کسب کارهای زنجیره ای تحت امتیاز نام بر عکس رشد پدیده زنجیره ای تعدادشان کاهش مییابد. باید از بیرون به مسائل نگاه کرد، و در هر زمان مردم وقتی مک دونالدز مراجعه میکردند دقیقاً چیزی را که مشتری توقع دارد هر زمان مراجعه میکنیم و در بیش از ۱۴ هزار نفر رستوران کاری را انجام میدهد که اغلب ما در یک مکان نیز نمیتوانیم ارائه کنیم. این حالت پیش میآید که همیشه شما باید در سر کسب و کار حضور داشته باشید تا مشکلی پیش نیاید واین فاجعه است که مانند دوران نوجوانی و بلوغ خودتان کارهای تکنیکی را انجام دهید. این چیزی است که در هفده سال گذشته روحیه های سرخورده ودر اکثر کسب و کارهای مراجعه به کننده برگردد مشاهده میشود. سارا هم در این جا میگوید به جای حسابداری یک نفر به نام الیزابت وهم مرا کمک میکرد ودر پخت و پز وخلاصه در همه کار مرا کمک میکرد.او هفته گذشته زنگ زده و گفته که حقوقش کم است. با این همه کار که او انجام میداد و کار بهتری پیدا کرد و دیگر به مغازه سارا نمیآید و در این جا مقصر کسی جز سارا نیست. اما باید چکار کرد که الیزابت های دیگر را جذب کرد و آنها را از دست نداد.
فصل ششم: مهارت،پختگی و دیدگاه کارگشای
بهترین کسب و کارها به دلیل پختگی آنها است و اینکه یک کسب وکار پخته چگونه به آن مرحله رسیده است و آیا این شرکتها اول صاحبانشان ایجاد کرد و سپس از مرحله بلوغ و نوجوانی پخته شده است. این طور نیست بلکه شرکتها پس از عبور از مرحله دوگانه به پختگی نرسیده اند بلکه از ابتدا بر پایه پختگی شروع کرده اند. اکثر افرادی که دارای کسب و کار آزاد میشوند مانند آقای تمام و استسون مؤسس IBM عشق بیش از حد به تشکیلات خود ندارند و یا دیدگاه شرکتها مختلف در مورد دیدگاه تکنسین و دیدگاه کارگشا متفاوت است. دیدگاه کارگشایانه میگوید که کسب وکار بچرخد و دیدگاه تکنسین میگوید چه کاری باید انجام بدهیم. بخش دوم
مدل کارگشایی: فصل هفتم
کارگشا با ذهن مشتری کار دارد و میگوید که چه جنسی در قفسه قرار دهم که مدل آن برای مشتری خوشایند باشد و آنها را بخرد و زمینه رقابت باشد ولی تکنسین آن چیز که در درون خود بلد است میخواهد درست کند که رضایت مشتری است.
فصل هشتم: الگویی یک شبکه زنجیره ای
موفقیت کسب و کار زنجیره ای فرموله شده بدون هیچ شکایت و تردیدی مهم ترین خبر در دنیای مشاغل وکسب و کار است. درمدت یک سال کسب وکارهای زنجیره ای فرموله شده بیش از %۹۵ موفقیت نشان داده شده و مقایسه شود با نسبت ورشکستگی بیش از %۵۰ کسب و کارهای معمولی و در جایی که %۸۰ در ۵ سال اول شکست میخورند %۷۵ تمام کسب وکارها زنجیرهای فرموله شده موفق بوده اند. و اول در یک شبکه زنجیره ای یک نمونه را مورد آزمایش قرار میدهند تا از موفقیت آنها اطمینان حاصل شود. در رستورانهای مک دونالدز ری کراک هر جزء ممکن در داخل کسب و کار ابتدا در نمونه و الگو آزمایش شده است سپس تا آن حد کنترل میشود که هرگز در کسب و کار وابسته به کارکنان چنین حدی از کنترل اعمال نمیشده است.
فصل نهم:
کسب و کارها باید از بالا اداره کرد نه از داخل، الگوی شما باید بیشتر از سطح توقع مشتریان باشد،بنا بر این میتوانی از طریق اداره پست برای آنها هدیه بفرستید. مدل شما باید با افراد با تخصص کم باشد. چون افراد متخصص در بازار کم است و هم پولی که میگیرند زیاد است و خیلی از کارها را برای شما تکرار نمیکنند. کسب و کارها بهنظر میرسد منظم باشد، مشتری احساس میکند آنچه که کارکنان شما تولید میکنند آگاه هستید. بنابراین کتاب درست میکنیم در آن ثبت راهنمایی عملیات، مخزن اسناد و مدارک بهعنوان راهنمایی چگونگی انجام کارها در شرکت قرار میدهیم. مدلی که شما ارائه میدهید یا از پیش تعیین شده و یکنواخت و منظم ارائه بدهید. در مدلتان از چند نوع رنگ استفادهمی کنید وسایل و پرسشهایی به طور دائم تکرار میشوند و مورد استفاده قرار میگیرند. رنگ ها و اشکال که در بازار مشاهده میشود در مطالعات بازاریابی واکنش مشتری را در بر خواهد داشت. هر چه قدر که بسته بندی و سایر پرسشها در تنوع رنگ بهتر باشد مورد توجه بیشتری توسط مشتری قرار خواهد گرفت.
بخش سوم
راه اندازی یک کسب و کار موفق: دگرگونی در توسعه کسب وکار
ساختن الگوی کسب و کار شما باید با یک تغییر دائمی و مداوم و بهعنوان اساسی برای توسعه کسب و کار شما باشد و از سه اصل تشکیل شده است. سه اصل مذکور عبارتند از: ابداع کردن، سنجیدن، هماهنگ نمودن. ابداع کردن باید در روش باشد که کالا به فروش برود نه اینکه کالای جدیدتان ابداع کنیم. مثال، برای فروختن لباس وقتی مشتری میآید میگوید میتوانیم کمکتان کنم و حرفهای از این قبیل. پاسخ میدهند متشکرم،می گوید آیا تا به حال به این فروشگاه آمده اید که در این حالت دو جواب وجود دارد.آری یا خیر. در صورتی که آری باشد میگوید ما روش جدیدی برای کسانی که از این فروشگاه خرید کرده اند داریم و در صورتی که خیر ب اشد میگوید ما روش جدیدی برای کسانی که خرید نکرده اند داریم. البته این در حالتی است که برنامه جدیدی برای هر دو حالت شروع کرده باشید و این کارها ۱۰ تا ۱۶ درصد از فروش را افزایش میدهد و شکل لباس پوشیدن فروشندگان در فروش نقش بسزایی دارد. حالا باید ابداعاتی که انجام داده اید باید سنجیده شوند و اگر لباس فروشندگان را عوض کرد و آنها کت و شلوار آبی پوشیده اند و در زمانی که کت و شلوار قهوه ای پوشیده ای و میزان خوش آمدگویی به مشتری انجام میگیرد باید محاسبه شود که در فروش چه تأثیری میگذارد. میانگین خرید چند نفر خرید کرده و غیره.
هماهنگ: هماهنگ کردن و حذف خودسریها که یک فرد ممکن است انجام دهد در سطح اجرای کسب و کار باید خودسر بودن خود را از بین برد. مثلاً اگر مشتری از کت و شلوار آبی خوشش میآید باید همیشه فروشندگان کت و شلوار آبی بپوشند در اینکه یک نفر بپوشد و دیگری نپوشد.
برنامه ریزی توسعه کسب و کار: برنامه توسعه کسب و کار وسیله ای است که از طریق آن شما نمونه و الگوی زنجیره ای خود را خلق مینمایید.
۱- هدف اولیه
۲- انگیزه استراتژی
۳- استراتژی در سازماندهی
۴- استراتژی در مدیریت
۵- استراتژی کارکنان
۶- استراتژی بازاریابی
فصل دوازده: هدف اولیه:
اگر قرار باشد که شما هم آشنایان و کسانی که آنها برای شما مهم هستند و همین طور شما برای آنها مهم هستید آنها را به مهمانی دعوت کنید در یک اتاق برای آنها سخنرانی کنید چه سخنرانی برای آنها خواهید گفت. من مطمئن هستم که شما متوجه شده اید که اعتقاد من این است که کسب و کار نخستین موضوع ما نیست بلکه خود شما تحسین موضوع بحث ما به همین دلیل شما از اینکه من اعتقاد ندارم کسب کار شما زندگی شما نیست تعجب خواهید کرد. بر میگردیم به موضوع سخنرانی هدف اولیه شما چیست؟ در سخنرانی که قرار باشد راجع به آن حرف بزنید وقتی متن را خلق کردی تنها کاری که باقی میماند این است که به آن حقیقت بدهی به طور فعال زندگی را آن طور که آرزو داری بسازی. ساده است ولی راحت نیست. حالا باید بدانیم که چگونه قدم اول را برداریم و چگونه حرکت کنیم و چگونه پیشرفت کنیم. چه قدر راه داریم و چه مسافتی باید طی شود بدون هدف چیزی در حقیقت وجود پیدا نمیکند. وقتی هدف داشته باشید به شما انگیزه میدهد و این انگیزه باعث تقویت نیرو در شما میشود.
فصل سیزدهم: انگیزه استراتژی
در این زمان میخواهیم به توسعه استراتژی رو بیاوریم. انگیزه استراتژی این نیست که برنامه کسب و کار شما قرار میگیرد. بلکه کسب و کار شما وسیله ای است نه یک هدف و وسیله ای است که به وسیله آن شما را غنی میسازد و شما را ثروتمند میکند و زندگی شما را از پاشیدگی فکر میدارد انگیزه استراتژی محصولی است که از برنامهریزی شما بر روی زندگی تان حاصل میشود و در یک استراتژی باید استانداردهایی را رعایت کرد که در انگیزه شما در نظر گرفته میشود. استاندارد اول پول تا چه حد شما به هدف نهایی رسیده اید، میخواهید پول به دست آورید. ۳۰۰دلار و ۵۰۰ دلار استاندارد دوم:فرصتی که ارزش دنبال کردن داشته باشد. در این جا منظور این است که آیا وقتی که شما صرف میکنید آیا نیازهای و مشکلات زندگی شما را برطرف میکند،آیا نیاز مشتری همان چیزی است که شما وقت خود را روی آن صرف میکنید و این به شما میگوید چه چیزی را به چه کسی بفروشد. در چه نوع کسب وکاری هستیم.از هر کس بپرسید در چه کسب و کاری هستید بلافاصله نام کالایی را که میفروشند میگوید مثل: کامپیوتر و وسایل بهداشتی. فرق بین محصول و کالا چیست؟ کالا در حقیقت چیزی است که مشتری آن را در دست گرفته و از مغازه خارج میشود و محصولات در حقیقت احساسی است که مشتری شما زمان خروج از کسب و کار شما با خود دارد. وقتی تبلیغاتی انجام میدهید مشتری شما نسبت به چیزی که در تلویزیون تبلیغ میکنید احساس خوبی پیدا میکند. مثلا عطر بیک « بیک بخرید، بیک عطر جوان است »در حقیقت در این جا محصول شما است که با چه احساسی مشتریهای شما از محل کسب و کارتان خارج میشوند،مشتری واقعاً از شما چه چیزی میخرد،حقیقت این است هیچ کس علاقه مند به خرید کالا نیست،مردم مشتری احساسات هستند.
فصل چهاردهم: استراتژی در سازمانها:
همه افراد دوست دارند سازمان یافته و با نظم و ترتیب باشند ولی اگر از آنها بخواهد کار را بر اساس جدول سازمان انجام دهند تعجب میکنند و یا کسانی هستند،میگویند چون در شرکت کوچک هستیم نیازی به جدول سازمانی نداریم بلکه به افراد بهتر نیاز داریم.
سازماندهی بر اساس شخصیتها
اکثر شرکتها به جای اینکه بر اساس عملیات اقدام به سازماندهی کنند این کار را بر اساس اشخاص انجام میدهند،منظور بر اساس افراد نه بر اساس مسئولیت و پاسخگویی به آنها اگر ما وظیفه هر شخصی را در یک سازمان تعیین نکنیم بر اساس احساسات واگذار میشود و در سازمان هرج و مرج به وجود میآید.
شرکت خود را سازمان دادن
اول باید هدف را بنویسیم بعد راجع به آن با هم در سازمان صحبت کنیم. بعد یک کسب و کاری روشی که آن روش که اکثر مردم در آغاز کسب و کار شروع میکنند متفاوت باشد. تهیه و جدول سازمانی و اینکه وظیفه هر یک از افراد نهایتاً در سازمان به چه قرار است.
فصل پانزدهم: استراتژی مدیریت
شما ممکن است فکر کنید پایدار کردن موفق یک استراتژی مدیریت به پیدا کردن افراد در جه یک وابسته است. افرادی که کاملاً متخصص در این زمینه باشند. بلکه این طور نیست که چون این افراد پول زیادی میگیرند و شما را به ورشکستگی میکشانند. شما نیاز به چنین افرادی ندارید آنچه که شما نیاز دارید یک سیستم مدیریت به جای آن است. سیستم راهنمای شماست و راهحل را برای شما نشان میدهد وقتی با موارد مختلف در علائق گوناگون مواجه شدید شما را هدایت میکند. مثلاً در یک هتل که شما صاحب آن هستید باید طوری مدیریت شود که همهچیز از قبل پیشبینی شده باشد و افرادی که وارد میشوند در مورد خواستههای آنان شرایط فراهم باشد. برای مثال: چه نوع غذایی، روزنامه و چای و قهوه و برای چه کسانی در چه زمانی باید آماده باشد تا اینکه احساس راحتی و خوشایند بودن محیط به او دست بدهد و یک نمونه مؤثر ایجاد میکنید که مشتری را جذب و حفظ کند برای سود بیشتر.
فصل شانزدهم: استراتژی کارکنان:
چگونه میتوانم بگویم کارکنان و افرادم کاری را که میخواهم انجام دهند انجام میدهند. اگر ما کارها را شلخته انجام دهیم این به این معنی است که ما درون شلخته داریم و اگر کارها را با دقت انجام دهیم این به این معنی است که ما درون با نظم و مرتب داریم و کاری که انجام میدهیم انعکاسی از شخصیت ماست و چند نکته وجود دارد که آنها را بررسی میکنیم.اول اینکه همیشه حق با مشتری نیست اما چه حق با او باشد و چه نباشد وظیفه ما این است که طوری وانمود کنیم که حق با اوست.دوم اینکه کسی که در کسب و کار شما کار میکند از او توقع داریم که کارها را تحت مسئولیتش به نحو احسن انجام بدهد و اگر نمیتواند مانند بهترینها انجام دهد و خود را به آنها نزدیک کند و اگر نه نمیتواند این جا را ترک کند. سوم اینکه کسب وکار محلی است که ما کارها را که میدانیم انجام میدهیم و آنچه نمیدانیم چگونه باید انجام دهیم و جنگ بین این دو باعث رشد و تعالی میشود.
استراتژی بازاریابی
استراتژی بازاریابی شما بر اساس اینکه مشتری شما چه چیزی را میخواهد خلاصه میشود. بنابر این در مسیر تولید بازاریابی ضروری و مهم است که همه فکر و ذکر شما به خواشته مشتری معکوش میشود.
نظر شخصی در مورد بومی سازی
در ایران کسانی که از دانشگاههای مختلف فارغ التحصیل میشوند دوست دارند در یک شرکت استخدام شوند و در آنجا مانند یک تکنسین کار کنند و کار راحتی برای خود داشته و حقوق نسبت در حد حالی دریافت کنند و کسانی نیز در کشور هستند که پتانسیل کارآفرینی در آنها وجود دارد. ولی به علت مواردی همچون نبود بودجه کافی،نداشتن سرمایه کافی رغبت به انجام کارآفرینی نمیکنند البته فقط سرمایه کافی نیست سرمایه یکی از کارهای است که در کارآفرینی باید مد نظر قرار گیرد و کسانی نیز از حالت تکنسین خود را رها کرده و مانند یک کارآفرین،کار میآفرینند ولی بعد از مدتی که سرمایه به دست میآورند در مالی که به دست آورده اندگم میشوند و به فکر راحتی و آسایش فکر میکنند و سرمایه ای که هم اکنون ندر حدی رسیده که میتوانند آنرا بیشتر در گسترش کسب و کار بهکار گیرند و از حالت نوجوانب به رشد رسیده و در این صورت میتواند برای بیشتر افراد کارآفرین باشد و آنها را در مؤسسه خود بهکار گیرد و از بی کاری کشور بکاهد. سرمایه خود را صرف تجملات میکنند و عده ای نیز در ابتدای کار شکست میخورند و به زندان میافتند ( به علت بدهکاری زیاد که بالا میآورند) اما کارآفرینی میتواند کارآفرین باشد که ضمن اینکه کارهای تکنیکی در کسب و کار را میداند بتواند کار را مدیریت کرده و هر چه قدر که به سرمایه او افزوده میشود در زمینه کسب و کار و حیطه کاری خود را گسترش دهد. به جای اینکه سرمایه خود را برای خرید ماشین و غیره صرف کند و یا اینکه سرمایه را برای خوش گذرانی بگذارد و فقط در یک حد ثابت کسب و کار را ادامه دهد و یک نفر که میخواهد کارآفرین باشد باید از نگاه کلی به قضیه نگاه کند فکر او در آینده و شرایط کنونی را ببیند و محصولی را که تولید میکند باید ببیند آنیا این محصول به درد مشتری میخورد یا نه،باید یک ایده جدید بیاورد و نو آوری در کار داشته باشد و اگر یک طرح و یک محصول را امروز تولید میکند فردا بایبد ببیند و فکر کند که چه کار کند که محصول را جذاب تر و مشتری پسند تر کند و در کجا و در چه جای از کشور محصول نیاز است و در چه جای باید برای تولید محصول بهتر باشد و هزینه کمتری میبرد و کیفیت آن را افزایش میدهد و محصولی را که تولید میکند باید اگر نقصی در کار او باشد یک نفر مشتری شکایت کرد باید به نحوی برخورد کند مشتری احساس رضایت کند و هر روز که میگذرد باید به فکر کیفیت بهتر کارآیی بهتر محصول باشد. با ذهن مشتری محصول را تولید کند آیا این محصول از قیمت برای او مهمتر است یا از نظر کیفیت برای او مهم است. از نظر بهداشتی آیا بهداشت و استاندارد آن رعایت شده است و چیزی که در این جا وجود دارد مسئله تبلیغ محصول است که تأثیر زیادی در به فروش رسیدن آن دارد و بحث کارکنان را داریم که باید افرادی که محصول را تولید میکنند باید از نظر اینکه پولی در قبال انجام این کار به او میدهد کافی است آیا در کار خود ماهر است. اگر ماهر نیست با تذکر آیا بهتر خواهد شد یا اینکه محصول را همانطور مثل گذشته بی کیفیت تولید میکند باید استراحت کارکنان و غیره و آمد و رفت آنها طوری باشد که درمدت کمتری زمان کمتر محصول بیشتر تولید کنیم. و وظیفه کارکنان برای آنها تعریف شده باشد و برای هر کس شرح وظایف آنرا نسبت به کاری که انجام میدهد نوشته و به او بدهیم که بداند چه کاری را انجام دهد و چه کاری را انجام ندهد و هر کس مسئولیت خود را بر گردن دیگری نیندازد و همیشه باید از طرف مصرف کننده و کارکنان انتقاد و پیشنهاد آنان را گرفت و برای بهتر کردن محصول بهکار برد و همیشه رغیبان را در نظر داشته و به نحوی برخورد کند که همیشه یک قدم از آنها جلوتر باشد و مثالی میزنیم.
اگر بخواهیم در زمینه کشاورزی کارآفرینی داشته باشیم باید زمینی که در اختیار است برای تولید چه محصولی مناسب است در چه موقع از سال بهتر محصول میدهد،و چه کارهایی و چه تغییراتی انجام بدهیم که محصول بازده بیشتری داشته باشد و کمتر دچار آسیب شود و اینکه باید در سطح عمده و گسترده زمینهای که هر یک از افراد در اختیار دارند با یکدیگر متحد باشند در تولید محصول میتواند از امکانات در اختیار دارند یک وسیله ای دارد به دیگری بدهد و در عوض میتواند در زمینه دیگری از او کمک بگیرد و یک مسئله وجود که هدف کارآفرین آیا برای این است که افراد را بهکار بگیرد و یک کسب وکار زمینه ای ایجاد کند که محصول بهتر و از سطح بیکاری کشور بکاهد این هدف او است یا به کیفیت و سطح بیکاری کاری ندارد و هدف او در ذهنش برای راحتی و به آسایش رسیدن خودش و خانواده اوست و بعد از اینکه به آسایش رسید دیگر کاری به کیفیت ندارد و یا اصلا بعد از اینکه سرمایه کافی را به دست آورد،کسب و کار را رها کرده و به خوش گذرانی روی میآورد و مشتری و کارکنان و محصول را در نظر داشته باشد و کارکنان را به صورت یک برده بهکار نگیرد و از لحاظ روحی و روانی طوری با آنها برخورد کند که به آنها نیروی تولید بهتر و افزایش کارآیی را در همه لحاظ بدهد و کارآفرین به گونه با کارکنان برخورد داشته که موجب جذب و رضایت آنها نه اینکه آنها را از خود براند و در موقعی برای آنها سخنرانی کند و آنها را در جریان کار قرار بدهد و مشکلات آنان را در حد ممکن حل کند و ذهن آنان را برای بازدهی بهتر آماده کند و محصول ما از نظر نوع پوشش و تنوع رنگ توجه داشته باشد و ضمن اینکه محصولی که تولید میشود اندازه آنها و مقدار کارآیی بر اساس سلیقه مشتری باشد.
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.