حسین عصاران: “صداها ” گامی به پیش
صداها
- حسین عصاران:
گامی به پیش
با شناختی که من از “فرزاد مؤتمن” داشتم تصور نمیکردم فیلم خوبی بسازد. چون تا به حال هر فیلمی از ایشان دیدم فیلم خوبی از کار درنیامده. مخصوصا زمانیکه “سعید حقیقی” فیلمنامهنویساش بود – در فیلمهای “شبهای روشن” و “هفت پرده” که اکران نشد- ولی در فیلم “صداها” فکر نمیکردم به این زیبایی در آمده باشد و این روایت تودرتویی که لازمهی فیلم است.
اولین نکتهای که میخواهم بگویم این است که چرا داستان فیلم خطی روایت نشد؟ چرا ما باید داستان “رویا نونهالی” را رها کنیم و ناگهان به سمت پایین پرتاب شویم. و اصلا کی به پلیس خبر داد؟ “پگاه آهنگرانی”، او کیست؟ و چرا از خانه بیرون آمد و چرا به پلیس زنگ زد در صورتی که با اولین سروصدا در پلهها که آدم به پلیس زنگ نمیزند. بنابراین این لازم بوده که برویم و برگردیم و این شخصیتها را بشناسیم و تداخلی را که در زندگی همدیگر دارند را بشناسیم. زمانی که دکمهی آیفون را میفشارد، یکی از آنها آیفون را برای یکی دیگر میفشارد و در وضعیت عصبی اصلا نمیداند که برای چه کسی دکمهی آیفون را میزند. در حالی که به خودی خود در یک مجتمع این چنینی که زنگ نمیزنند. این رفت و برگشتها کاملا تاثیر دارد. در کنار این، بهنظر من آن اساس و هستهی اینکه جریانات زندگیها دارد شنیده میشود توسط فردی بهنام صدابردار که در آن دخالت نمیکند که اگر بخواهد دخالت کند اکت به این آخری میرسد. داستان براساس دخالت پیش میرود. “آتیلا پسیانی” در زندگی جدید آنها دخالت میکند. مادر دخالت میکند. این دختر آمده در زندگی “شهرام” و زن معتاد دخالت میکند و صدابردار که همهی اینها را میشنود اما دخالت نمیکند. لحظهای که دخالت میکنیم بهنظر من بنمایهی مدرن و قویای باید داشته باشیم و اتفاقات فرق میکند تا مادامی که دخالت نمیکنیم. به نظر من این روایت غیرخطی بهشدت لازم بوده است و اصلا منطق این فیلم این را میخواسته است که تاثیری که زندگی دیگران بر زندگی ما دارد و اتفاقاتی که در طبقهی پایین دارد میافتد و بن مایهی مدرنش که تاثیر زندگی هر کسی بر زندگی دیگران و اینکه کارگردان توانسته از این تمهید در راستای آن چیزی که میخواسته استفاده کند.
یعنی جزء همان کل است و یا همان وحدت و کثرت. همان دنیای هولوگرافیک که من جدیدا به آن علاقه پیدا کردهام این خاصیت دنیای هولوگرافیک است که هر جزء ریز خصوصیات تمام کل را دارد. بیایید یک بار اینطور به فیلم نگاه کنیم. اگر مادر “پگاه آهنگرانی” پشت پنجره نرفته بود پلیس در انتها در این خانه نمیآمد. اگر نرفته بود نمیدید که دخترش از ماشین یک پسری پیاده شده و رودست آخر را به دختر نمیزد که گفت مگر نمیبینم که با هر بی سر و پایی میآیی. و بعد دختر دلگیر شد و رفت خانهی دوست دیگرش و او بود که دعوا کرد و از پلهها آمد پایین و این بود که زنگ زد به پلیس و بقیهی اهالی ساختمان قرار شد که زنگ نزنند.
این نکتهای که میخواهم اشاره کنم خیلی مهم است. با یک دوربین دارد توی اتاق “پگاه آهنگرانی” میچرخد که ما یک لحظه تصویر “ساموئل بکت” میبینیم و تقابلش با مادر که دارد تلویزیون نگاه میکند و ناخودآگاه میدانیم که اینها با هم درگیری دارند. “ساموئل بکت” و تئاتر پوچ و نهیلیست در مقابل مادری که فقط دارد کانالها را عوض میکند. این تقابل در همین چیزهاست که بهوجود میآید. و ما پیشبینی میکنیم که احتمالا تقابلی وجود دارد و از دست هم عصبی هستند. دختر جریتر از این حرفهاست که به حرف مادر گوش کند و مادر یک زندگی داشته که دختر راضی نیست و حتی با دیالوگها ما به گذشتهی مادر هم پی میبریم.
فیلم “لیلا” “داریوش مهرجویی” واقعا بحثی راه انداخته بود که قدرت این کارگردان را میرساند، شخصیتی که “علی مصفا” بازی میکرد، که آدم بدی هم نبود، اما منطقی که نگاه میکردی میدیدی چه آدم بدی است و چهقدر موذی است. و این هنر این کارگردان بود که شخصیت “علی مصفا” میگفت: “نه من زن نمیخواهم” و “لیلا” میگفت: “پس وایستا و بگو نمیخواهم تو که میخواهی”. و این هنر “داریوش مهرجویی” است. حالا اینجا “آتیلا پسیانی” شخصیت بده بود و “رویا نونهالی” شخصیت مظلوم بود. اما در عمل ما میفهمیم که “رویا نونهالی” ایدز دارد و در اینجا شخصیت بده “رویا نونهالی” میشود و این را با یک حرکت و با یک دیالوگ نشان داده است. اینکه گفت: “تنها کسی که میتوانسته زنگ بزند و اینها را بکشاند این جا تویی”. ببینید با این دیالوگهاست که شخصیتها برای ما رو میشوند، در واقع مونولوگ هم نمیشود گفت، بلکه دیالوگهایی که در کل فیلم گم است. اینجاست که ما میفهمیم کارگردان و فیلمنامهنویس شخصیت را میشناختهاند.
نکتهی مهم دیگر این است که در سینما این فیلم را میدیدم، با تمام پیچیدگیهایی که داشت همه خیلی راحت خودشان را در اختیار فیلم قرار داده بودند، سالن خیلی ساکت بود و همه در اختیار فیلم بودند و به نظر من این همان قدرت فیلم است. و کسانی هم که از سینما آمده بودند بیرون اساس و مایهی فیلم را درک کرده بودند و در جریان فیلم قرار گرفته بودند. ضمن این که بازی خانمی که نقش آن خانم معتاد را بازی میکرد که اسمش را هم نمیدانم خیلی خوب بود و به نظر من به عنوان نقش دوم میتواند جایزه ببرد و از آن هنرپیشههایی نیست که برای زیباییاش آمده است سینما. و یک مشکل هم که فیلم داشت آن صحنهای بود که “رضا کیانیان” کتک میخورد. حالا این که روشنفکر دعوا بلد نیست، دفاع که بلد است. آن را خیلی بد در آورده بودند.
- تاریخ ارسال: ۲ اسفند ۱۳۸۷
- منبع: سایت آگاه فیلم
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.