سینما هنر عصر صنعت
دکتر محمدرضا صباغ : سینما هنر عصر صنعت
با سپاس فراوان از جناب آقای دکتر صباغ که در این گفت و شنود شرکت فرمودند. زهرا قاسم پور
- ۱٫ لطفاً کمی از بیوگرافی و فعالیت های هنری خود بگویید.
من متولد مرداد ماه ۱۳۲۴ هستم. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراندم. سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده ی پزشکی شدم. پس از خاتمه، مدت دو سال در شهرستان کار کردم. سپس برای دوره ی تخصص به فرانسه رفتم.
در مورد این که زندگی هنری خود را چگونه شروع کردم، بایست تعریفی از آن داشت که آیا ما هنرمند هستیم یا خیر؟ که من خود را هنرمند نمیدانم. من عاشق هنر هستم و آن را دوست دارم. فکر میکنم هنر فطرت انسانهاست. یعنی انسان طبیعتاً زیبایی را دوست دارد. و اگر از بعدی به زیبایی نگاه کنی هنر را می یابی. طبیعت و جهان هستی هم هنرمندانه و توسط خالقی هنرمند درست شده است. نظم و انظباط آن، زیبایی آن، و هر چه را نگاه می کنی، حتی قسمت هایی که فکر میکنی زشت است، زیباست.
کارهایی که در رابطه با تئاتر و سینما در سالهای اول و دوم دانشکده، سالهای ۱۳۴۳، ۱۳۴۴ انجام دادیم، راه اندازی گروه های تئاتر دانشکده بود. که آن روزها بودند کسانی که الآن هم کار تئاتر میکنند مثل داریوش ارجمند و آنهایی که رفتند مانند رضا دانشور. دانشجویان دانشکده های مختلف بودند. دکتر عباس غریب، آقای صغیری و شاپور حقیقت که تئاترهای معروفی را هم ارائه کردند. از آن جمله حسنعلی کوثر بود که بعدها فیلم کلاغ را ساخت. بچهی با استعدادی بود که الآن نمیدانم کجاست و چه میکند. او واقعاً عاشق سینما بود و آنرا دوست داشت. تئاترهایی که میساخت خیلی سینمایی بود. به کار وارد بود، انسان باسوادی هم بود. در واقع میتوانم بگویم که نطفهی اصلی سینما را نه آنکه او گذاشت، نه، بلکه تأثیر زیادی در بچههای دور و برش داشت. ما جوان بودیم و احتمالاً جوهرهی این را داشتیم که خودمان به سینما علاقهمند بشویم، چرا که حرفی برای گفتن داشته و دارد. در آنزمان فیلمهایی را میتوانستید ببینید که بر روی پردهی سینماها می آمد. چون امکان استفاده از وسایل امروزی را به این شکل نداشتیم. ولی چون تفریح اینجا بود، ما اغلب همهی فیلمها را میدیدیم. حسنعلی کوثر روی بسیاری از بچههای آن موقع این تأثیر را داشت که فکر را و سینما را جدیتر نگاه کنند. بعد از یکی دو سال، اولین سینه کلوپها یا خانه های سینما را راه انداختیم و تشکیلاتی درست کردیم که هفتهای یکبار فیلمی را در سینمای مولنروژ نمایش دهیم و بعد آنرا نقد و تحلیل کنیم، که بعد از مدتی این جمع از بین رفت. تئاتر هم که کار می شد سالی یکبار بود که کارهای خوبی هم ارائه میشد. کارهایی که میارزید انجام داد بیشتر از نویسندگان خارجی بود، مانند آثار برتولت برشت و آرتور میلر.
بعد از اتمام دانشکده، برای خدمت در شهرستان بودم و بعد هم، سفر خارج از کشور پیش آمد، که در تمام این مدت فرصتی پیدا کردم بیشتر مطالعه کنم و کتاب بخوانم. چرا که تا قبل از انقلاب، ما در زبان فارسی کتابهای سینمایی به آنصورت نداشتیم. جز چند کتاب که یکی از آنها کتاب ” تاریخ سینمای آقای نجف دریابندری ” بود. یک کتاب هم بود که سینما و جوانان نام داشت که یونسکو چاپ کرده بود. آنطور نبود که شما به منابع سینمایی دسترسی داشته باشید. هرچه هم که یاد میگرفتیم از جلسات بحث و بررسی بود که با بچهها برگزار میکردیم. مجله ی سینمایی هم کم بود که از این مجلات بازاری بود. گاهی مقالات جدی هم ارائه میشد که بیشتر از آقای پرویز دوایی، جمشید ارجمند، بیژن خرسند و شمیم بهار بود. دو مجلهی ” سفید و سیاه ” و ” فردوسی ” ، صفحهی آخر خود را اختصاص به تحلیلهای سینمایی داده بودند که زیاد علمی هم نبود. مگر نوشتههای شمیم بهار و پیام (پرویز دوایی) که کمی آب شستهتر بود. که گاهی اینها هم در دسترس نبود. گاهی گاهنامههایی میآمد که تا به آنها دل خوش میکردی قطع میشد، مثل نشریههای دانشگاه تهران و شیراز که راجع به سینما بودند. در مورد فعالیت هنری هم، هر کس هنر را دوست داشته باشد فعالیتی به این صورت نیز انجام داده است.
- ۲٫ از چه زمانی به هنر، آن هم سینما علاقه مند شدید؟
نمی شود گفت: از چه زمانی. طبیعتاً یک بچه از سن سه چهار سالگی می فهمد و تأثیرات اطراف را روی خودش متوجه میشود. سرگرمی بیرونی که ما داشتیم سینما بود. یعنی، سینما سرگزمی بسیار خوب و بسیار بالایی بود هر کسی هم به سینما نمیرفت. این نبود که ما هم همیشه برویم. وقتی فیلمی را میدیدیم جاذبهاش بهصورتی بود که ما و سینما تأثیری دو جانبه روی هم داشتیم. باید یک دیگر را درک میکردیم. بعضی انسانها، بعضی فکرها خیالپردازند. برای خودشان میسازند که برخی از آنهای هنرمندان و نویسندگان بزرگی شدند. باید ذهن آزادی داشته باشد و سینما اینگونه آدمها را انتخاب میکرد. سینما جاذبه داشت و خارقالعاده بود. از سال ۱۳۲۹ میگویم که وقتی به سینما رفتم، برایم خیلی عجیب و غریب و خارقالعاده بود. سریالهایی که آنموقع میساختند مثل کاپیتان آمریکا، صاعقه، شوذم و … یا فیلمهای صامت لورل و هاردی یا اولین کارتونی که در چهار پنج سالگی دیدم، با خودم فکر میکردم که این موش و گربهها چگونه راه میرفتند یا از پله بالا می رفتند؟
سینما از همان موقع تأثیرش را گذاشت. شاید چون آدم خیالبافی بودم، سینما وسیلهای شد که این خیالبافی را گسترش دهد و اغنا کند.
- ۳٫ اولین فیلمی که دیدید چه بود و چه تأثیری در نگاه شما به زندگی گذاشت؟
پاسخ به این سؤال کمی مشکل است، چون اصلاً یادم نمی آید. یک موقعی پدر و مادرمان دستمان را گرفتند و ما را به سینما بردند، اما از سنی که متوجه شدم سینما چیست، و مرا وادار به تفکر درباره ی آن نمود دیدن صحن های از فیلم ” هوسهای امپراطور ” بود که نمی دانم چه کسی آنرا ساخته بود. این صحنه از فیلم راجع به ” نرون ” امپراطور رم بود که وقتی دستور کشتن مسیحی ها را می دهد، خودش جلوی پنجره کاخ چنگ میزند و کشت و کشتار را نگاه میکند. نمیدانم چرا این فیلم برایم تأثیرگذار بود؟ آن موقع ده ساله بودم، اما مرا وادار به فکر کرد. نه فکر هنرمندانه، نه. این بود که یعنی چه؟ همان کاری که سینما میخواهد بکند. همان تلنگوری که میخواهد به شما بزند و ذهن شما را وادار به چالش کند. که خب، سینما در این درگیری و چالش برنده میشود، برای آنکه سینما حرفش را زده و رفته و شما همینطور فکر میکنید و فکر میکنید. در مورد این فیلم من نمیگویم که حالا کار بدی بوده، مسیحی یا یهودی یا هر کس دیگر، فرق نمیکند، ” نرون ” از یکطرف دستور کشتن میدهد، از طرف دیگر چنگ میزند و برای آنها گریه می کند و اشک هایش را در یک شیشه ی کوچک جمع می کند تا این اشکها از بین نرود. این فیلمی است که یادم میآید. اما سینمایی که بعدها تأثیر گذاشت، قبل از دانشکده بود که اغلب فیلم ها را با بچه های هم دورهای که بسیار سینما را هم دوست داشتیم میدیدیم. سعی میکردیم با خط و ربطی که روزنامه ها و مجلات راجع به فیلمها میدادند همهی فیلمها را ببینیم. مثلاً خبر اکران فیلم “داستان وست سایت”، که ده جایزه اسکار برده، که طبیعتاً ما این فیلم را دیدیم. جالب است بدانید که من یک دایی داشتم که همیشه مجلات سینمایی می خرید و من این مجلات را خیلی دوست داشتم، مجلاتی که حالا یا چیزی داشته یا نداشته، دوست داشتم آنها را ورق بزنم. مثل صفحه ای از مجله که راجع به فیلم ژولیوس سزار بود که قبل از آمدن این فیلم به بازار، مطلبی از آن سوی دنیا فرستاده بودند که مارلون براندو در آن بازی می کند.
هنگامی که به دانشکده رفتیم سینما را جدیتر دنبال کردیم. به خصوص بعد از اینکه واحدهای هنری هم درست شد. دو بازی بود. یکی اینکه آدم جوهره و علاقهمندیاش را دارد و دیگر اینکه چون قشر دانشجو با افکاری روشنفکرانه هستیم پس متفاوت هستیم و فیلم دیگری را می بینیم. طبیعتاً این مطلب باید بهطرف، یک نوع کانالیزه شدن معقولانه، که سینما را چگونه نگاه کنیم، سوق پیدا می کرد. خیلی فیلم ها را به دفعات و با فکر نگاه میکردم و راجع به آنها مطلب می نوشتم. از آن به بعد سینما در کنار کارهای دیگرم برایم جدیتر شد.
- ۴٫ چه علل و دلایلی باعث شد که شما سینما را تا کنون دنبال کنید؟
من سینما را بهصورت تئوریک ادامه دادم. سینماگر نبودم. فیلمساز نبودم. اگر فیلم کوتاهی هم ساختهام، صرفاً تجربههای شخصیام بوده. عکاسی کار کرده ام، سینما کار کردهام، نقاشی و طراحی کردهام، زمانی هم روزنامهنگار بودم و مینوشتم، همهی اینها را انجام دادهام و رها کردم. نمیگویم آدم چند پروازهای هستم، اما تنها سینما مرا همیشه کشیده. چون نتوانستم آنرا رها کنم و او هم مرا رها نکرده است. بهخاطر جاذبهای که دارد. حتی اگر عملاً کار نکرده باشی. هیچ هنری را نمیتوان رها کرد. شعر و ادبیات را چگونه میشود رها کرد؟ وقتی نوشتهی تازهای از یک نویسندهی بزرگ میآید، آیا انسان میتواند بهدنبال آن نرود و آنرا نخواند؟ اما بههر حال نقد و تحلیلی برای آن ندارم. اما با سینما کار دارم. به آن ایراد دارم، او هم به من ایراد دارد. با آن صحبت میکنم و متوجه هستم که چگونه است و چه کاری می کند.
- ۵٫ سینما از نظر شما چه تعریفی دارد؟
بستگی به ذهنیت ما دارد که هر کدام سینما را چه میبینیم؟ سینما را نمی توان گفت که یک وسیله ی ارتباط جمعی است، چون وسایل ارتباط جمعی تعریف دارند. ممکن است امروز بگوییم که تصویرهای متحرک که به شکل فیلمهای سینمایی هستند یک وسیلهی ارتباط جمعیاند، اما سینما در اصل یک وسیلهی ارتباط جمعی نبوده است، چون سالن و مخاطب خوب لازم داشته است که خب همه نمیرفتهاند. رادیو، تلویزیون و روزنامهها وسیله این ارتباط بودند اما سینما اینجور نبود. سینما یک هنر است. هنر عصر صنعت. سینما برمیگردد به اختراع آن در اواخر قرن نوزدهم. زمانیکه دنیای صنعتی، دنیای غرب همهی کارهای قدیمیاش را کنار گذاشته بود و آمده بود که همه چیز را با چرخ و دنده انجام دهد. طبقهی جدیدی درست شده بود که در کارخانهها کار میکردند. هر کسی برای آنها نظریه میداد. فیلسوفان، اقتصاددانها، تاریخشناسان و جامعهشناسان. این طبقه احتیاج به چیز دیگری هم داشت. احتیاج به یک زبان جدید. اولاً، این طبقه ظرفیت ادبیات قدیم را نداشت. تئاتر بهصورت مجلل و اشرافی برگزار میشد که هر کسی نمیتوانست برود. اپراها، بالهها و کنسرتهای موسیقی برای آدمهای خاص بود. که عصر صنعت این آدمهای خاص را کنار گذاشت. حالا دنیایی که میخواست این طبقه را پرورش دهد از دو جهت و با دو فکر اقتصادی به آن نگاه میکرد. که نمیخواهم وارد این بحث شوم. تنها میگویم، یک اقتصاد میگفت همه چیز مال توست و یک اقتصاد میگفت که همه چیز مال تو نیست. هر دو می خواستند روی این طبقه کار کنند. چگونه؟ با یک وسیلهای که زبان آنها باشد. که سینما بوجود آمد. سینما تنها هنری بود که برای آنها بوجود آمد. راه پای آنها را باز کرد. سالنهای متعددی که در آمریکا درست شده بود برای آنکه همهی مردم را به آنجا بکشانند. روز اول سینما، هنر عصر صنعت بود. هنر هم اینگونه میپسندید. سیری داشت. بهطور مثال، نقاشی چگونه از کلاسیسم و … به کوبیسم و دادائیسم میرسد؟ یا در مکتبهای ادبی، ادبیات این سیر را طی میکند و به رئالیسم امروزش میرسد؟ سینما هنری است که آمده زبان اینها را بگوید. جوهرهی اصلیاش سرگرمی بود. قصهای میساخته، نشان میداده و میخندانده است. نمیدانم در تاریخ سینمای آرتور نایت است یا دیگری، دو بحث است، یکی اختراع سینما و دیگری اکتشاف سینما. این خیلی جالب است که سینما یک وقتی اختراع شد. تصویرهای متحرک را برادران لومیر درست کردند، که ورشکست هم شدند، اما هنگامیکه فردی آمد آنرا بخرد، آنها گفتند که با این وسیله کار نکن چون ورشکست میشوی. اما آن فرد یک شعبدهباز بود و در سیرک کار میکرد. آنرا خرید و از آن استفاده هم کرد. بعد از شاید دوازده یا سیزده سال، سینما کشف شد. در این مدت روانشناسان، تاریخدانها، فیلسوفان و … داشتند روی آن کار میکردند. فهمیدند این وسیلهای است که میتواند علیرغم اینکه مردم را سرگرم میکند، در ضمن به آنها فکر هم القاء میکند. میتواند آنها را کدگذاری و برنامهریزی کند. همینطور آمدند جلو تا اینکه امروز سینما یک آدم برنامه ریزی شده درست میکند. قدرت تصویرهای متحرک آنقدر زیاد است، بهخصوص با استفاده از وسایل تکنیکی، که راحت میتواند آدمی را در طول زمان برنامهریزی کند. این علاقهی من به سینما است. برخی قدرت استفاده از آنرا دارند که ما هنوز این قدرت را نداریم. و من بسیار حسرت آنرا میخورم. پس سینما را نمیتوان در یک کلمه تعریف کرد. اینکه آیا سینما فقط هنر است یا نه؟ اگر فقط هنر باشد که خیلی خوب است. اما اولاً آکادمیک است. یعنی دانشجو و مخاطب خاص خود را دارد. ثانیاً کاری نیست که خیلی سرمایه را برگرداند.
- ۶٫ سینما چه دیدگاه هایی را می تواند بهتر منعکس کند با بیشتر مورد قبول مخاطبان قرار گیرد؟
من سالها کار سینما کردهام. چندین دوره داور جشنواره های سینمای جوان، فیلم کوتاه، سینما و زن بودهام. در کنار آن کار کرده ام. دیده ام بچه هایی را که آن را بسیار دوست دارند، اما ما بارها گفتهایم که سینما نباید حتماً پیامش مستقیم باشد.
قبل از انقلاب شاید ما بیشتر از ده فیلم خوب نیابیم. کارهایی چون: فیلم ” گاو ” داریوش مهرجویی، ” شب قوزی ” ابراهیم گلستان، ” آرامش در حضور دیگران ” ناصر تقوایی، ” طبیعت بیجان ” سهراب شهیدثالث، و … . اما بعد از انقلاب سینمای ما واقعاً تفاوت کرد. آدم های خوب و درستی آمدند. آنچه که بعد از انقلاب آمد و سینماگران قدیمی را وادار به کار کرد، مسائل اول انقلاب بود که فیلمهایی بسازند که همهاش راجع به یک طبقه ی خاص باش، راجع به مشکلات اینجوری باشد. که هست و من نمیگویم نیست، فیلمهایی که من اسمشان را گذاشتهام، فیلمهای تلخ. حالا میرسیم به اینکه ما برای سینما چه تعریفی داریم. آن سالها تمام شد، اینک میخواهیم با مردم چه کنیم؟ چند فیلم ساخته شد که بسیار قشنگ هم بود که به جاهایی رسیدند، اما بعضی جوانان و سینماگران هم بدون آن جوهره دنبالرو آنها شدند. آنها خودشان آن کار را رها کردند، اما اینها هنوز در آن ماندهاند. هنوز در کارهایی مانند: مرگ پیرزن یا بچهی فقیر و امثال اینها ماندهاند. میبینید، سینمای مخملباف، سینمای پرمخاطب است که جاذبههای سینمایی خیلی در آن رعایت میشود. یعنی وقتی شما ” بایسیکلران ” را میبینید، خیلی جاذبههای سینمایی در آن رعایت شده، شما را میکشد، حتی مردم معمولی را. یا در سینمای آمریکا، فیلمی ساخته میشود پر مخاطب که میلیونها دلار فروش میکند، و همه هم آن را میبینند. ولی وقتی به تحلیل سینمایی میرسد، به چه میرسد؟ به این می رسد که این فیلم فکر دارد. به طور مثال فیلم تایتانیک. که میتوان گفت بیشتر مردم دنیا آنرا دیدهاند. در این فیلم چه چیزی بوده است که همه آنرا دیدهاند؟ جاذبه های ظاهری فیلم، قشنگ، رمانتیک و عاشقانه است. اما فکر فیلم را میدانید آخرش چیست؟ پیرزن در پایان، آن عده مردمی که در طبقات پایین در را به رویشان بستند و همهاشان هم غرق شدند، و اشراف را که در طبقات بالا بودند و نجات یافتند، اینگونه دید که فقرا در دنیای دیگر، در طبقات بالا و اشراف در طبقات پایین جای دارند. ببینید، این قصه است و تماشاچی هم خوشش میآید. اما این ذهنیت را هم بوجود میآورد که شاید در این دنیا زندگی، سختی و بدبختی دارد، اما آن دنیا جای اینها نیست. که ما مسلمانان در اعتقاد دینیمان آنرا قبول نداریم. ما سینمایی میخواهیم که جاذبه داشته باشد، خوب ساخته شده باشد، دارای تکنیک باشد، در آن فکر باشد (نیاز نیست که این فکر خیلی باز باشد، یا اینکه فلسفه ببافد.) در اینصورت مردم هم آنرا میبینند.مثلاً در فیلم ماتریکس فلسفه ی بسیار بزرگی است که به فلسفه های حسیون، ماتریالیست ها و خداپرستان بر میگردد. کارل، دکارت، هگل و همه را در خودش دارد. اما برای ما یک فیلم است. تأثیر سینما ناخودآگاه و بر ناخودآگاه است. در ذهن می نشیند.
تعریف ما از سینمای هنری و تجاری متفاوت است. بهتر است ابتدا تعریف هایمان را ارائه بدهیم، بعد بگوییم سینمای تجاری چیست؟ یا سینمای هنری چیست؟
سینما یک اثر آگاه دارد. یعنی آنچه شما می بینید. مثلاً شما چند پوستر می بینید، که شامل عکس و نوشته است. چون چشم یک وسیله ی حسی است، همهی اطلاعات را یکی یکی به مغز منتقل میکند، و مغز آنها را فایلبندی میکند و تعیین میکند که جای هر کدام کجاست. به طور مثال پوستری از چند قوطی دارو و نوشتههای آنرا دیدهاید. روزی اگر سر درد داشته باشید، مغز آن دارو را انتخاب میکند، چون شما پوستری دیدهاید که نام آن دارو در آن نوشته شده است. تأثیر تصویر این است. سینما برای شما فیلم میسازد، اما چیزی هم در لابهلایش میگذارد که مغز تأثیرش را میپذیرد. گویی کدی به شما میدهد که با تلنگوری تمام آن دریافت ها بیرون می ریزد.
- ۷٫ بهترین فیلم هایی که دیدید از سینمای ایران و جهان کدامند؟ و چرا شما را جذب کردند؟
رسم شده که از هر کس بپرسید بهترین فیلم ایرانی که دیدهاید چیست؟ برایتان میگوید که مثلاً گاو، قیصر، زیر درختان زیتون، یا فیلمی که از مخملباف، تقوایی یا بیضایی باشد. اما به طور مثال از یکی همین سؤال را بپرسید و بگوید که بهترین ” گنج قارون ” است، شما به او می خندید. که ” گنج قارون ” ؟
معنی از بهترین فیلم چیست؟ آیا این است که کدام فیلم تکنیکی ساخته شده، یا استفاده بهتری از عوامل سینمایی داشته است؟ یا کدام فیلم بازیهای خوبی داشته است؟ یا اینکه کادربندی تصویر و فیلمبرداریاش بهتر بوده؟ معنای بهترین چیست؟
اگر من بخواهم فیلم های خوب سینمای ایران را طبقه بندی کنم، ابتدا فیلم ” طبیعت بیجان ” مرحوم سهراب شهید ثالث را ذکر می کنم، که با کمترین عوامل مسائل بسیار بزرگی را مطرح میکند. بعد هم سینمای مهرجویی، حاتمیکیا و … اما فیلمی که دوست دارم هر چند وقت یکبار آنرا ببینم، ” طبیعت بیجان ” است. بهخاطر اینکه زبان سینما است، همهچیز با هم در این فیلم هماهنگ است: رنگ، حرکت، دوربین، محیط و آدمها. توصیه میکنم که دانشجویان هم این فیلم را ببینند. با دیدن آن شما احساس دلسوزی میکنید. همان کاری که سینما میخواهد بکند. سینمایی که تنها شعار بدهد یا داد بزند که من اینکار را می کنم یا آنکار را می کنم، تأثیرگذار نیست. تأثیری آنی دارد و تاریخ مصرف دارد. مثلاً فیلمی راجع به جنگ ایران و عراق ساخته میشود که ما اینجور بودیم و آنها آنجور، بعد از مدتی تأثیرش پایان مییابد. اما بعضیها هم ساخته میشود که تأثیری طولانی دارد. مانند فیلم ” ارتفاع پست ” ، حاتمی کیا. شاید تعریفی در سینمای جنگ ندارد اما سینمای جنگ است. سینمای عوارض جنگ است. یا ” آژانس شیشه ای ” ، که تأثیراتش عمیق است. بههر حال، در سینمای جهان فیلم خوب بسیار دیدهام. شاید در برشمردن فیلم های خوب سینمای جهان، چه آمریکا باشد، یا فرانسه یا انگلیس یا ایتالیا باز مثلاً بگوییم رم شهر بیدفاع، دزد دوچرخه و … . حالا اگر یکی به شما بگوید که مثل ” گنج قارون ” ، ” تایتانیک ” بهتر است چه فکری می کنید؟
مثلاً چرا ” گنج قارون ” فیلم خوبی است؟ برای اینکه ” گنج قارون ” یک فکر گنج قارونی را در ایران جا انداخت. اینکه در مملکت ما یک پسر فقیر که نمی داند پدرش پولدار است و بسیار هم الکی خوش است و بگو بخند دارد که علی بیغمی هم با اوست، عاشق دختر ثروتمندی می شود و از اینجور چیزها. یک نوع لودگی، یک نوع سرخوشی بیخود، یک نوع دنیای اتفاقات غیر مترقبه مخصوص به خود دارد. استثناها را در تماشاچی جا میاندازد. زندگی، بعد از گنج قارون فرق کرد. همه منتظر این بودند که همچین اتفاقی برایشان بیفتد. عامهی مردم. گنج قارون برای طبقهی خاص نبود. این فیلم چیزی را بین مردم جا انداخت که هر دردی، بیماری داشته باشی، مهم نیست و دنیا دو روز است. تایتانیک هم همینطور. اما فیلمهایی هم هستند که با ارزش هستند. من هیچکاک را خیلی دوست دارم. رفقا هم اینرا میدانند. خیلی هم روی آثار او کار کردهام، نوشتهام، بحث و سخنرانی داشتهام. روی آنها کار کردهام. مثلاً ” سرگیجه ” را من شاید سی یا چهل بار دیدهام. هر وقت فرصت می شوم فیلم های هیچکاک را میبینم. فیلم های: عصر جدید (چاپلین)، همشهری کین (اورسن ولز)، تریستانا (بونوئل) را هم خیلی دوست دارم.
- ۸٫ به نظر شما تأثیر متقابل فیلمنامه با فیلم ساخته شدهی براساس آن چیست؟
این تعریف معروف کوروساوا است که سینماگر خوب میتواند از یک فیلمنامه متوسط فیلم خوب بسازد. هیچکاک فیلمنامههای خوبی دارد، چون در آنها فکر زیاد است. مثلاً در فیلم نامه سرگیجه، موضوع تا آخر میرود و در آنجا مشخص میشود که آن زن، زن مورد نظر نیست. و او را سرکار گذاشته اند و گولش زدهاند. هیچکاک چون میخواهد تعلیق سینمایی در این فیلم داشته باشد، آنرا در وسط فیلم میگذارد. و تماشاچی هم بیشتر از آن خوشش میآید، چون طرحش هیچکاکی است.
در واقع فیلم نامه مادر سینما است. فیلمنامهای که خوب نوشته شده باشد، خوب صحنهبندی شده باشد، حتی کمک به زاویههای دوربین و محیط کرده باشد، حتی کمک به لوکیشن کرده باشد، بسیار به کارگردان کمک میکند. چرا حالا کارگردانان بهطرف فیلمنامههای خودشان میروند؟ برای اینکه بیشتر آنرا درک میکنند. مثلاً ابراهیم حاتمیکیا وقتی آژانس شیشهای را که خودش نوشته کار میکند طبیعتاً فیلم هم بهتر در میآید. آدمها دو جور هستند: یکی، وقتی چیزی به ذهنشان میرسد میتوانند بنویسند. که اینها آدمهای قدرتمندی هستند و این تصویر را مینویسند. یکی هم، هست که در ذهنش چیزی هست، اما نمی تواند بنویسد. تصاویری در ذهن خود آدم است که خودش آنرا بهتر میبیند. موقعیت مکان و زمان را بهتر درک میکند. خیلی سینماگران بزرگ بودند که بدون فیلم نامه، فیلم میساختند، که دروغ میگویند. بدون فیلمنامه نبودند. فیلمنامه را نمینوشتند. و این فرق میکند که بی فیلمنامه بروی یا اینکه آنرا مدون نکرده باشی.
در رمان ها و قصه ها اگر نوشته تصویری باشد بیشتر فروش میکنند. مانند رمانهای پلیسی و جنایی. مثلاً فردریک فورسایت (نویسنده)، چند کتاب بهنامهای: روز شغال، مشت خدا، گریزگاه شیطان و … دارد که چنان تصویری مینویسد که وقتی آنها را میخوانی گویی که آنها را میبینی. من وقتی آثار او را می خواندم، میدیدم که یک جاهایی او موازی به موضوع میپردازد. یعنی همان مونتاژ موازی که ما در سینما داریم. بهطور مثال: شما در زمان مشخصی دارید به سمت بیمارستان میآیید. آنرا رها میکند و در ادامه من را مینویسد که اینجا در بیمارستان چه میکنم. دو شخصیت را تا یکجایی بههم میرساند که تقاطع را بین این دو نفر ایجاد کند. اینکه هر شخص زندگیای جدا دارد، به هر کدام میپردازد که تأثیرات هر شخصیت را برساند. فیلمنامه همهچیز سینما است. سینمایی بدون یک فیلم نامه قدرتمند یعنی هیچ.
- ۹٫ فعالیت جوانان را، در بخش های فیلم نامه نویسی و تولید فیلم کوتاه، چگونه ارزیابی میکنید؟
من گمان می کنم اینها موقعیتی است. یعنی زمانی جوانها خیلی دنبال کار میروند اما بعد یکدفعه این منحنی سقوط میکند و خاموش می شود. شاید علت از سازمان های مربوط به آن باشد. مثل سینمای جوان یا دانشگاهها. شاید هر مسئولی که میآید، مثلاً انجمن سینمای جوان، انجمن فیلمنامه نویسان، انجمن منتقدان که حالا در کانون هنر خلاصه شده است، هر کدام باعث میشوند که اینها رشد کند، به آن سازمان میدهند، اما وقتی که این مسئولان میروند، باز بر میگردد به صورت اول. این اشکال در مملکت ما سیستمی است. باید سیستمی باشد که بدانیم جایگاهش کجاست. میخواهند فیلم کوتاه کار کنند یا نه؟ یا به سینمای جوان بپردازند یا نه؟ جوانان در یک سنهایی خیلی دوست دارند و کار هم میکنند، اما بعد رها میکنند. مگر تک و توکی. من فکر میکنم نقش رادیو و تلویزیون در اینکه بیشتر جوانها روی اینچیزها کار بکنند بسیارمؤثر است. باید جایگاه خاصی داشته باشد. موقعیتی نباشد. الآن بیشتر برای جشنوارهها بچهها از یکی، دو ماه قبل شروع به کار میکنند تا جشنواره، بعد از آن باز میرود تا سال بعد. که این رشدی در فیلمسازان جوان ایجاد نمیکند. ممکن است فیلمنامهای بدهند که خوانده شود و خوب باشد و من بگویم بارک الله، و ممکن هم هست که فیلم نامه ای که ارائه میشود بد باشد و من بگویم بد است. اگر طرف علاقهمند باشد میرود آنرا اصلاح میکند. اگر هم دلسرد شود آنرا رها میکند. باید عاشق سینما بود، حالا چه فیلم کوتاه باشد، چه بلند، چه فیلمنامهنویسی باشد، چه فیلم برداری. سینما هنری است که باید آنرا درک کرد و با آن ارتباط برقرار کرد. اگر اینطور باشد دیگر نمی توان رهایش کرد. او هم شما را رها نمی کند.
بچه های ما تعریفی از فیلم کوتاه ندارند. من بارها در پایان جشنواره ها گفته ام که نیاز نیست در فیلم کوتاه مطالب بزرگی بیاورید یا شعار بدهید. گویی مد شده. کار سینما اصلاً دادن شعار نیست. در فیلم کوتاه که بدتر. در سینمای کوتاه باید بتوانی در چند دقیقه بالاترین تفکر فلسفی، جامعهشناسی و روانشناسی را القاء کرد. ممکن است ظاهرش خیلی ساده باشد اما باید بتوانی آنها را هم ارائه بدهی. اغلب فکر میکنند سینمای کوتاه برای حرفهای کوچک است، اما نه، سینمای کوتاه هم خیلی حرفهای بزرگ میزند. اما زمان خاصتری دارد. مثل قصهی کوتاه. مثلاً کتاب ” کلیدر ” محمود دولتآبادی در چند جلد نوشته شده، در حالیکه ” اوسنه ی بابا سبحان ” قصه ی کوتاهی از اوست. که هر کدام جایگاه خود را دارد. سینمای کوتاه هم این نیست که همان سینمای بلند است که کوتاه شده است. نه. زمانش فرق میکند، تکنیکش چیز دیگر است، فیلمنامهاش فرق میکند. و این اشکال از ماست که به آن نپرداخته ایم. فرصتی هم نبوده که بنشینیم و آنرا بررسی کنیم. خوب است سمیناری راجع به سینمای کوتاه بگذارند. جالب است در یکی از جشنوارهها یکی از دوستان گفت که: حیف دیگر جوان نیستیم که فیلمهای خود را ارائه بدهیم. در پاسخ گفتم: این مسئله، سینما برای جوانان نیست. خود سینما جوان است. شما لازم نیست حتماً جوان باشید. تو ممکن است صد سال داشته باشی، اما میتوانی فیلم ارائه بدهی. درک خیلی از آدمها از فیلم کوتاه، از سینمای جوان، از سینمای تجربی این است.
- ۱۰٫ فیلم کوتاه تا چه اندازه می تواند فیلم ساز را در ساخت فیلمهای بلند یاری کند؟
طبیعتاً این نیست که هر کس که فیلم کوتاه میسازد حتماً بتواند بعدها فیلم بلند بسازد. این هم نیست که کسیکه فیلم کوتاه میسازد نتواند فیلم بلند بسازد. چون دو چیز جدا است. این هم نیست که هر کس که فیلم بلند میسازد بتواند فیلم صد ثانیهای هم بسازد. یعنی یک سینماگر که در نود دقیقه فیلم میسازد ممکن است نتواند صد ثانیه فیلم بسازد. مثلاً اگر از سینماگران بزرگ بخواهند که فیلم صد ثانیهای بسازند، همهاشان اینکار را نمیکنند. فرم زبان ممکن است حتی برای یک کارگردان بزرگ سینما هم سخت باشد. این بر میگردد به اینکه سینمای کوتاه با بلند کاملاً متفاوت است. ممکن است یک نفر مانند تولستوی هم جنگ و صلح را بنویسد و هم مجموعه داستانهای کوتاه داشته باشد، اما لزوماً اینطور نیست که هر کسی بتواند داستان کوتاه بنویسد، بلند هم بنویسد. هر یک تخصصی دارد. در ایران سینماگرانی مثل: کیانوش عیاری، عباس کیارستمی، بیضایی، قبادی و … سینما را از فیلم کوتاه شروع کردند. تجربه های خود را نگاه داشتند، که فیلمهای بلند خود را با آموزش دیگری، فرم دیگری و کار دیگری کار کردند.
- ۱۱٫ آیا این هم هست که خود فیلم ساز به این شناخت برسد که کارش چیست؟
بله، این هم هست. میگوید سینما برای من فرق نمی کند. این گونه مثال میزنم، مثلاً برای تبلیغات تلویزیونی، البته به ایران نگاه نکنید، برای آنکه تبلیغاتی بسیار سطح پایین دارد. اما وقتی شما به تبلیغات در تلویزیونهای جهان نگاه میکنید، خواه چند ثانیه باشد یا دقیقه، چنان روی شما تأثیر عمیقی میگذارد که برای فروش فوقالعاده است. مثلاً جان لوک گدار برای یک نوع لباس چرمی تبلیغ ساخت. منظورم این است که سینمای کوتاه اینکار را هم میکند. میتواند هم هنرمندانه باشد، هم تجاری و هم تجاری هنرمندانه و هم هنر تجاری باشد.
- ۱۲٫ به نظر شما چه اصولی باید در ساخت فیلم های کوتاه مدنظر قرار بگیرد؟ یا فیلم کوتاه باید دارای چه مشخصه هایی باشد؟
فیلم کوتاه چون کوتاه است هیچکس از اینکه آنرا میبیند بر نمیآشوبد. فقط ممکن است که تأثیر نداشته باشد. میگوید یعنی چه؟ این چه بود؟ اما وقتی در چند ثانیه یا چند دقیقه چیز زیبایی بیاورید، اینکه ساختار محکمی داشته باشد، بیننده را جذب میکند. ساختار فیلم کوتاه میتواند پر تکنیک باشد. مهم این است که چه مطلبی را برای بیان انتخاب کنید. مثلاً فیلم ” نان و کوچه “ی کیارستمی؛ بچهای نان خریده، میخواهد از کوچهای بگذرد، سگی در کوچه است و او از ترس سگ نانش را تکهتکه به سگ میدهد که بخورد. در این جاذبهای است و آن ترسیدن همهی ما از دیدن سگ است. ترس بچه را درک میکنیم، که او چهجور میخواهد از کنار سگ عبور کند. کیانوش عیاری هم ” آنسوی آتش ” را هم کوتاه میسازد و هم بلند. و این نکتهی جالبی است. طبیعتاً در سینمای کوتاه همانطور که باید نماها جالب باشد، باید دکوپاژ، تدوین فیلم، موسیقیای هم که رویش میگذاریم جالب باشد. تبلیغی را برای شما مثال می زنم که در مورد یکنوع نوشیدنی است. در آن قهرمانان فوتبال را نشان میدهد که یکی از آنها از جلوی اتاقکی می گذرد، می بیند که هر کدام از بازیکنها گوشهای نشستهاند و پایشان را بانداژ می کنند. تعجب میکند که چرا همهی آنها پای راستشان را بانداژ می کنند؟ جلو که میرود یک دستگاه فروش نوشابه را می بیند. پول می اندازد و نوشابه ای بیرون نمیآید. عصبانی میشود و به دستگاه لگد میزند. بعد بچهای از پشت دستگاه بیرون می آید و نشان میدهد که دو شاخه ی دستگاه را قطع کرده، آنرا وصل میکند و از پولی که او انداخته یک نوشابه بیرون میآید و آنرا بر می دارد و میرود. این تبلیغ چند ثانیه است، من که تعریف میکنم طولانی بهنظر میرسد. این فیلم کوتاه است و خیلی هم پرجاذبه است. اما سینمای تبلیغی چیز دیگری است. سینمای کوتاه قصه اش باید جذاب باشد. فکرش جذاب باشد. ما در سینمای خودمان بعضی فیلمها را داریم که خیلی خوب بوده اند و البته انتخاب هم شدهاند و جایزه گرفته اند.
- ۱۳٫ برگزاری جشنواره ها تا چه حد می تواند منعکس کننده ی استعدادهای جوان باشد؟
خیلی زیاد. طبیعتاً ما خیلی از جوانها را داریم که کار میکنند. جوانهایی که از همین جشنوارهها پیشرفت کردند. مثل بهمن قبادی و مهرداد اسکویی، یا از مشهد، ساعد نیکذات، مهدی بمانی و نیما جاویدی. که این هم بستگی به خودشان دارد که چقدر رشد کنند. از نظر دانش و اخلاقیات که بسیار مهم است. یکبار در یکی از جشنوارهها من با محمود کلاری، مینو فرشچی، پوران درخشنده و فریدون جیرانی داور جشنواره بودیم. خانمی فیلمی ارائه کرده بود که از لحظهی اول این داوران آنرا درک نکردند، با آنکه انسانهای بسیار واردی هستند. مثلاً محمود کلاری آدم ناآشنایی نسبت به سینمای کوتاه نیست. یا خانم درخشنده. اما تا آخر به دنبال این بودم که بگویم این فیلم چه دارد و چه میگوید. که این فیلم برنده هم شد. پس این روی سازندهی فیلم تأثیر دارد و مطمئناً باعث رشد او می شود. مگر اینکه فیلم را خودش نساخته باشد.
- ۱۴٫ با توجه به اینکه شما دبیر بخش فیلم جشنواره ی رضوی هستید و با عنایت به اینکه این جشنواره دومین سال برگزاری خود را طی میکند، ارزیابی شما از این جشنواره و پیامدهای آن چیست؟
جشنواره ی رضوی همانطور که فرمودید سال دوم خود را طی میکند. جشنوارهای نوپا و جوان است. که سازمانی آنرا برگزار میکند که تجربه ی اینکار را کمتر دارد. من در جلسهی توجیهی هفتگیام که بهعنوان دبیر بخش فیلم با آقای فیاضی و حاج آقای علوی داشتم، مطلبی را به ایشان گفتم که؛ حرکتی آغاز شده است، میخواهد جشنواره ی فیلم بلند، کوتاه و مستند باشد. چه فیلم نامه، فیلم یا عکس باشد، چه تعریفی میخواهید از آن ارائه بدهید؟ این است که جشنواره برود بهطرف جهانی شدن یا در ایران و مشهد بماند؟ گفتم روش انتخاب اطلاعات ما، تعریف تاریخ ما در دنیا تغییر کرده. ما معتقدیم که در تفکرات مذهبی ما چیزهای خیلی بالایی هست. معتقد هستیم که آنان بهترین حرفها را می زنند و معتقد هستیم که پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علم هایی داشتند که کارساز همه ی زمان ها بوده است. اما برای جوان باید آن علم را تعریف کنند که نه بسیار کسان آن را گفته اند و نه جوان ما حوصلهی نشستن پای منبر را دارد. زمان تغییر کرده است. وسیلهای که میخواهد انتقال اطلاعات بدهد، نه آنکه بگویم بد بوده، نه. خطابه، منبر، وضع و سخنرانی، همهاشان خوب است. اما جوانی که حالا مینشیند پای کامپیوتر و با اینترنت دنیا و کهکشانی از اطلاعات را به یکباره دریافت میکند، دیگر نمیتواند اینگونه مطالب را بخواند، حوصلهاش را ندارد. ممکن است که بعد شروع کند به خواندن و نوشتن و برود پیش استاد. اما روش انتقال اطلاعات اینک باید به شکل سینما باشد، که ما در این کار ضعیف هستیم. حالا این جشنواره آمده با این آییننامه؛ حضور معنوی امام رضا (ع) در تاریخ و فرهنگ مسلمین جهان.
در جلسات ما اینرا برای خود اینطور معنا کردهایم که؛ این نیست که مثلاً شخص عکس از گنبد بگیرد و بگوید امام رضا. از این کارها خیلی انجام شده است. آنچه که ما میخواهیم حضور معنوی امام با تفکراتی که داشتهاند و موارد دیگر است. در سینما، عکس و فیلمنامه این تعریف را ارائه کردیم. کار، کار جوانی است و تا کنون هم صورت نگرفته بود. سال قبل حتی در شأنیت اسمش هم نبود. اسمی که برای آن انتخاب شده بود. خوب هم برگزار نشد. مشکلی که هست این است که دربارهی این موضوع فیلم کم ساخته شده است. یعنی کسی به این فکر نبوده. فکر میکنم جشنوارهی امسال هم فیلم زیادی نداشته باشیم. فوقش ده یا پانزده فیلم کوتاه و یکی، دو فیلم بلند. اگر امسال خوب برگزار شود و درست پیش برود و شهرداری موفق به ارائهی بهتر آن شود، جای امیدواری برای سال بعد دارد که جوانان شروع کنند به فکر کردن و فیلمنامه نوشتن، عکس گرفتن و فیلم کوتاه و بلند ساختن. جشنوارهی رضوی در ایام تولد امام رضا(ع) برگزار میشود. من به این جشنواره امیدوار هستم، چرا که مکان خوبی (فرهنگسرای بهشت) را هم به آن اختصاص دادهاند و شهرداری هم به اندازه ی خودش کمک های لازم را ارائه داده است. گر چه بعضی فکرها درباره ی شهرداری این است که، شهرداری و کار فرهنگی، هنری، آنهم برگزاری جشنواره! اما خود آقای فیاضی علاقه مند است و کار را انجام میدهد. امیدوار هستیم که سال بعد قدرتمندتر انجام شود و بودجههای بالاتری به آن اختصاص داده شود.
- ۱۵٫ چه تصویری از سینمای امروز آمریکا و اروپا دارید؟ و دورنمای آنرا چگونه میبینید؟
چرا نمی پرسید دورنمای سینمای امروز ایران را چگونه می بینید؟
عرض کردم که سینما هنر عصر صنعت بود. این اصلاً خواسته ی هنری است که با تغییر فرم زندگی، فرم اجتماعی، فرم اقتصادی، خودش را تغییر بدهد. اگر یک زمانی ششکین آن نقاشیها را می کشیده، در زمان دیگر، پیکاسو یا سالوادور دالی لزومی ندارند که آنطور بکشند. برای چه؟ برای آنکه هر کس زبان بیانش با دیگری متفاوت است. میداند که اینک باید چه بگوید که مورد توجه باشد. دلیلی ندارد که ما چون میتوانیم با یک دوربین عکاسی، عکس زیبایی بگیریم که شامل جزئیات بسیار ریز هم باشد، دیگر آنرا نکشیم. نقاشی یک چیز است، و عکاسی هم یکچیز. سینما هم روندی در طی زمان دارد. اینکه آیندهی سینمای آمریکا و اروپا چیست؟ باید بگویم که آنها دو گونه فیلم میسازند. (آنها میخواهند همیشه بازار را در دست بگیرند. برخی معتقدند که اگر فیلم هنری ساخته شود در آمریکا که جشنوارهی اسکار را دارد، پخش نمیشود و در آن پارتی بازی هم هست، بعضی مسائل را نگاه میکنند. اما خوب فیلم ها ساخته میشود و در جشنواره هم برنده میشود و جایزه هم میگیرد. در دنیا هم پخش میشود. فکر هم در آن هست. مثلاً شما فیلم داستان وستسایت را که ببینید فکر در آن است و از نوع آمریکایی هم هست. القاء اندیشه است، اما از نوع آنها). یکی اینکه عقب نگر و گذشته نگر شدهاند، اگر متوجه باشید فیلمهای گذشته را بازسازی میکنند، مثل: پستچی یکبار زنگ میزند، تایتانیک یا برباد رفته. چون این فیلمها فروش رفته است. دیگر فیلمهای علمی، تخیلی میسازند که در آنها برداشتهای خاصی مورد نظر است. این دنیا، دنیای پر جاذبهای است. که ما اینها را نمیتوانیم درک کنیم. یعنی چه فیلمهایی که برادران تارانتبنو ساختهاند یا فیلمهای دیگری که ساخته میشوند. اما مطمئن باشید که آیندهی سینما را، آیندهی سیاستهایی که در جهان حاکم است اداره میکند. ظاهری هم نیست، باطنی است. من فیلمی دیدم که خیلی جالب بود. قبل از انفجار برجهای دو قلوی آمریکا بود. فیلم خیلی دم دستی هم بود. یک تروریست را آمریکاییها میگیرند، بعد که او را میبرند تا بازجویی شود سوار هلیکوپتر، این مرد که اتفاقاً عرب هم هست، نگاه خبیثانهای به این دو برج میکند، که اصلاً این شگفتآور بود که چرا این فکر را کردند. این فکر هست که باعث میشود که آن شخص با آن دو برج چنین کند؟ یا کار دیگری میخواهند بکنند؟ نمیخواهم وارد بحث سیاسی شوم، اما یک موقعی در سینمای آمریکا، هرچی bad man بود، چینی بود. حتی دکتر نو، اولین فیلم جیمز باند، شخصیت مقابل چینی بود. چرا؟ چون آمریکا با چین در آن زمان جنگ داشت. در جنگ سرد هم، همهی اینها کلاه پوستی داشتند، یا از آلمان شرقی یا شوروی بودند. حالا هم که با اعراب جنگ دارند، ایندسته عرب هستند. از این موضوعات استفاده میکنند و خیلی هم دیدنی میشود. مثلاً همین فیلم ” خانه ی شن و مه ” که شهره آغداشلو بازی کرد، چقدر ایرانیها را بد نشان داد. آمریکا از همهی وسایل تکنیکی خود برای سینما استفاده کرد. سینمای آمریکا هنوز جهانگیر خواهد بود. اگر از نظر اقتصادی باشد، فروشهای بسیار بالایی هم خواهد داشت. یک مشکلی هم که آمریکاییها هم با آن مواجه هستند، سالنهای سینما است. آمدن مردم به سالنهای سینما کمتر شده است. اما گاهی که فیلمی چون، اسپایدرمن دو که میسازند، در عرض یکهفته همه ی پولی که خرج این فیلم کردهاند را در میآورند. احتمالاً بهطرف فرمهای تلویزیونی کشیده خواهند شد. کارهای محکمتر تلویزیونی. بخصوص با حضور ماهواره ها و تبلیغاتی که در این بین صورت میگیرد میتوانند درآمدهای لازم را داشته باشند.
- ۱۶٫ چرا برخی فیلم ها به قسمت دوم و سوم می رسد و گاهی هم آن اثر گذاری اولی را ندارد؟
همیشه همین طور بوده است. یک فیلم را که می سازند، آمادهاش میکنند برای قسمتهای دوم و سوم. اصلاً فکرشان این است که چنین کنند. کشش آنها هم بهقدر اولی هست. اما گاهی چون فیلم اول جذاب است و ناشناخته، بعضی ها میروند به سمت ساختن قسمت های دوم و یا سوم. تنها می خواهند که اینها هم دیده شود، هر چند که جذابیتی هم نداشته باشد. خودشان هم انتظار ندارند. کمتر هم سراغ داریم که قسمت های بعدی فیلم ها آن اثر فیلم اول را داشته باشد. البته بعضی فیلم های موفق هم بوده اند. مثل: سوپرمن، بازگشت به آینده، اسپایدرمن و …
در ایران بیشتر شکست تجاری است. یک فیلم ساز اگر فیلمش را نفروشد دیگر چه فایده دارد که فیلم بسازد. یکی از عواملی که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که فرم قصه هایشان را جدی تر کنند. اگر می خواهند سینمای تجاری هم بسازند باید فکری پشت سرش باشد. تجارت، فقط تجارت نیست. می تواند یک چیز را هم القاء کند. مثل سینمای هیچکاک. این نیست که ما حتماً یک فیلم با چارچوبه ی تنها هنرمندانه بسازیم، چیزی مثل ” سگ اندلسی ” که خب کمتر کسی هم آنرا میپذیرد. نه اینکه بگوییم بد است، نه. خوب است، اما باید دانست که مخاطب ما مردم معمولی هستند. اینرا من همیشه به شاگردانم گفته ام. باید از سینمای داستانی جذاب و تأثیرگذار استفاده کنیم. که هم فرمش خوب باشد و هم زبانش خوب باشد و هم مردم را جذب کند. و میبینیم که مهرجویی این زبان را دارد. مثل: میهمان مامان، اجاره نشینها که جذابیت خاص خودش را دارد. یا فیلم های حاتمی کیا، آژانس شیشه ای ، ارتفاع پست، از کرخه تا راین و … که مخاطب را می کشاند و حرفش را هم میزند. ما اینگونه سینما می خواهیم که مردم را جذب کند. که البته عوامل دیگری هم هست که باعث می شود سینماگر انگیزه ی کار نداشته باشد.
- دوم دی ماه ۱۳۸۳
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.