جواد ابوالفضلی: “ماهی بزرگ” Big Fish جاودانگی واقعیت در افسانه
تیم برتون داستانی براساس بیان غلوآمیز و رؤیاپروری از زندگی یک فرد را دستمایهی کار خویش قرار میدهد. از آنجا که افسانههای بیان شده توسط مرد از خیالپردازی سرچشمه میگیرد، فیلم با یک ساختار خیالپردازانهی قوی پیش میرود و بیننده، خود را در عالم خیال مجذوب حوادث، موجودات و فضاها میگرداند. بدینسان فیلمی جذاب و پیچیده از مفاهیم و دنیاهای رؤیایی عرضه میشود تا عموم بینندگان را راضی نگهدارد.
در این سیر، صحنههای بسیار گوناگون از دریا، جنگل، شهر رؤیاها، شهر مخروبه، سیرک و غیره را ارائه میدهد که این تنوع صحنهها نیز بر زیبایی کار میافزاید و در این میان تصاویر جذاب از برکه و دهانهی غار، زیبایی را دو چندان میسازد. جهش بچه در هنگام تولد و سرخوردن آن برروی سالن بیمارستان، چارچوب تکراری تولد را میشکند و همسان با ساختار خیالپردازانهی فیلم، تصویری جذاب و متفاوت از تولد را ارائه میدهد.
درلابهلای این ساختار خیالپردازانه، مفاهیمی چند را بیان میدارد: افسانه و واقعیت و مرز میان آن دو، نسبیت و آگاهی دو عنصر مهم در گذران زندگی، سرنوشت لحظاتی ناخواسته از حوادث، تلاش برای دستیابی به امیال و آرزوها، مرگ انتها و امتداد زندگی. این مفاهیم در اطراف “ماهی بزرگ” تبلور یافتهاند و در راستای تفکر “ماهی بزرگ” معنا مییابند.
“ماهی بزرگ”، افسانهای است که فرد از نبرد تخیلی خویش با “ماهی بزرگ” برای فرزند خویش میگوید. افسانهای که فرزند واقعیتجوی او باور ندارد. همانند افسانههای دیگر زندگیش که پسر باور نمیدارد و آرزو دارد که یکبار پدر واقعیت را بگوید. او در افسانههای واقعیتنمای خویش از چگونه مردن خویش با خبر است و هراس از چگونه مردن خویش ندارد لیکن از خبر زمان مرگ عمه، پدر و مادر خویش هراسان است. آگاهیهایی که میتواند ملالتآور باشد. آری عالم بودن به زمان مرگ خویش و خویشاوندان هراسان کننده است و شاید بهتر است در جهل این موضوع ماند لیکن از چگونه مردن خویش هراسان نیست، بهخصوص اگر مطلوب و شایستهگون باشد. او زندگی میکند تا به اینگونه مردن دست یابد. او زندگی میکند تا “ماهی بزرگ” افسانهای و به یاد ماندنی شود. او زندگی میکند تا به بزرگی دست یابد و جاودانه شود. از چگونه مردن میتوان چگونه زیستن را آموخت؛ چگونه مردن، چگونه زیستن را به همراه دارد. “ماهی بزرگ”، افسانهای است از واقعیت، جلوهای مجازی از واقعیت جاری برای جاودانه شدن. تصویر مرد ایستاده در برکه با نیمتنه خارج از آب و تصویر نیمتنه در درون آب، دو تصویر که حکایت از یک واقعیت دارند یکی عینی و یکی مجازی با فصل مشترک که نیمه مجازی در مکان حضور “ماهی بزرگ” است و شکل گرفته از نیمه واقعی. اگر میخواهی “ماهی بزرگ” باشی نباید شـکار دیگران شوی لازم است مواظب باشی؛ “ماهی بزرگ” درون برکـه میتواند “ماهی بزرگ” نباشد بلکه “ماهی بزرگ” برکـه باشد. بدینسان نسبی بودن مفاهیم طرح میشود: بزرگ این برکه بزرگ عالم نیست. طرح نسبی بودن مفاهیم را با مواجهه دو غول در سیرک تأکید میکند. غول سیرک، همه را مبهوت و شیفتهی خویش میگرداند. اما غول همراه پدر که در سیرک ظاهر میشود، حتی غول سیرک و مدیر سیرک نیز متحیر او میشوند. نسبی بودن در گفتار ساده دختر هشت ساله شهر رؤیاها جاری است. او میگوید من هشت سالهام و تو هیجده ساله، من هیجده شوم، تو بیست و هشت ساله میشوی، من بیست و هشت و تو سی و هشت، من سی و هشت و تو چهل و هشت، پس اختلاف ما چندان نیست.
آری بزرگی نسبی است و اگر میخواهی بزرگ و بزرگتر شوی، وسعت دید و محیط خود را باز و بازتر گردان تا در مواجهه با ماهیهای دریاها و اقیانوسها کوچک ننمایی، برای بزرگ و بزرگترشدن و دستیابی به بهتر، باید در سختیهای بیشتری تلاش کنی. تلاش دومین عنصر برای رسیدن به بزرگی. این امر را با عبور پدر از جنـگل ،راهناشناخته، به نمایش میگذارد تا در ورای جنگل، شهری رؤیایی بیابد. شهری زیبا که در آن از ناپاکی خبری نیست و افراد پا برهنه راه میروند او در این شهر نمیماند زیرا در این شهر سهمی ندارد و او در پی شدن خویش است.
صحنهی پرتاب چوب به پرندهی کلاهدزد، اصابت چوب به لانهی زنبورها و هجوم زنبوران، درحین کوتاهی و زیبایی مفهوم بازتاب اعمال به افراد را بیان میدارد و بیانی کوتاه از سرنوشت و تصادف. با حضور او و غول در سیرک، هردو سرنوشت خویش را مییابند. غول را مدیر سیرک، طالب است لیکن او طالب است در خدمت سیرک باشد تا نشان از دختری که در میان تماشاچیان دیده بیابد. او شیفته است و پس تن به هرکاری در میدهد مدیر سیرک نیز با آگاهی تدریجی از او بهرهوری میکند. با آگاهی تدریجی و تلاش، میتوان به آرزوی خویش دست یافت. گرچه حادثه فرعی مینماید. لیکن آگاهی و تلاش برای دستیابی به “ماهی بزرگ” ضروری است. عنصر آگاهی را در صحنهی نبرد او در مواجهه با سگ، با پرتاب چوب پس از نبرد و آگاهی به تعلیم دیدگی سگ و همچنین در صحنهی نبرد با دو مأمور دشمن و ایجاد تاریکی و استفاده از دوربین مادون بنفش با تأکید نمایش میدهد. اما باید در سختیهای بیشتری تلاش کنی. آنگاه که نشان دختر را مییابد او نامزد دارد لیکن او تلاش خود را ادامه میدهد. با فراهم کردن دشت لالههای زرد که بسان کوهکندن فرهاد میماند نظر دختر را جلب میکند و ضربات مشت نامزد را با صبر تحمل میکند تا نامزدی بههم میخورد و نامزد سکته میکند. تمامی ماجرا تلاش، استواری، صبر و استقامت در راه را بیان میدارد.
آخرین افسانه یا واقعیت، نقش سرنوشت را تکرار میکند. اگر او در بانک نمیبود و اسلحه را برنمیداشت وقایع بعدی پیش نمیآمد. زود آمدن و دیر آمدن از دست رفتن شانس میشود. بانک ورشکسته و نمای دستگاه حفاری در پسزمینه حاکی از شانس درست او در جایی دیگر است. بالاخره او پولدار میشود تا خانهای بخرد. در سفر به شهر رؤیایی، شهر را خرابه میبیند. او تلاش میکند تا شهر را مانند گذشته رونق دهد. دختری که منتظر او بود در شهر رؤیاها، از ترمیم خانهی خود سرباز میزند اما او تلاش و پشتکار بهخرج میدهد تا خانهی او را نیز بسازد. اوست که بعدها راز، بر پسر مرد میگشاید که گفتههای پدر واقعیت است نه افسانه و یا واقعیتی بوده است که از عنصر خیال گذشته و افسانه مینماید.
در انتها او در بستر بیماری است اما او میداند که چگونه میمیرد و در بیمارستان فرزندش با عنصر خیال صحنه مرگ او را شرح میدهد و عموماً صحنههای خیال رنگ سردی دارند لیکن این شرح خیالی پسر جان گرفته و رنگ مییابد. او پدر را از بیمارستان به برکه میبرد همه جمع اند همه آنان که در طول عمر پـدر در افسانهها بودند همه استقبال میکنند تا او به برکه برود و پسرش او را در آب رها سازد تا او یک ماهی بزرگ بشود. آری او بزرگ شده است همه گواه میدهند که او بزرگ شده است همه آنان که او شهرشان را بازسازی کرد. غول که سرنوشت خود را به کمک او یافت. دختران که او را در جبهه دشمن کمک کردند . همه جمع شدند تا بزرگی او را جشن بگیرند تا او زندگی خود را در قالب دنیایی دیگر “ماهی بزرگ” ادامه دهد. جشن میگیرند افسانه شدن و جاویدان شدن او را.
حال که پدر افسانه چگونه مردن خود را با زبان پسرش میشنود جان میسپارد. او مطمئن است یک عمر تلاش برای ماهی بزرگ شدن واقعیت دارد. او شدن خویش را حس میکند. در صحنه موازی تدفین او در واقعیت نیز همه آمده اند همه آنها که در افسانههای او و در واقعیتهای او بودند. تا گواه بر نیکی او باشند تا گواه بر شدن او باشند تا گواه بر اسطوره او باشند.
اما اسطوره شدن نیز نسبی است شاید اسطوره این برکه باشی و شاید اسطوره دریاها و شاید اسطوره جهانیان بدانسان که افرادی در تاریخ بشر یافت میشوند که اسطوره جهانیان میباشند و مرز شهر و منطقه و قوم و مذهب خویش را میشکنند تا جاودانگی خود را در گیتی به اثبات برسانند.
جواد ابوالفضلی: “ماهی بزرگ” Big Fish جاودانگی واقعیت در افسانه
تاریخ ارسال:۲۶ بهمن ۱۳۸۵
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.