سرب ؛ خداحافظ کیمیایی
- منصور واحدی:
سرب ؛ خداحافظ کیمیایی
آخرین فیلم “مسعود کیمیایی“، “سرب” طبق معمول همه ی فیلم های او جنجال آفرین شد و کیمیایی هم نشان داده است که از این موضوع ناراضی نیست. تنها تفاوتی که با دفعات پیشین مشاهده می شود، مورد انتقاد قرار گرفتن کارگردان توسط دوستداران سابق خویش است، دوستدارانی که با فیلم “قیصر” به وی پیوستند و اکنون سعی در فاصله گیری از وی دارند. در این میان خود کیمیایی و عدهای از اطرافیان وی بهشدت مقصراند. اطرافیانی که چشم بسته و بدون مطالعه از او حمایت می کنند. کیمیایی که خیلی ساده و صادقانه سینما را آغاز کرد و با فیلم دومش “قیصر”، هم گیشه را فتح و هم منتقدان را راضی کرد و با “رضا موتوری” نشان داد اگر به بیراهه نرود با هوش سرشاری که داراست میتواند به یکی از بزرگترین فیلم سازان کشور تبدیل شود متأسفانه بعد از “گوزنها” با فیلم هایش اعتبار پیشین را نزد دوستداران واقعیاش از دست داد. در این راه بعضی از دوستان نادان نیز مقصر اصلی هستند. حرفهای کیمیایی نیز در این مدت بر عمق این فاجعه افزود. او برای عقب نماندن از روشنفکران سیاسی و اجتماعی در مصاحبه هایش صحبتهایی کرد که مشخص بود نه تحصیلاتش را دارد و نه معلوماتش را، سخنانش کنایهآمیز و به کاریکلماتور شبیه بودند.
از جمله: در “سرب” من به شدت خودم هستم؟!
سینمای لیزری، سینمای بوتیکی، هنرمند پرورش یافته در آکواریوم و به طبع گفتارش فیلمهایش نیز به خطابههای سیاسی و اجتماعی مبدل گشت، قهرمانان فیلمهای او بسیار عصبی و حراف، مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و … را تعبیر و تفسیر مینمایند.
حالا به نظر میرسد آن کشتی که کیمیایی با “قیصر” سفرش را شروع کرد بعد از “گوزنها” به گل نشسته است. بهنظر میرسد کارگردان به آخر خط رسیده و تمام شده است. سخنانی که در ابتدای کارهایش توسط مخالفان بیان میشد و او را فاقد توانایی و دانش آن چنانی می دانستند و معتقد بودند مسعود کیمیایی بیان کننده ی همان فیلم فارسی سابق است اما با زبانی دیگر که به زودی کلیشه خواهد شد.
اما “سرب” بازسازی فیلم “قیصر” است در مایههای گانگستری و وسترنهای اسپاگتی ایتالیایی با نگاهی به فیلم “روزی، روزگاری در امریکا” ساخته “سرجیو لئونه”، البته همراه با مضامین سیاسی و نیمنگاهی به قهرمان فیلمهای فارسی گذشته. کیمیایی در “سرب” بعد از ۲۰ سال فیلمسازی بهجایی رسیده است که از اول شروع کرده است، اما هرچه فیلم “قیصر” اصالت داشت (هر چند که از روی فیلم امریکایی “نوارا اسمیت” ساخته شده بود) سرب” جعلی است، معجونی از همه چیز هست و هیچ چیز نیست.
کیمیایی هر زمان که به بنبست رسیده است سعی نموده “قیصر” را بازسازی کند. در سال ۱۳۵۱ بعد از شکست گیشه ای فیلم های “رضا موتوری”، “داش آکل”، در “بلوچ” یکبار دیگر “قیصر” را به بلوچستان فرستاد تا در موضوع مورد علاقه اش (ناموسی و انتقام شخصی) به تهران بیاید و هم چون “کابوی نیمه شب” (ساخته جان شلزینگر) مفاسد شهرنشینی را برملا کند و اینک بعد از شکست “تیغ و ابریشم” یکبار دیگر در “سرب”، کیمیایی “قیصر” را تجربه می کند، اما نظر تماشاگران و منتقدان و صاحبنظران را جلب نمیکند و سخت مورد انتقاد قرار میگیرد. فیلم در یک فضای عاریتی برگرفته از سینمای گانگستری امریکایی شکل می گیرد که به هیچ وجه یادآور تهران دهه ی ۲۰ تا ۳۰ و آدمهایش نیست، هر چند که در این فیلم از مردم به جز قهرمانان فیلم خبری نیست. این دفعه موزیک مسلط بر فیلم، لباسها و دکور و فیلم برداری و تکنیک نیز کیمیایی را نجات نمیدهند و فیلم به طور کلی ناموفق است و موضوعاتی چون سرگردانی یهودیان، سرزمین موعود، صهیونیست بین الملل، سربازان متفقین، آیتا… کاشانی، دکتر محمد مصدق، محمد مسعود…. و غیره به علت گستردگی و ضعف فیلم در بیان آنها کلیت فیلم را به اغتشاش کشیده است.
- ارسال: ۸۴/۰۷/۴
- منبع: سایت آگاه فیلم
- کانون تحلیل گران سینما
- –منصور واحدی (بحث) ۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۷:۳۵ (IRDT)
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.