مشهورترین زوج کمدی تاریخ سینما

http://s1.picofile.com/file/7660392254/13594570771.jpg

  • علی باقرلی:
         مشهورترین زوج کمدی تاریخ سینما

خیلی از کسانی که به سینما و به هنر هفتم علاقه دارند، فکر می‌کنند که دیدن سینمای کمدی، صرفا لذت‌بخش است و آن‌چنان اندیشه و جهان‌بینی‌ای پشت آن نیست. و فقط جنبه‌ی لذت‌بخش بودن آن مهم است و قابل‌ نقد نیست. بعضی که خوش‌بین‌تر به این قضیه نگاه می‌کنند، می‌گویند فقط کمدی “چارلی چاپلین” یا “وودی آلن” قابل نقد است. “چاپلین”، به‌خاطر نقد اجتماعی و “آلن” به‌خاطر دغدغه‌ی فلسفی که در فیلم‌هایش دارد و کار کمدین‌های دیگر، مخصوصا کمدین‌های کلاسیک اصلا چالش‌پذیر نیست که حتی بشود راجع به آن حرف زد. این نظریه کاملا اشتباه است. البته این به این خاطر است که خیلی‌ها گول لایه‌های سطحی یک فیلم کمدی را می‌خورند، یعنی همان لایه و پوسته‌ی لذت‌بخش که ذهن را منحرف می‌کند. اما این قضیه درست برعکس است. یعنی سینمای کمدی یک سینمای کاملا نقدپذیر و پرتفکر است. خصوصیت این سینما این است که مستقیم نمی‌توانیم یک چیزی را از آن بکشیم و گاهی ظاهر شیرین و جذاب آن باعث شود که اصلا به اندیشه‌ای که پشت یک فیلم نهفته است و یا به ساختاری که در آن اعمال شده است، فکر نکنیم. در صورتی‌که ژانر کمدی، یک ژانر بسیار ظریفی است. من با این مقدمه شروع می‌کنم که اصولا فکر یک شوخی، خلق یک شوخی و درک یک شوخی، مستلزم داشتن شعور و آگاهی زیاد است.

اصلا فکر شوخی چه‌طور به‌وجود می‌آید، چه‌طور باید اجرا شود تا روی مخاطب تاثیر داشته باشد و آیا مخاطب آن‌قدر درجه‌ی شعورش بالا هست که درک کند؟

“لورل” و “هاردی”، بزرگترین و شناخته‌شده‌ترین زوج کمدی جهان هستند و کمدی آن‌ها، به همراه “چاپلین”، در تمام جهان خیلی دیده شده است. یعنی درصد دیده شدن “لورل” و “هاردی”، شاید بیشتر از کمدین بزرگ دیگری مثل “باستر کیتون” باشد و در کنار “چاپلین” آن‌ها، از محبوب‌ترین کمدین‌های تصویری هستند.

دامنه‌ی وسعت افرادی که درجه‌ی فهم و شعورشان بالا است و کمدی آن‌ها را می‌بینند بسیار زیاد و گسترده است. هم آدم عامی و ساده‌اندیش می‌تواند با کمدی آن‌ها ارتباط برقرار کند و هم آدم‌های متفکر. و این برمی‌گردد به نوع و سبک کمدی‌ای که دارند. کمدی ساده و در عین‌حال پیچیده که حرف‌هایی هم برای گفتن دارد. نوع کمدی آن‌ها به گونه‌ای است که مخاطب به‌راحتی می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند. بعضی‌ها شیفته‌ی “لورل” و “هاردی” هستند و بعضی‌ها آن‌ها را نادیده می‌گیرند، اما کم داریم افرادی را که کلا از این دو کمدین بزرگ متنفر باشند.

آن‌ها در سال ۱۹۲۷ کار فیلمی خود را آغاز می‌کنند و در چهار دهه نزدیک صد فیلم بازی می‌کنند. ۳۰ تای آن کارهای کوتاه صامت است که امروز یکی را به اتفاق دیدیم، ۴۰ فیلم کوتاه ناطق و ۲۰ فیلم بلند ناطق دارند. فیلم‌هایی که امروز دیدید، از کارهای اول آن‌ها است که در دهه ی ۲۰ در سینمای صامت شروع به کار کردند و فیلم دوم یعنی گاوباز یکی مانده به آخری و یا آخرین کار آمرکایی آن‌ها است.

از لحاظ کار تیمی، نسبت به تیم‌های دیگر کامل‌تر و فوق‌العاده‌تر هستند. ما زوج‌های دیگری را هم مانند “بود ابوت” و “لو کاستلو”، “کیتو” و “فرانکو”، “دین مارتین” و “جری لوییس” داریم، اما در اکثر این زوج‌های کمدی که ذکر شد، یک نفر کمدین مرکزی است و نفر دیگر بیشتر نقش حمایت کننده و همراه دارد. مثلا در مورد “دین مارتین” و “جری لوییس”، عملا کمدین اصلی “جری لوییس” است و در مورد “بود ابوت” و “لو کاستلو”، تمام بار روی دوش “کاستلو” است. در حالی‌که در مورد “لورل” و “هاردی” این طور نیست و هر دو به یک میزان و یک درصد در ارائه‌ی طنز و گرفتن خنده از تماشاچی موفق هستند و هر دو به یک میزان بانمک و خنده‌دار هستند. وحدت و اتحاد فوق‌العاده شگفت‌انگیزی بین این دو نفر وجود دارد که ما اصلا نمی‌توانیم آن‌را تفکیک کنیم. بعضی‌ها می‌گویند “لورل” بهتر است و بعضی‌ها می‌گویند “هاردی”. نوع کمدی و نقشی که دارند، کاملا درهم تنیده شده است و به هیچ عنوان نمی‌شود این‌ها را از هم جدا کرد. بعضی‌ها می‌گویند “لورل” بانمکک‌تر است، چون واضح‌تر ابله است و معصوم‌تر است. اما او هم با حضور “هاردی” است که خنده‌دار جلوه می‌کند.

یکی از آن‌ها ابله کامل است، “لورل”، و یکی از آن‌ها ابله و خودنما است. البته او هم به اندازه‌ی “لورل” ابله است؛ اما نمی‌خواهد این را قبول کند و دائما بزرگ‌نمایی می‌کند. می‌دانید که سینما در سال ۱۹۲۸ با فیلم خواننده‌ی جاز ناطق می‌شود و این دو نفر، جزو نادر کمدین‌هایی هستند که وقتی سینما از صامت به ناطق انتقال پیدا کرد، نه تنها با آن به‌خوبی کنار آمدند، بلکه از قبل هم موفق‌تر شدند. و این در شرایطی بود که بنیان کمدی آن‌ها هم‌چنان تصویری بود. آن‌ها، ۳۰ کار صامت دارند که اتفاقا جزو بهترین و متنوع‌ترین کار‌های آن‌ها است و زمانی هم که وارد سینمای ناطق می‌شوند، خیلی از کارهای ناطق‌شان درواقع دوباره‌سازی کارهای صامت‌شان است. با این تفاوت که شاخ و برگ بیشتری پیدا کرده است.

منتقدان، مربع طلایی سینمای کمدی را “چاپلین”، “کیتون”، “لوید” و “لورل” و “هاردی” می‌دانند.

“چاپلین”، خیلی دیر تصمیم به فیلم ناطق گرفت. با این‌که سینما در سال ۱۹۲۸ ناطق شد، اما او تا سال ۱۹۴۰ باز فیلم صامت می‌ساخت و صدا را در سینما نمی‌توانست قبول کند و معتقد بود که صدا یک ضربه‌ی اساسی به بنیان کمدی وارد می‌کند. به هر حال این را خیلی دیر قبول کرد و اولین فیلم ناطق خودش به اسم دیکتاتور را در سال ۴۰ ساخت. فیلم‌های اولیه‌ی “هارول لوید” صامت بودند، اما در سینمای ناطق، صدا کم‌کم نوع کمدی او را تحت‌الشعاع قرار داد و چون صدای دلنشینی هم برای کار کمدی نداشت بعد از مدتی کارش افت پیدا کرد. “باستر کیتون” هم با ورود صدا به سینما، یک شکست به تمام معنا خورد. تنها کمدین‌هایی که در این راستا موفق بودند، “لورل” و “هاردی” بودند که اتفاقا صدا به نوع و جنس کمدی آن‌ها کمک شایانی کرد و به نوعی کمدی آن‌ها را کامل‌تر کرد، چون نوع شوخی‌هایشان وابسته به کلام و حرکت است.

در فیلم‌های “لورل” و “هاردی”، ما سه نوع شوخی می‌بینیم. یکی شوخی‌های حرکتی که در واقع، بنیان شوخی‌هایشان است. مثلا جایی که “لورل” توی دستش یک ظرف شیر است و تلفن را برمی‌دارد، تلفن “هاردی” را می‌خواهد و او اشتباها به جای این‌که تلفن را به “هاردی” بدهد لیوان شیر را به او می‌دهد و او هم شیر را به گوشش می‌ریزد و بعد در تلفن می‌گوید: “ببخشید گوش من پر از شیر است”. این نوع شوخی‌های کلامی وابسته به تصویر در فیلم‌های آنان فوق‌العاده است.

از نظر شخصیتی “لورل” و “هاردی” نماد معصومیت، ضعف، تردید، بلاهت و معصومیت‌های وجودی همه‌ی ما است. اگر “چاپلین” عامل بدبختی انسان‌ها را اختلاف طبقاتی می‌داند، همه جا در ستیز با اجتماع است و معتقد است که اجتماع باعث شده انسان پس‌رفت کند، “لورل” و “هاردی” می‌گویند که عامل پس‌رفت بشر، خود وجود بشر و تردیدها، ضعف‌ها و معصومیت‌هایی است که در وجود بشر است. این نقاط خالی شخصیتی مربوط به ذات بشر است. چون بشر یک موجود کامل خلق نشده است و آن‌ها می‌آیند این نقص‌های بشری را بزرگ نشان می‌دهند به‌طوری که مخاطب با احساس برتری نسبت به شخصیت آن‌ها می‌خندد و می‌گوید من هیچ‌وقت این حماقت‌ها را انجام نمی‌دهم. اما ما انسان‌ها همه در طول زندگی‌مان مرتبا و به‌طور ناخواسته همه‌ی این حماقت‌ها را انجام می‌دهیم. نقص فکری بشر عامل بدبختی اوست. حالا “لورل” و “هاردی”، آن‌ها را بیرون کشیده و به ما نشان می‌دهند. بنابراین نوع کمدی آن‌ها طوری است که همه‌ی ما خیلی راحت با آن ارتباط برقرار می‌کنیم.

“لورل” و “هاردی”، در شخصیت‌هاشان، دو آدم بزرگسال هستند که به هر چیزی عکس‌العمل کودکانه نشان می‌دهند. انگار کودک درون آن‌ها هم‌چنان باقی مانده و هنوز رشد نکرده است، کودکی که درون همه‌ی ما هست، اما در بعضی‌ها بیشتر و در بعضی‌ها کمتر. کودک بعضی‌ها کمی رشد کرده و مال بعضی‌ها هم‌چنان باقی مانده است. این‌ها نماد همین کودک درون ما هستند و در تمام حرکات احمقانه‌ای که انجام می‌دهند، نوعی معصومیت نهفته است. آن‌ها به‌طور خواسته و ارادی، نظم را به هم نمی‌زنند و یا آنارشیسم را گسترش نمی‌دهند؛ بلکه کاملا ناخودآگاه این کار را انجام می‌دهند، و این ناخودآگاه بودن باز هم به معصومیت‌شان برمی‌گردد. و به این دلیل که معصوم هستند برای ما دوست داشتنی‌اند و مخاطب خیلی راحت با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند. این اصل کلی و جانمایه‌ی کمدی “لورل” و “هاردی” است. کودک رشد نکرده‌ی وجود همه‌ی ما و ضعف‌ها و تردیدهای وجودی همه‌ی ما. هنوز هم همه‌ی ما گرفتار ایده‌های بچه‌گانه در ذهن‌مان هستیم و نقصان، بلاهت و حماقت در وجود خود ماست. “لورل” و “هاردی”، مانند “چاپلین”، نماینده‌ی مردم طبقه‌ی پایین اجتماع نیستند، بلکه متعلق به سطح اجتماع بورژوازی هستند و می‌خواهند بگویند در محدوده‌ی بورژوایی آمریکا، یک چنین محدودیت‌هایی هست که هر چه آدم سعی کند بیشتر با آن درگیر شود، بیشتر و بیشتر شکست می‌خورد و ما نمی‌توانیم از این محدودیت‌ها و از این قالب‌ها بگریزیم. در یکی از فیلم‌هاشان، یکی از آن‌ها متاهل است و همیشه جامعه و اجتماع بورژوازی و علائم و ساختارهای موجود در خانواده را به طنز درآورده و به چالش می‌کشد. آن‌ها دوست دارند آدم‌هایی باشخصیت باشند و همیشه ادای آدم‌های جنتلمن را در می‌آورند. همیشه وقتی می‌خواهند خودشان را معرفی کنند می‌گویند، من “هاردی” هستم و این بهترین دوست من “لورل”، اما به‌خاطر ضعف‌ها و تردیدهاشان این شکوه ناخواسته به باد می‌رود. بین هردوشان تضاد وجود دارد اما در عین حال مکمل هم هستند. یکی چاق، یکی لاغر است، یعنی از هر لحاظ تکمیل‌کننده‌ی هم هستند. چاق و لاغر، ابله و خودنما، در سطح وسیعی به کار گرفته می‌شوند. در مورد کار کمدی و ساختار شوخی‌ها خیلی می‌شود حرف زد. اما در کل فیلم‌هایشان همیشه سه مقوله دیده می‌شود، “لورل” و “هاردی” همیشه وارد جاهایی می‌شوند که نظم وجود دارد و این غیر‌هماهنگ بودن آن‌ها با نظم است که باعث خنده می‌شود. مانند احمق‌ها در آکسفورد که می‌بینید نقش دو دانشجو را دارند و وارد یک دنیای منظم می‌شوند و یا سربازان زیبا که به خدمت سربازی می‌روند و در آن‌جا نظمی که سربازها دارند با بی‌نظمی آن‌ها نامتجانس است و بودن آن‌ها در این محیط باعث خنده می‌شود. یا این‌که اکثر جاها یکی از آن‌ها متاهل است که معمولا “هاردی” است و “لورل” در این‌جا، عضو مزاحم است و در نهایت باعث انهدام و از بین رفتن کل زندگی “هاردی” می‌شود و یا این‌که ماموریتی به آن‌ها داده می‌شود که کاری را انجام دهند، اما آن‌ها با آنارشیسم و با بدترین وضع ممکن آن‌را به پایان می‌رسانند. در کل فیلم‌هایشان، ما معمولا این سه اصل را می‌بینیم.

از لحاظ کار کمیک، بخش بیشتر جذابیت کمیک آن‌ها برمی‌گردد به چهره‌های خنده‌دار و معصوم‌ و همین‌طور تسلطی که بر میمیک و اجزای صورت‌شان دارند. صورت آن‌ها خودبه‌خود یک کاریکاتور خنده‌دار است. “لورل” با آن دهان گشاد و فاصله‌ای که بین ابرو و چشم‌هایش وجود دارد و صورت مثلثی شکل بیشترین استفاده را از میمیک صورت می‌کند. بلاهت، خنگی و کودنی که “لورل” در چشم‌هایش ارائه می‌دهد، در هیچ کمدینی یافت نمی‌شود و او آن‌قدر طبیعی این حرکات را ارائه می‌دهد که ما فکر می‌کنیم او به همین ترتیب زاده شده است. پوزخندهای احمقانه، گریه‌های بچه‌گانه، بازی و حرکاتی که “لورل” با ابروهایش انجام می‌دهد همه نشات گرفته از مهارت او در کار کمدی است. تمام حرکات او، خوشحالی‌، گریه، خنده، عصبانیت و ذوق کردنش، همه و همه با نوعی بلاهت همراه است. “هاردی” هم با صورت گرد، چانه‌ی دو طبقه، موهای چتری و صورت مهربان و معصوم توانسته در استفاده از میمیک صورت، خوب عمل کند. مخصوصا یک تکنیکی دارد که در کل فیلم‌هایش آن را اجرا می‌کند و آن نگاه مستقیم به دوربین است. هر بلایی که “لورل” به سرش می‌آورد، یک نگاهی به دوربین می‌کند و بدبختی و دردش را با ما در میان می‌گذارد. در این‌جا، ما با نوعی فاصله‌گذاری برشتی مواجه هستیم. می‌بینیم، در یک لجظه از بازی جدا شده و به ما می‌پیوندد، انگار دارد مخاطب را در جریان امور قرار می‌دهد. این نگاه “هاردی” به دوربین همیشه زیبا، جذاب، دوست‌داشتنی و پرطراوت است.

یکی از اصولی که در کمدی‌شان دارند رد و بدل کردن خشونت است. این خشونت برای ما که درد نمی‌کشیم خنده‌دار است. “لورل” و “هاردی”، در حد وسیعی از خشونت در کارهایشان استفاده می‌کنند. تلافی متقابل یا سادیسم هم مقوله‌ی دیگری است که در این‌جا، به خصوص در فیلم اول به‌طور وسیع دیده می‌شود. این تلافی متقابل یا برعلیه همدیگر است و یا با یک نفر دیگر. به این معنا که طرف هر بلایی سر آن‌ها می‌آورد، می‌ایستند و هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهند، اما می‌دانند که بعد نوبت آن‌ها است و حالا شخص هیچ اراده‌ای ندارد و خودش را دربست در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد. در تلافی متقابل، برای هر عملی، عکس‌العملی است، که در فیلم اول به‌طور خیلی وسیع و در فیلم دوم، یکی در سکانس آب و یکی در سکانس تخم‌مرغ دیده می‌شد.

نکته‌ی دیگر، زمان‌بندی است که در کار کمدی داشتند. نقطه‌ی اوج شوخی و یا همان لحظه‌ای که مخاطب باید لذت ببرد به آن‌ها داده می‌شد. یک سکانس و یا یک حرکت خنده دار باید یک نقطه‌ی اوج داشته باشد و در یک آن تاثیر‌گذار باشد.


  • تاریخ ارسال: ۲۴ خرداد ۱۳۸۷
  • منبع: سایت آگاه فیلم

دیدگاهتان را بنویسید