بهطرف خطرناک شدن پیش میرود: بعد از ظهر سگی (بعدازظهر نحس)
بعدازظهر سگی
بعدازظهر نحس
Dog Day Afternoon
این فیلم بهطرف خطرناک شدن پیش میرود
نکتهی بارز در “بعد از ظهر سگی” در مورد زنی است که تحویلدار بانک است و توسط دو سارق بانک مسلح و عصبانی به گروگان گرفته شده تنها کسی که شانس بسیار خوبی در وسط خیابان برای فرار او مهیا میشود اما او برمیگردد به داخل بانک و با غرور میگوید:”جای من پهلوی بقیهی همکارانم است”. در واقع او از شرایط پیش آمده لذت میبرد و دوست دارد در میدان دید تلویزیون باشد.
سارقان از طریق رسانهها بسیار مشهور میشوند. مدل سرقت آنها در آن زمان شیک و جدید است- هواپیماربایی و گروگانگیری- که جزو شیرینکاریها بود. و همینطور روابط پیچیدهای بین شخصیتها از جمله سارقان، قربانیانشان، پلیس و مطبوعات برقرار میشود. آنها میدانند که تصاویرشان از تلویزیون پخش میشود برای همین موهایشان را شانه میکنند و راجع به چیزهایی که از اخبار ظهر شنیدهاند صحبت میکنند. جزو فیلمهای کنایهدار سیدنی لومت است. این فیلم بر اساس یک داستان واقعی سرقت از بانک که در نیویورک در سال ۱۹۷۰ اتفاق افتاد ساخته شده است. و همینطور از آن حادثهی غریب و نادر در استکهلم آن صحنه که گروگانها در طاق بانک پناه گرفته بودند و با دزدان شروع به صحبت راجع به خودشان کردند. حضور خبرنگاران و دوربینهای تلویزیونی طبیعت حوادث را تغییر داد و آنان را برآن داشت تا دست به کارهایی بزنند که نقشهی قبلی برای آن نداشتند و فقط با منطق درونی خودشان رفتار میکردند. بازیگران فیلمهای لومت همیشه مورد توجه واقع میشوند. سانی، سارق بانک که نقش آن را آلپاچینو بازی کرد مردی روانی و مضطرب. او قدرت اجتماعی دارد و همینطور در جنگ ویتنام جنگیده است و الان هم دست به دزدی زده تا مخارج عمل تغییر جنسیت یکی از دوستان همجنسبازش را تامین کند. او همچنین یک زن چاق دارد به همراه دو بچه و یک مادر که احساس مالکیت وحشتناکی نسبت به او دارد (مکتب فرویدیسم در آن زمان سایه افکنده بود).
در این فیلم فقط شخصیت سانی معرفی شد اما بهدرستی تجزیه تحلیل و شناخته نشد در صورتیکه او از شخصیتهای مدرن و جالبی بود که از جین هاکمن در فیلم “گفتوگو” و بابی دوپای جک نیکلسون در “پنج قطعه از آسمان” استراق سمع میکند.
سانی و شریک به نظر احمقاش، سال، زمانی که بانک بسته بود بانک را زدند اما خیلی زود دزدی کشف شد و بانک محاصره شد و خیلی زود مطبوعات و تلویزیون در آنجا ظاهر شدند و سانی هم با اینکه دلش نمیخواست، در موقعیت بدی قرار گرفت و گروگانگیری کرد. سال (جان کازال) هم خیلی دلش میخواست آنها را بکشد و تا آخر هم این فکر را داشت.
میشود گفت این فیلم به طرف خطرناک شدن پیش میرود مانند فیلمهای تبهکاری و بی مفهوم پات ابرین (زمانیکه پلیس ایرلند در بلندگو داد میزند: “سانی بیرون بیا. هیچکس نباید صدمه ببیند” و همینطور مادرش که وسط خیابان عجز و لابه میکند که این کار را نکن) اما لومت این نوع تبهکاریهای کلیشهای و بیپایه و اساس را دنبال نمیکند بلکه در آنها کاوش میکند تا به چیزی برسد. به نظر میرسد آن شهر شلوغ و آن همه سر و صدا احساس خوبی را برای او دارد. و اعمال فیلم بهتر نمودار میشود. ابتدا سانی با آن کارهایی که جسورانه مقابل در بانک انجام میدهد قهرمان آنان است. کارهایش شبیه به یک ستارهی راک است که قطعهی مورد علاقهاش را اجرا میکند. اما زمانی که همه از اخبار میشنوند که او همجنسباز است همه لحظهای سکوت میکنند اما بعد همجنسبازان همه ظاهر میشوند و همینطور بقیه و همه او را دوباره تشویق میکنند.
در فیلم، شوخیهای هتاکی به چشم میخورد که بین کارمندان است، تلفن بیادبانه و خندههای آنان و نفسهای سنگینی که آن زن داخل گیرندهی تلفن میکشد. و همینطور فیلمی را تماشا میکنند که پلیس و دزدان شرایطی اینچنینی را در آن فیلم لمس میکنند.
امید به شهرت هم از موضوعاتی است که افراد فیلم به آن توجه میکنند، جایی که آن شاگرد پیتزا فروشی پیتزا را میآورد و جلوی دوربینها به او میدهد و بعد فریاد میزند که “هی، من مشهور شدم”.
مترجم: فرزانه قنبری
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.