حسین عصاران: “امشب شب مهتابه” با حرف های بزرگ زدن یک اثر بزرگ نمی شود
- امشب شب مهتابه
- حسین عصاران:
با حرفهای بزرگ زدن یک اثر بزرگ نمیشود.
- خوب آقای عصاران از اولین فیلمهایی که دیدید شروع میکنیم. “امشب شب مهتابه” ساختهی آقای کریمی.
فیلم “امشب شب مهتابه” هم مشکلی که گریبانگیر دیگر فیلمهای بد سینمای ایران است را دارد. این که کارگردان باید تابع نویسنده باشد و همه چیز از یک فیلمنامه درمیآید. مشکل اساسی از همان فیلمنامه است، فیلمنامهنویس شخصیتها را نمیشناسد، پس طبیعتا فیلمنامهی خوبی نمیتواند به کارگردان بدهد و کارگردان هم نمیتواند شخصیتها را تحلیل کند و به فیلمبردارش بگوید که این شخصیت چیست و چه نوع فیلمبرداری باید بکنی و یا به آهنگساز و تدوینگر. پس اساس این است که روانشناسی فردی در این زنجیره وجود ندارد. و اگر بخواهیم برش بزنیم فیلم “شبانه روز” هم درگیر این مشکل است. یعنی دیالوگی که نفر A میگوید نفر B هم میتواند بگوید و هیچ اتفاقی هم نمیافتد. قصه دارد پیش میرود، اما شخصیتها جلو نمیروند. این شخصیتها نیستند که قصه را جلو میبرند، کارگردان است که دارد اطلاعات میدهد و دیالوگ را توی دهان A میگذارد و یا توی دهان B میگذارد. ضمن اینکه فیلم “امشب شب مهتابه” فیلم بسیار مبتذلی هم بود. مبتذل یعنی چیزی که ما به آن بذل کردیم و به آن بخشیدیم، چیزی که لازم نبوده. حالا این ابتذال میتواند جنگ هم باشد و ما اگر خشونت الکی به یک فیلم ببندیم میشود مبتذل. و یا اگر رقص و آواز بدون نیاز به یک فیلم ببخشیم میشود مبتذل. یعنی خود منطق فیلم و فیلمنامه این را قبول نمیکند.
آدمهایی را در فیلم میبینیم که در سکانس A به مدت طولانی با هم صحبت میکردند و کارگردان برای کوتاه کردن زمان در نظر مخاطب لباس شخصیتها را عوض کرده بود تا به چشم بیننده از آن عادت در بیاید، همان صحبتها را در سکانس B در یک بکگراند متفاوت یا یک لباس متفاوت به این آدمها میداد. خوب اگر این صحبتها در یک میزانسن، با یک طراحی و یک بکگراند و لباس، بین شخصیتها ردوبدل شده است پس چرا دوباره در لوکیشن دیگری صورت میگیرد. به نظر من کارگردان فقط میخواست یک سری کارت پستال را پر کند و دو تا هنرپیشهی خوش صورت را هم استفاده کرده بود با یک ابتذال از نوع بعد انقلابیاش.
فیلم “امشب شب مهتابه” از هر نوع اتفاق و از هر نوع منطقی خالی بود و چیزی نداشت که حتی بشود در مورد آن بحث کرد و صحبت کرد. این پسری که دارد میرود پدرش را ببیند، خوب پسر پدر را نمیشناخت و پدر پسر را نمیشناخت، چون اصلا نویسنده اینها را نمیشناخت.
- با حرفهای بزرگ زدن یک اثر بزرگ نمیشود و این فیلم هم با این حرفهایی که شما میزنی اینطور به نظر میرسد که انگار نویسنده و فیلمساز یک تصور و توهمی داشته، فکر کرده حرف مهمی میخواهد بزند و فکر کرده یک فیلم مهم هم ساخته است. پس طبیعتا این قابل قبول نیست که یک ذهنیت فربه، یک اثر عمیق و ریشهای هم خواهد شد. ضمن اینکه نمایش صحنههای شهرهای خاصی در شیراز و امثال اینها هم جاذبه ندارد چون آنها هم برای مردم زیاد جاذبه ندارد، بلکه آن چیزی که مهم است یک جور دیگر نگاه کردن به شیراز است که اینجا دیده نمیشود.
استفاده از نشانهها را در این فیلم چهطور میبینی؟ مثلا آن پدر به نظر اذیت کننده میآمد، پدری که حالا قرار بود مهربان باشد میخواهد گوسفند قربانی کند. اصلا چرا میخواهد مهربان باشد؟ اصلا چرا نامهربان است؟
بله. چرا پدر نامهربان است؟ چه اتفاقی افتاده؟ ما چرا نمیفهمیم؟ مگر ما در این فیلم سهیم نیستیم؟ اصلا این همسر چرا اینقدر به این قضیه اصرار دارد؟ حرکت خوب است اما چرا؟ اصلا با روانشناسی این فرد میخواند یا نه؟ این پسر چرا اینقدر از آن محیط زده است؟ اتفاقا کسانی که هنرمندند یکی از خصوصیاتشان این است که به دوران کودکیشان خیلی علاقه دارند. خوب پس این چرا اینقدر از دوران کودکیاش فراری است؟ اگر باور دارد که از بچگی به هنر علاقهمند است. قسمتی از کودکیاش در همان خانه به وجود آمده است. این چراها، مهم است. من نمیگویم نباید اینجوری باشد من میگویم چرا اینجوری است. کارگردان باید آن گرههای روانی که در کودکی شخصیت اتفاق افتاده را برای ما مشخص کند.
- یک چیزی که به نظر میرسد خیلی در فیلم روی آن تاکید میشود این است که انسان قرار است یک جاودانگی بهوجود بیاورد، خوب این خیلی حرف بزرگی است. ولی وقتیکه در عمل بنا دارد داستانی را به ما بگوید و یک آدمهایی را در یک داستان به ما معرفی کند، شدیدا کم میآورد. ما از این خانم به غیر از اینکه نقاش است هیچ چیزی نمیدانیم. مثلا میزان تحصیلات یا طبقهی اجتماعی، یعنی یک اطلاعاتی بابد داشته باشیم. احتمالا خود نویسنده هم نمیداند. مثلا بعضی از فیلمهای هموطن یا غیرایرانی، شخصیت چندبعدی است.
اصلا دوره دورهی پیچیدگی است. شما فیلمهای کلاسیک را که نگاه میکنید شخصیت یک بعدی است، مثلا قهرمان است یا ضدقهرمان. بد است یا خوب است. ولی الان شرایط میطلبد که آدمها در فیلمها چندوجهی باشند. یعنی شما که دیگر نمیتوانید مثل “شکسپیر” نمایشنامه بنویسید. مثلا حسادت. اینکه اگر یک نفر با حسادت درگیر است، با غرور هم درگیر است و با بیپولی هم درگیر است و با انواع و اقسام حسها درگیر است. اجازه بدهید من یک مثال بزنم؛ فیلمی داریم به نام “آژانس شیشهای” که فیلم معروفی است و همه هم دیدهاند. در این فیلم، پیرمردی داریم که عارف مسلک است، سه تا شعر در کل این فیلم میگوید. اول میگوید: “ما ز یاران چشم یاری داشتیم”. وسط فیلم میگوید: “ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی”. و بعد از اینکه به ماهیت “حاج کاظم” و اینها پی میبرد میگوید: “این هم از آن شبی بود که حالی کردیم”. سه تا مصرع میگوید. اما مخاطبی نیست که از این سه مصرع، این پیرمرد را از کودکی تا مرگ نشناسد. چون فیلمنامهنویس قبل از هر چیزی این را میشناخته است. با همین سه تا نیم بیت در واقع معرفیاش کرده است.
- و برای همه هم قابل درک است. اما این فیلم با این همه حرافی که صورت میدهد شما هیچ شماتیکی از شخصیتها نمیتوانید متصور شوید.
وقتی فیلمنامه نقصی داشته باشد مثل دست و پا زدن در باتلاق است. هر چی بیشتر دست و پا بزنی و بخواهی حرف بزنی بیشتر فیلم را خراب میکنی و از منطق خودش هم دور میکنی. چون نمیشناسی و کدها را میخواهی از طریق دیالوگ مستقیم به ما بشناسانی و نمیتوانی.
- یک اتفاق دیگر که شاید در بسیاری از فیلمهای دوستان پیش میآید این است که این آدمها نیستند که در فیلم دارند زندگی میکنند، یعنی فرض کن این خانم که میخواهد آن آقا را بکشاند به شیراز، این خانم نیست که میخواهد این را بکشاند به شیراز، در اصل نویسنده و کارگردان است که این کار را میکند. برای همین است که این دانای کل و این قدرت مطلق اثر، اجازه نمیدهد که اینها کار خودشان را بکنند و طبیعتا آنها هم برمبنای آنچه که هستند پیش نمیروند، بلکه بر اساس خواستهی نویسنده و کارگردان پیش میروند و اینجا همان چیزی است که حالت زورکی و تحمیلی بهوجود میآورد. آدمها زندگی نمیکنند و حیات مستقلی ندارند. پس بنابراین آنچه انجام میدهند همان چیزی است که باید انجام دهند، یعنی اقتضای شخصیت و داستان و درام و فضاسازی نیست.
بهنظر من این نوع متحجرانهترین نوع نگاه به هنر و به زندگی است. شما اگر اساس یک فیلم را بدانید که من شخصیتهایم را میگذارم زندگی کنند. این ریشه در ناخودآگاه دارد اما یک کارگردانی که همانطور که شما میگویید فشار میآورد که مثلا برو شیراز، این میشود همان زورگویی از اساساش و میشود همان خدای کلی و میشود استبداد و این ریشه در همین قضیه دارد و این متحجرانهترین نوع فیلمسازی است.
- جایی خواندم که “داستایوفسکی” گریه کنان آمد پیش همسرش و گفت که فلان شخصیتم در رمان مرد و از دست من هیچ کاری بر نمیآمد. میدانید شخصیت را میسازد و شخصیت زندگی خودش را میکند نه اینکه برایش دیکته کند که خوب تو حالا اینجا خودکشی کن و اینجا خوشحال باش. احتمالا به همین دلیل هم هست که در فیلم “امشب شب مهتابه” حالا چهار ماه گذشت و تصویری از این آقا داریم که روی تخت بیمارستان است و بعد هم میمیرد، این زنش با آن بچهی بغلش و با آن تصویر ال سی دی، اصلا احساس نمیکنید که شوهرش مرده است چون انگار نویسنده گفته که تو نباید ناراحت باشی در صورتیکه واقعیت این نیست و هر چی باشد شوهرش مرده است.
و مسئلهی مهمتر اینکه چرا ما آن مرد با آن حال نزار را که دیدیم در سینما همه خندیدیم. چون نمیشناختیم و با او گام به گام جلو نیامده بودیم.
- چون با او بزرگ نشدیم و با او گام به گام جلو نیامده بودیم و بهخاطر همین، همذات پنداری هم ایجاد نمیشود. حالا راجع به عنوان فیلم نظرت چیست؟ اینکه “امشب شب مهتابه” یک تصنیف نخنماست.
خوب این تصنیف که ماندگار است. اما این فیلم چه نقشی میتواند در ماندگاری بیشتر آن داشته باشد.
- خوب حالا “امشب شب مهتابه” و یا بادا بادا مبارک بادا.
بله اصلا چه کارکردی دارد؟
- آن یادداشت که آقای فیلمساز نوشته بود را هم من دیدم که این صد و نمیدانم چهقدر آن زمان که امکان ضبط نبوده، خوب این به شما چه، آیا اینهم از این اداها نیست که گاهی اوقات ما در میآوریم که فکر میکنیم که خودمان را بچسبانیم. صحبت ما الان عنوان است که آیا امشب شب مهتاب است یا شب مهتاب نیست چه معنیای دارد و باید یک چیزی درش باشد.
یک مسئلهی دیگر در مورد این فیلم – امشب شب مهتابه – و فیلمهای دیگر جشنواره استفاده از هندیکم است و نمیدانم این داستان چیست؟ اصولا احساس میکنم که ارزش تصویر در خانوادههای ما پایین آمده است. یک زمانی اگر یک فیلم را میخواستیم ببینیم آداب و رسومی داشت، یک تصویر خانوادگی، یک عکس در یک آلبوم یا یک تصویر از جوانی پدر و مادر خودمان را اگر میدیدیم طبیعتا با احترام به آن نگاه میکردیم و الان من احساس میکنم این از کل جامعهی ما برمیخیزد که ارزش تصویر پایین آمده است و ما از هر مراسمی داریم تصویربرداری میکنیم و هر مراسمی به نظر من ارزش ثبت شدن ندارد این شاید به فیلمها ربط نداشته باشد اما به حضوری که هندی کم در فیلمهای ما دارد ربط دارد.
- تاریخ ارسال: ۲۷ بهمن ۱۳۸۷
- منبع: سایت آگاه فیلم
بازدیدها: ۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.